حق والدین در قرآن,حق والدین بر فرزندان

 آیاتی که قرض و حق والدین را ادا می‌کند

 

در بحر الغرائب نوشته مردی خدمت پیغمبر آمد گفت: جانم به فدایت! بسیار قرض دارم. فرمود: این آیات را بخوان. بار دیگر آمد آمد گفت: قرضم ادا شد. متاع دنیا ندارم. فرمود: این آیات را بخوان.  بعد از مدتی آمد و گفت: دشمن و همسایه بد دارم.  فرمود: این آیات را بخوان. گفت: از حکام می‌ترسم. فرمود: برای هر مشکلی بخوان و از کسی مترس.


در جواهر القرآن نوشته حضرت رضا (ع) فرمود: هر که این آیات را بخواند و ثواب آنها را به روح‌ والدین بخشد، ایشان را حقی در گردن آن فرزند نماند و آیات کریمه این است:

بِسْم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْکِبْریاءَ فِی السَّمواتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ  فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رّبَ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْعَظَمَتُهُ فِی السَّمواتِ والْأرْضِ وَ هُوَ  الْعَزیزُ الْحَکیمْ فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْفَضْلُ فی السَّمواتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینِ وَ لَهُ النُّورِ فِی السَّمواتِ والْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ  الْحَکیمْ فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْمُلْکُ فِی السَّمواتِ وَ الْأرضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم

 

منبع:myquran.de


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- آیات- قرض- حق والدین -

تاريخ : سه شنبه 14 دی 1395 | 23:56 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
خبرگزاری میزان- حجت الاسلام و المسلمین خداداده با تاکید بر اینکه اعتقاد به منجی در تمام ادیان وجود دارد، از لزوم پیروی از اندیشه الهی برای رسیدن به آرامش درونی سخن گفت.
 
حجت الاسلام و المسلمین کمال الدین خداداده در گفت و گو با خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان گفت: اعتقاد به موعود و منجی که سرانجام روزی با آمدنش دنیا را پر از عدل می کند یک امر فطری است و مورد اتفاق تمامی ادیان است و هر دین و مکتبی متناسب با فرهنگ دینی و ملی خود از موعود سخن گفته است و این موضوع اختصاص به مسلمانان ندارد.
 
وی ادامه داد: البته نوع نگاه ادیان ابراهیمی به موعود متفاوت و نزدیک به اندیشه توحیدی است. 
 
این کارشناس علوم قرآنی همچنین توضیح داد: ما معتقد هستیم که خداوند این عالم را بدون دلیل نیافریده و یکی از دلایل خلقت هم کمال انسانی است و این کمال جامعه انسانی هم با تشکیل حکومت جهانی الهی شکل می گیرد. از آنجا که انسان در کنار رسیدن به امکانات رفاهی و مادی به دنبال کسب معنویت و اتصال به یک منبع کمال است نمی تواند به مساله آخرالزمان و ظهور فردی از نوع انسان به عنوان نجات بخش و منجی معتقد نباشد که این مساله به وضوح در بین ادیان مختلف مشاهده می شود.
 
وی تصریح کرد: اگر فردی بخواهد به این آرامش درونی دست پیدا کند باید از اندیشه الهی در زندگی خود پیروی کند و در این راستا انبیاء نجات دهنده گان عالم بشریت نیز ما را به پیروی از همین اندیشه هدایت  می کنند.
 
حجت الاسلام و المسلمین خداداده اظهار کرد: خداوند پیامبران را برای این فرستاده تا مردم را دعوت به توحید و ایمان به خدای یگانه کنند تا رستگار شوند و هر میزان معرفت انسان به اهداف خلقت بیشتر شود تشکیل جامعه ی جهانی توحیدی آسان تر خواهد بود. 
 
وی همچنین گفت: اگر جامعه بشری می خواهد به موفقیت دست پیدا کند باید به صورت قلبی به منجی آخر زمان اعتقاد پیدا کند البته چنین اعتقادی در میان ادیان و مذاهب مختلف، متفاوت است.
 
این نویسنده کتاب های مذهبی خاطرنشان کرد: البته در میان افرادی که به منجی آخر زمان اعتقاد دارند، افرادی هم وجود دارند که منکر این موضوع هستند که از آن ها به عنوان منکران مهدویت نام برده می شود.

موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- امام زمان ، موعود ، منجی ، دین ، تشیع

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:23 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
خبرگزاری میزان- حجت الاسلام و المسلمین خداداده با تاکید بر اینکه اعتقاد به منجی در تمام ادیان وجود دارد، از لزوم پیروی از اندیشه الهی برای رسیدن به آرامش درونی سخن گفت.
 
حجت الاسلام و المسلمین کمال الدین خداداده در گفت و گو با خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان گفت: اعتقاد به موعود و منجی که سرانجام روزی با آمدنش دنیا را پر از عدل می کند یک امر فطری است و مورد اتفاق تمامی ادیان است و هر دین و مکتبی متناسب با فرهنگ دینی و ملی خود از موعود سخن گفته است و این موضوع اختصاص به مسلمانان ندارد.
 
وی ادامه داد: البته نوع نگاه ادیان ابراهیمی به موعود متفاوت و نزدیک به اندیشه توحیدی است. 
 
این کارشناس علوم قرآنی همچنین توضیح داد: ما معتقد هستیم که خداوند این عالم را بدون دلیل نیافریده و یکی از دلایل خلقت هم کمال انسانی است و این کمال جامعه انسانی هم با تشکیل حکومت جهانی الهی شکل می گیرد. از آنجا که انسان در کنار رسیدن به امکانات رفاهی و مادی به دنبال کسب معنویت و اتصال به یک منبع کمال است نمی تواند به مساله آخرالزمان و ظهور فردی از نوع انسان به عنوان نجات بخش و منجی معتقد نباشد که این مساله به وضوح در بین ادیان مختلف مشاهده می شود.
 
وی تصریح کرد: اگر فردی بخواهد به این آرامش درونی دست پیدا کند باید از اندیشه الهی در زندگی خود پیروی کند و در این راستا انبیاء نجات دهنده گان عالم بشریت نیز ما را به پیروی از همین اندیشه هدایت  می کنند.
 
حجت الاسلام و المسلمین خداداده اظهار کرد: خداوند پیامبران را برای این فرستاده تا مردم را دعوت به توحید و ایمان به خدای یگانه کنند تا رستگار شوند و هر میزان معرفت انسان به اهداف خلقت بیشتر شود تشکیل جامعه ی جهانی توحیدی آسان تر خواهد بود. 
 
وی همچنین گفت: اگر جامعه بشری می خواهد به موفقیت دست پیدا کند باید به صورت قلبی به منجی آخر زمان اعتقاد پیدا کند البته چنین اعتقادی در میان ادیان و مذاهب مختلف، متفاوت است.
 
این نویسنده کتاب های مذهبی خاطرنشان کرد: البته در میان افرادی که به منجی آخر زمان اعتقاد دارند، افرادی هم وجود دارند که منکر این موضوع هستند که از آن ها به عنوان منکران مهدویت نام برده می شود.

موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- امام زمان ، موعود ، منجی ، دین ، تشیع

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:23 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی و اخلاقی در بخش قرآن و عترت منتشر می شود.
به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی ، اخلاقی و اجتماعی در بخش و عترت منتشر می شود.
 
امام علی علیه السلام:
 
 
ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَی دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القیامَة
 
 
بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.
 
بحارالانوار(ط-بیروت) ج51 ص109

موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- حدیث روز ، امام علی ، دوران غیبت-

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:22 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی و اخلاقی در بخش قرآن و عترت منتشر می شود.
به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی ، اخلاقی و اجتماعی در بخش و عترت منتشر می شود.
 
امام علی علیه السلام:
 
 
ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَی دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القیامَة
 
 
بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.
 
بحارالانوار(ط-بیروت) ج51 ص109

موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- حدیث روز ، امام علی ، دوران غیبت-

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:22 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
گرفتن جان انسانها توسط خدا، صورت می گیرد، و اگر در آیاتی گرفتن جان انسانها به فرشتگان نیز نسبت داده شده با فاعلیت خدای متعال در تضاد نیست؛چرا که آنها نیز این نیرو و توان را از خدای متعال گرفته اند.
 
قبض روح قبر مرگ چه کسانی هنگام مرگ انسان را قبض روح می کنند؟
 
به این مطلب امتیاز دهید
100% 0%
 
 
 
 

به گزارش سرویس دینی جام نیـوز به نقل از رهروان ولایت طرح سوال: یکی از سوالات و موضوعاتی که در بعضی محافل و فضاهای رسانه‌ای دستخوش اشکال و شبهه علیه آموزه‌های قرآنی شده، موضوع قابض ارواح است. این دسته افراد با دستاویز قرار دادن بعضی آیات، این چنین وانمود می‌کنند که در آیات قرآن، تناقض وجود دارد؛ چرا که در بعضی از آیات قبض کننده‌ی روح انسانها، خدای متعال و در بعضی ملک‌الموت و در بعضی دیگر تعدادی از فرشتگان معرفی شده است. این دسته افراد این بیانات مختلف را در زمره‌ی تناقضات قرآنی به حساب آورده‌اند. در این نوشتار به دنبال روشن کردن حقیقت و رد این شبهه هستیم.

 


قبض کننده ی ارواح در قرآن
با رجوع و بررسی در آیات قرآن کریم، با آیاتی مواجه می‌شویم که در آنها قبض کننده‌ی ارواح افراد مختلفی معرفی شده‌اند.


الف). خدای متعال: در بعضی از آیات خدای متعال، خود را قبض کننده روح انسانها معرفی می‌فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‏ قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ [زمر/۴۲] خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏‌کند، و ارواحى را که نمرده‏‌اند نیز به هنگام خواب مى‏‌گیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه مى‏‌دارد و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) بازمى‏‌گرداند تا سرآمدى معیّن در این امر نشانه‏‌هاى روشنى است، براى کسانى که اندیشه مى‏ کنند!»

 


ب). ملک‌الموت: از بعضی آیات نیز این چنین استفاده می‌شود که خدای متعال، جان انسان ها را توسط فرشته مرگ، می‌گیرد. در سوره سجده این چنین بیان شده است: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ [سجده/۱۱]بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى‏‌گیرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏‌گردانند.»

 


ج) جمعی از فرشتگان: در بعضی دیگر از آیات نیز شاهد هستیم که خدای متعال قبض کننده‌ی روح انسان ها را فرشتگان و فرستادگان الهی معرفی می‌فرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [نحل/۲۸]همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏‌گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مى‏‌شوند (و بدروغ مى‌گویند:) ما کار بدى انجام نمى‏‌دادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى‏‌دادید عالم است.» و در آیه دیگر خدای متعال می‌فرماید: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ[انعام/۶۱]او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد و مراقبانى بر شما مى‏‌گمارد تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را مى‏‌گیرند و آنها (در نگاهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهى نمى‏‌کنند.»


با توجه به این آیات الهی، سوال این است که آیا بین این آیات تناقض و ضدیتی وجود دارد یا خیر؟ با اندک دقت و تأملی در این آیات الهی و با رجوع به تفاسیر برجسته‌ی قرآنی، به نکاتی دست میابیم که گویای عدم تناقض در این آیات است. در ادامه به بعضی از این نکات اشاره می‌کنیم.


توجه به معنای توحید افعالی: یکی از معانی توحید افعالی، این است که فاعل حقیقی امور و کارها، خدای متعال است. هر تأثیری که از هر فاعل و مؤثری سر بزند، نهایتاً مستند به خدای متعال است و هیچ فاعلی استقلالی در تأثیر ندارد، «لا مُوَثِّرَ فِی‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ»[۱] البته این مطلب به معنای نفی اختیار و سلب فاعلیت از موجودات نیست، بلکه به این معنا است که تمام موجودات، موجودیت، فاعلیت و قدرت خود را از ناحیه خدای متعال گرفته‌اند. با این بیان، اگر خدای متعال قدرت و نیرویش را از آنها دریغ دارد، آنها نیز توانایی انجام کاری را نخواهند داشت. به همین جهت است که خدای متعال در یک آیه، قبض ارواح را به خود نسبت می‌دهد.


اصالت در گرفتن جانها: با توجه به نکته‌ی ابتدایی که در خصوص توحید افعالی بیان شد، می‌توان این چنین بیان داشت که فاعل اصلی قابض ارواح، خدای متعال است؛ و اگر در آیاتی سخن از قبض ارواح توسط فرشته مرگ و یا فرشتگان می‌شود، تضادی با فاعلیت الهی ندارد. به عبارت علمی همه این عوامل در طول اراده‌ی الهی قرار دارند؛ چرا که قدرت و نیروی خود را از خدای متعال کسب کرده‌اند. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، این چنین بیان می‌دارد: «اصالت در گرفتن جانها، کار خداست نه غیر، ولى به تبعیت و به اجازه خدا کار ملک‌الموت و فرستادگان خدا که یاران ملک الموتند نیز هست، همانطور که این یاران هم به اجازه ملک الموت کار مى‏‌کنند.»[۲]

 


سخن آخر: یکی از نکات بسیار مهمی که در خصوص شبهه افکنان باید توجه داشت، این است که این دسته افراد، نه بر اساس واقعیات؛ بلکه بر اساس برداشت‌های غیر عالمانه و غلط از قرآن کریم، گرفتار شبهه شده‌اند، این دست افراد به خاطر جهلی که نسبت به آموزه‌های اسلامی و قرآنی دارند، به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی محتوای شبهه‌، حقیقت محض است.

 


پی نوشت ها:
[۱] آموزش فلسفه، مصباح یزدی، چاپ: بین الملل، سال چاپ: ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۳۷۷. « لا مُوَثِّرَ فِی‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ: یکی از قاعده‌های فلسفی است که به این معناست که در جهان، هیچ علتِ فاعلیِ حقیقی به‌جز خداوند (واجب الوجود) نیست و تنها خداوند است که حقیقتاً به دیگر موجوداتْ هستی و وجود می‌دهد و دیگر موجوداتْ در زمینه هستی‌بخشی، تنها علتِ اِعدادی‌ هستند نه علتِ حقیقی.»


[۲] ترجمه المیزان،موسوى همدانى، محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏‌ى مدرسین حوزه علمیه قم، سال چاپ: ۱۳۷۴ ، ج‏۱۷، ص۴۰.


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- ملک الموت | مومنین | قبض روح | خداوند | مرگ | -

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:20 | نویسنده : مهدی اژدری |
 
گرفتن جان انسانها توسط خدا، صورت می گیرد، و اگر در آیاتی گرفتن جان انسانها به فرشتگان نیز نسبت داده شده با فاعلیت خدای متعال در تضاد نیست؛چرا که آنها نیز این نیرو و توان را از خدای متعال گرفته اند.
 
قبض روح قبر مرگ چه کسانی هنگام مرگ انسان را قبض روح می کنند؟
 
به این مطلب امتیاز دهید
100% 0%
 
 
 
 

به گزارش سرویس دینی جام نیـوز به نقل از رهروان ولایت طرح سوال: یکی از سوالات و موضوعاتی که در بعضی محافل و فضاهای رسانه‌ای دستخوش اشکال و شبهه علیه آموزه‌های قرآنی شده، موضوع قابض ارواح است. این دسته افراد با دستاویز قرار دادن بعضی آیات، این چنین وانمود می‌کنند که در آیات قرآن، تناقض وجود دارد؛ چرا که در بعضی از آیات قبض کننده‌ی روح انسانها، خدای متعال و در بعضی ملک‌الموت و در بعضی دیگر تعدادی از فرشتگان معرفی شده است. این دسته افراد این بیانات مختلف را در زمره‌ی تناقضات قرآنی به حساب آورده‌اند. در این نوشتار به دنبال روشن کردن حقیقت و رد این شبهه هستیم.

 


قبض کننده ی ارواح در قرآن
با رجوع و بررسی در آیات قرآن کریم، با آیاتی مواجه می‌شویم که در آنها قبض کننده‌ی ارواح افراد مختلفی معرفی شده‌اند.


الف). خدای متعال: در بعضی از آیات خدای متعال، خود را قبض کننده روح انسانها معرفی می‌فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‏ قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ [زمر/۴۲] خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏‌کند، و ارواحى را که نمرده‏‌اند نیز به هنگام خواب مى‏‌گیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه مى‏‌دارد و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) بازمى‏‌گرداند تا سرآمدى معیّن در این امر نشانه‏‌هاى روشنى است، براى کسانى که اندیشه مى‏ کنند!»

 


ب). ملک‌الموت: از بعضی آیات نیز این چنین استفاده می‌شود که خدای متعال، جان انسان ها را توسط فرشته مرگ، می‌گیرد. در سوره سجده این چنین بیان شده است: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ [سجده/۱۱]بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى‏‌گیرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏‌گردانند.»

 


ج) جمعی از فرشتگان: در بعضی دیگر از آیات نیز شاهد هستیم که خدای متعال قبض کننده‌ی روح انسان ها را فرشتگان و فرستادگان الهی معرفی می‌فرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [نحل/۲۸]همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏‌گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مى‏‌شوند (و بدروغ مى‌گویند:) ما کار بدى انجام نمى‏‌دادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى‏‌دادید عالم است.» و در آیه دیگر خدای متعال می‌فرماید: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ[انعام/۶۱]او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد و مراقبانى بر شما مى‏‌گمارد تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را مى‏‌گیرند و آنها (در نگاهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهى نمى‏‌کنند.»


با توجه به این آیات الهی، سوال این است که آیا بین این آیات تناقض و ضدیتی وجود دارد یا خیر؟ با اندک دقت و تأملی در این آیات الهی و با رجوع به تفاسیر برجسته‌ی قرآنی، به نکاتی دست میابیم که گویای عدم تناقض در این آیات است. در ادامه به بعضی از این نکات اشاره می‌کنیم.


توجه به معنای توحید افعالی: یکی از معانی توحید افعالی، این است که فاعل حقیقی امور و کارها، خدای متعال است. هر تأثیری که از هر فاعل و مؤثری سر بزند، نهایتاً مستند به خدای متعال است و هیچ فاعلی استقلالی در تأثیر ندارد، «لا مُوَثِّرَ فِی‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ»[۱] البته این مطلب به معنای نفی اختیار و سلب فاعلیت از موجودات نیست، بلکه به این معنا است که تمام موجودات، موجودیت، فاعلیت و قدرت خود را از ناحیه خدای متعال گرفته‌اند. با این بیان، اگر خدای متعال قدرت و نیرویش را از آنها دریغ دارد، آنها نیز توانایی انجام کاری را نخواهند داشت. به همین جهت است که خدای متعال در یک آیه، قبض ارواح را به خود نسبت می‌دهد.


اصالت در گرفتن جانها: با توجه به نکته‌ی ابتدایی که در خصوص توحید افعالی بیان شد، می‌توان این چنین بیان داشت که فاعل اصلی قابض ارواح، خدای متعال است؛ و اگر در آیاتی سخن از قبض ارواح توسط فرشته مرگ و یا فرشتگان می‌شود، تضادی با فاعلیت الهی ندارد. به عبارت علمی همه این عوامل در طول اراده‌ی الهی قرار دارند؛ چرا که قدرت و نیروی خود را از خدای متعال کسب کرده‌اند. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، این چنین بیان می‌دارد: «اصالت در گرفتن جانها، کار خداست نه غیر، ولى به تبعیت و به اجازه خدا کار ملک‌الموت و فرستادگان خدا که یاران ملک الموتند نیز هست، همانطور که این یاران هم به اجازه ملک الموت کار مى‏‌کنند.»[۲]

 


سخن آخر: یکی از نکات بسیار مهمی که در خصوص شبهه افکنان باید توجه داشت، این است که این دسته افراد، نه بر اساس واقعیات؛ بلکه بر اساس برداشت‌های غیر عالمانه و غلط از قرآن کریم، گرفتار شبهه شده‌اند، این دست افراد به خاطر جهلی که نسبت به آموزه‌های اسلامی و قرآنی دارند، به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی محتوای شبهه‌، حقیقت محض است.

 


پی نوشت ها:
[۱] آموزش فلسفه، مصباح یزدی، چاپ: بین الملل، سال چاپ: ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۳۷۷. « لا مُوَثِّرَ فِی‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ: یکی از قاعده‌های فلسفی است که به این معناست که در جهان، هیچ علتِ فاعلیِ حقیقی به‌جز خداوند (واجب الوجود) نیست و تنها خداوند است که حقیقتاً به دیگر موجوداتْ هستی و وجود می‌دهد و دیگر موجوداتْ در زمینه هستی‌بخشی، تنها علتِ اِعدادی‌ هستند نه علتِ حقیقی.»


[۲] ترجمه المیزان،موسوى همدانى، محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏‌ى مدرسین حوزه علمیه قم، سال چاپ: ۱۳۷۴ ، ج‏۱۷، ص۴۰.


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- ملک الموت | مومنین | قبض روح | خداوند | مرگ | -

تاريخ : جمعه 3 دی 1395 | 23:20 | نویسنده : مهدی اژدری |

باز عاشوراییان پیدا شدند / باز هم سوداییان شیدا شدند

اربعین غصه های گل کجاست / اربعین ناله بلبل کجاست

اربعین عشق، عباست چه شد / اربعین، فریاد احساست چه شد ...

 

عکس های روز اربعین, جدیدترین تصاویر اربعین

تصاویر اربعین, عکس های اربعین

تصاویر اربعین حسینی, تصویر اربعین

 


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- اربعین-

تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 | 18:32 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

حدیث, مدارا كردن, حدیث درباره مدارا کردن

مدارا كردن با مردم، سرآمد حكمت است

 

احادیثی گهربار درباره مدارا كردن
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

أمَرَني رَبّي بِمُداراةِ النّاسِ كَما أمَرَني بِأداءِ الفَرائضِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پروردگارم، همان گونه كه مرا به انجام واجبات فرمان داده ، به مدارا كردن با مردم نيز فرمان داده است.

 

____________________________________
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ ، و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمى و مهربانى كردن با آنان نصف زندگى است.

 

____________________________________
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

ثَلاثٌ مَن لَم يَكُن فِيه لِمَ يَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ : وَرَعٌ يَحجُزُهُ عَن مَعاصِي اللّه ِ ، و خُلُقٌ يُدارِي بِهِ النّاسَ ، و حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : سه چيز است كه هر كس نداشته باشد هيچ عملى از او تمام و كامل نيست: پاكدامنى و ورعى كه او را از نافرمانى خدا بازدارد و خويى كه به سبب آن با مردم مدارا كند و بردبارى و حلمى كه به وسيله آن رفتار جاهلانه نادان را دفع كند.

 

____________________________________
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :

المُداراةُ أحمَدُ الخِلالِ .
امام على عليه السلام : مدارا كردن، پسنديده ترين خصلت است.

 

____________________________________
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :

ثَمَرَةُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ .
امام على عليه السلام : ميوه خرد، مدارا كردن با مردم است.

 

____________________________________

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : لَيسَ الحَكيمُ مَن لَم يُدارِ مَن لا يَجِدُ بُدّاً مِن مُداراتِهِ .
امام على عليه السلام : فرزانه نيست آن كه مدارا نكند با كسى كه چاره اى جز مدارا كردن با او نيست.

 

____________________________________

رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

إنَّ الأنبِياءَ إنّما فَضَّلَهُمُ اللّه ُ عَلى خَلْقِهِ بِشِدَّةِ مُداراتِهِم لِأعداءِ دِينِ اللّه ِ ، و حُسنِ تَقِيَّتِهِم لِأجلِ إخوانِهِم في اللّه.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند از اين رو پيامبران را بر ديگر مردمان برترى داد كه با دشمنان دين خدا بسيار با مدارا رفتار مى كردند و براى حفظ برادران همكيش خود، نيكو تقيه مى كردند.

 

____________________________________

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : 

عُنوانُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ .
امام على عليه السلام : مدارا كردن با مردم، سر لوحه خِرد است.


____________________________________
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : 

مُداراةُ الرِّجالِ مِن أفضَلِ الأعمالِ .
امام على عليه السلام : مدارا كردن با مردمان، از بهترين كارهاست.


____________________________________

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : 

رَأسُ الحِكمَةِ مُداراةُ النّاسِ .
امام على عليه السلام : مدارا كردن با مردم، سرآمد حكمت است.

 

____________________________________

الإمامُ الحسنُ عليه السلام ـ عِندَ ما سُئلَ عن العَقلِ ـ :

التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ ، و مُداهَنَةُ الأعداءِ .
امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ به اين سؤال كه : عقل چيست؟ ـ فرمود : جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن و سازش و نرمى با دشمنان .


____________________________________
الإمامُ الباقرُ عليه السلام :

فِي التَّوراةِ مَكْتوبٌ فيما ناجَى اللّه ُ عزّ و جلّ بِه موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ، اُكتُمْ مَكتومَ سِرّي في سَريرَتِكَ ، و أظهِرْ في عَلانِيَتِكَ المُداراةَ عَنّي لِعَدُوّي و عَدُوِّكَ مِن خَلْقي ، و لا تَستَسِبَّ لي عِندَهُم بِإظهارِ مَكتومِ سِرّي فَتُشرِكَ عَدُوَّكَ و عَدُوّي في سَبّي .
امام باقر عليه السلام : از جمله نجواهاى خداوند عزّ و جلّ با موسى بن عمران كه در تورات نوشته شده است [اين است كه] : اى موسى! رازِ پنهانِ مرا در دل خويش نهان دار و در آشكار با دشمن من و دشمن خودت مدارا كن و با فاش كردن رازِ نهان من، باعث ناسزاگويى آنان به من مشو، كه در آن صورت در ناسزاگويى به من، با دشمن من و دشمن خودت شريك گشته اى.

 

 ____________________________________

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :

جاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام إلى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحمَّدُ ، رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَ يَقولُ لكَ : دارِ خَلْقِي .
امام صادق عليه السلام : جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد! پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى فرمايد : با بندگانم مدارا كن.

 

____________________________________

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام:

إنَّ مُداراةَ أعداءِ اللّه ِ مِن أفضَلِ صَدَقَةِ المَرءِ عَلى نَفسِهِ و إخوانِهِ .
امام صادق عليه السلام : مدارا كردن با دشمنان خدا از بهترينِ صدقه هايى است كه انسان براى خود و برادرانش مى دهد.

 

____________________________________
الإمامُ الرِّضا عليه السلام ـ عِندَ ما سُئلَ عَنِ العَقلِ :

التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ ، و مُداهَنَةُ الأعداءِ ، و مُداراةُ الأصدِقاءِ .
امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به اين سؤال كه عقل چيست ـ فرمود : جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن ، با دشمنان مسامحه كردن و با دوستان مدارا نمودن.

 

____________________________________

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ في قولِهِ تَعالى :

«وَ قولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»: أي للنّاسِ كُلِّهِم مُؤمِنِهِم و مُخالِفِهِم ، أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، و أمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إلى الإيمانِ ، فإنَّهُ بِأيسَرَ مِن ذلِكَ يَكُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، و عَن إخوانِهِ المُؤمِنِينَ .


امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه : «و با مردم نيك سخن گوييد» ـ فرمود : مقصود، همه مردمان اعم از مؤمن و مخالفان است. اما با مؤمنان، بايد گشاده رو بود و اما با مخالفان بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند و كمترين ثمرش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.

منبع : hadithlib.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-ا حادیث- گهربار - مدارا كردن-

تاريخ : چهار شنبه 26 آبان 1395 | 7:51 | نویسنده : مهدی اژدری |

دعای توبه در مفاتیح

دعای توبه

 

حقیقت توبه، بازگشت از گناه و روى آوردن به خداوند است. با توجّه به این که انسان همیشه در معرض لغزش ها و معصیت قرار دارد؛ باید پیوسته از خدا توفیق ترک گناهان و بازگشت به او را طلب کند، و با آب توبه، زنگارهاى دل را شستشو دهد. البته توبه واقعى، با پشیمانى حقیقى، عزم بر ترک آن گناه، جبران آنچه را ترک کرده، و اداى حقوق خدا و خلق محقّق مى شود؛ ولى به یقین دست عنایت الهى و امدادهاى ویژه پروردگار، در این مسیر نقش مؤثرى دارد، و البته امداد و عنایتش شامل حال آنها که صداقت در توبه دارند، مى شود.

 

ائمّه اطهار (علیهم السلام) با آن که پیراسته از هر گناهى بوده اند، ولى با توجّه به عظمت پروردگار و نگاه به جلال و جبروت حق تعالى، خود را در پیشگاه ذات ربوبى، مقصّر مى دیدند و معتقد بودند، نمى توانند آن گونه که شایسته خداوندى است، اطاعت و بندگى او را بجا آورند، و لذا از درگاه خداى مهربان عذرخواهى مى کردند و استغفار و توبه مى نمودند. علاوه بر آن که، این گونه دعاها و طلب توبه و استغفار از سوى آن بزرگواران براى مردم جنبه سرمشق و آموزشى دارد؛ و راه بازگشت به خداوند و توبه و انابه به درگاه او را، به ما مى آموزد، و عظمت گناه و سنگینى نافرمانى حق را به درستى براى ما مجسّم مى سازد. باشد که ما – انسانهاى گناهکار – به خود آییم و هر چه بیشتر در مسیر تهذیب نفس و پاکى روح و جان بکوشیم و اگر به گناهى آلوده شده ایم، هر چه سریع تر توبه نموده و آن را جبران نماییم. در این قسمت، یکى از دعاهاى امام سجّاد (علیه السلام) را که درباره توبه و طلب توفیق آن و بازگشت به سوى پروردگار است، ذکر مى کنیم:

دعای توبه در مفاتیح

دعای توبه همراه با ترجمه

 

اَللّهُمَّ یا مَنْ لایَصِفُهُ نَعْتُ الْواصِفینَ، وَ یا مَنْ لایُجاوِزُهُ رَجآءُ

خدایا اى که وصفش نکند توصیف وصف کنندگان و اى که از او نگذرد امید

 

الرّاجینَ، وَ یا مَنْ لایَضیعُ لَدَیْهِ اَجْرُ الْمُحْسِنینَ، وَ یا مَنْ هُوَ مُنْتَهى

امیدواران و اى که تباه نشود در نزدش مزد نیکوکاران و اى که اوست سرحد نهایى

 

خَوْفِ الْعابِدینَ، وَ یا مَنْ هُوَ غایَهُ خَشْیَهِ الْمُتَّقینَ، هذا مَقامُ مَنْ تَداوَلَتْهُ

ترس عبادت کنندگان و اى که اوست غایت بیم پرهیزکاران این است جایگاه کسى که دست بدستش داده اند

 

اَیْدِى الذُّنُوبِ، وَ قادَتْهُ اَزِمَّهُ الْخَطایا، وَاسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ، فَقَصَّرَ

دست هاى گناهان و کشانده اند او را مهارهاى خطاها و چیره شده بر او شیطان و بدین سبب کوتاهى کرده

 

عَمّا اَمَرْتَ بِهِ تَفْریطاً، وَ تَعاطى ما نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْریراً، کَالْجاهِلِ بِقُدْرَتِکَ

از دستوراتت از روى کاهلى و دست زده بدانچه نهى کردى از غرور چون کسى که خبر ندارد از قدرتى که تو

 

عَلَیْهِ، اَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ اِحْسانِکَ اِلَیْهِ، حَتّى اِذَا انْفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الْهُدى،

بر او دارى یا مانند کسى که منکر فزونى احسان تو بر خود است تا چون چشم بصیرتش گشوده شد

 

وَتَقَشَّعَتْ عَنْهُ سَحائِبُ الْعَمى،اَحْصى ماظَلَمَ بِهِ نَفْسَهُ،وَفَکَّرَ فیما خالَفَ

و ابرهاى گمراهیش برطرف شد ستم هاى خود را بر خویشتن برشمرد و در آنچه مخالفت پروردگارش را کرده

 

بِهِ رَبَّهُ، فَرَأى کَبیرَ عِصْیانِهِ کَبیراً، وَ جَلیلَ مُخالَفَتِهِ جَلیلاً، فَاَقْبَلَ نَحْوَکَ

اندیشه کرد و نافرمانى بزرگش را بزرگ دید و مخالفت عظیم خود را عظیم پس رو آورده بسویت

 

مُؤَمِّلاً لَکَ، مُسْتَحْیِیاً مِنْکَ، وَ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ اِلَیْکَ ثِقَهً بِکَ، فَاَمَّکَ بِطَمَعِهِ

امیدوار به تو و شرمنده و روى اشتیاقش را به تو متوجّه کرد از روى اعتماد به تو و از روى یقین با طمعش

 

یَقیناً، وَ قَصَدَکَ بَخَوْفِهِ اِخْلاصاً، قَدْ خَلا طَمَعُهُ مِنْ کُلِّ مَطْمُوع فیهِ

آهنگت کرده و از روى اخلاص با ترس قصد تو کرده طمعش از هر مورد طمعى جز تو

 

غَیْرِکَ، وَاَفْرَخَ رَوْعُهُ مِنْ کُلِّ مَحْذُور مِنْهُ سِواکَ، فَمَثَلَ بَیْنَ یَدَیْکَ

بریده و از هر ترسناکى جز تو نمى ترسد پس مجسّم شده در برابرت

 

مُتَضَرِّعاً، وَ غَمَّضَ بَصَرَهُ اِلىَ الاَْرْضِ مُتَخَشِّعاً، وَ طَاْطَاَ رَأسَهُ لِعِزَّتِکَ

با تضرّع و دوخته است چشم خود را بر زمین با حال خشوع و براى عزّتت با خوارى سر بزیر

 

مُتَذَلِّلاً، وَاَبَثَّکَ مِنْ سِرِّهِ ما اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنْهُ خُضُوعاً، وَ عَدَّدَ مِنْ ذُ نُوبِهِ

ما افکنده و فاش کرده راز خود را برایت آن رازى که تو خود داناترى بدان با حال خضوع و برشمرده از گناهانش آنچه را

 

اَنْتَ اَحْصى لَها خُشُوعاً، وَاسْتَغاثَ بِکَ مِنْ عَظیمِ ما وَقَعَ بِهِ فى عِلْمِکَ،

تو بهتر شمرده اى با خشوع، و استغاثه کند به تو از گناه بزرگى که در علم تو او را تباه ساخته

 

وَقَبیحِ ما فَضَحَهُ فى حُکْمِکَ، مِنْ ذُ نُوب اَدْبَرَتْ لَذّاتُها فَذَهَبَتْ،

و زشتى آنچه در حکم تو او را رسوا کرده، گناهانى که خوشیش رفته

 

وَاَقامَتْ تَبِعاتُها فَلَزِمَتْ، لایُنْکِرُ یا اِلهى عَدْلَکَ اِنْ عاقَبْتَهُ، وَلایَسْتَعْظِمُ

و مسئولیّتش بجا مانده، معبودا اگر عقابش کنى منکر عدل تو نیست و اگر از او درگذرى

 

عَفْوَکَ اِنْ عَفَوْتَ عَنْهُ وَ رَحِمْتَهُ، لاَِنَّکَ الرَّبُّ الْکَریمُ الَّذى لا یَتَعاظَمُهُ

و رحمش کنى گذشتت را بزرگ نداند زیرا تو پروردگار کریمى هستى که بزرگ نباشد در نزدش

 

غُفْرانُ الذَّنْبِ الْعَظیمِ، اَللّهُمَّ فَها اَنَا ذا قَدْ جِئْتُکَ مُطیعاً لاَِمْرِکَ فیما اَمَرْتَ

آمرزش گناه بزرگ خدایا من اکنون آمده ام بدرگاهت و فرمانبردارم دستورى را که فرمودى

 

بِهِ مِنَ الدُّعآءِ، مُتَنَجِّزاً وَعْدَکَ فیما وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الاِْجابَهِ، اِذْ تَقُولُ:

در دعا کردن و خواهانم وفاى به وعده ات را در اجابتى که وعده دادى چون که فرمودى

 

اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَکُمْ. اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ، وَالْقِنى بِمَغْفِرَتِکَ

«بخوانید مرا تا اجابت کنم» خدایا پس درود فرست بر محمّد و آلش و با آمرزشت به من روآور

 

کَما لَقیتُکَ بِاِقْرارى، وَارْفَعْنى عَنْ مَصارِعِ الذُّنُوبِ کَما وَضَعْتُ لَکَ

چنانچه من با اقرار (به گناه) به تو روآوردم و بردار مرا از افتادن گاه هاى گناه چنانچه خود را برایت

 

نَفْسى، وَاسْتُرْنى بِسِتْرکَ کَما تَاَنَّیْتَنى عَنِ الاِْنْتِقامِ مِنّى، اَللّهُمَّ وَ ثَبِّتْ فى

پَست کردم و به پوشش خود مرا بپوشان چنانچه مهلتم دادى از انتقام خدایا نیّتم را در

 

طاعَتِکَ نِیَّتى، وَ اَحْکِمْ فى عِبادَتِکَ بَصیرَتى، وَ وَفِّقْنى مِنَ الاَْعْمالِ لِما

اطاعتت ثابت گردان و بیناییم را در بندگیت محکم کن و به کارهایى موفقم دار که

 

تَغْسِلُ بِهِ دَنَسَ الْخَطایا عَنّى، وَ تَوَفَّنى عَلى مِلَّتِکَ وَ مِلَّهِ نَبِیِّکَ مُحَمَّد

بشویى بدان چرکى خطاها را از من و بمیرانم بر کیش خود و کیش پیامبرت محمّد

 

عَلَیْهِ السَّلامُ اِذا تَوَفَّیْتَنى، اَللّهُمَّ اِنّى اَتُوبُ اِلَیْکَ فى مَقامى هذا مِنْ کَبائِرِ

علیه السّلام آنگاه که بمیرانى مرا خدایا من در این جایگاهم بدرگاهت توبه کنم از گناهان

 

ذُنُوبى وَ صَغائِرها، وَ بَواطِنِ سَیِّئاتى وَ ظَواهِرِها، وَ سَوالِفِ زَلاّتى

کبیره و صغیره ام و از بدى هاى پوشیده و آشکارم و از لغزش هاى گذشته

 

وَحَوادِثِها، تَوْبَهَ مَنْ لایُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیَه، وَلایُضْمِرُ اَنْ یَعُودَ فى

و تازه ام توبه کسى که به خود تلقین نکند تجدید گناهى را و در دل نگیرد که دوباره به

 

خَطیئَه، وَقَدْ قُلْتَ یا اِلهى فى مُحْکَمِ کِتابِکَ، اِنَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ

خطایى بازگردد و تو اى خداى من در کتاب محکمت فرمودى که توبه را از بندگانت مى پذیرى

 

عِبادِکَ، وَ تَعْفُو عَنِ السَّیِّئاتِ، وَ تُحِبُّ التَّوّابینَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتى کَما

و از بدى ها مى گذرى و دوست دارى توبه کاران را پس چنانچه وعده فرمودى توبه ام بپذیر

 

وَعَدْتَ، وَاعْفُ عَنْ سَیِّئاتى کَما ضَمِنْتَ، وَ اَوْجِبْ لى مَحَبَّتَکَ کَما

و از بدى هایم درگذر چنانچه ضمانت کردى و مقرّر دار برایم دوستیت را چنانچه

 

شَرَطْتَ، وَ لَکَ یا رَبِّ شَرْطى اَلاَّ اَعُودَ فى مَکْرُوهِکَ، وَ ضَمانى اَلاَّ شرط

فرمودى و من با تو شرط مى کنم که در کار ناپسند تو بازنگردم و ضمانت کنم که بازنگردم

 

اَرْجِعَ فى مَذْمُومِکَ، وَ عَهْدى اَنْ اَهْجُرَ جَمیعَ مَعاصیکَ، اَللّهُمَّ اِنَّکَ اَعْلَمُ

در امر نکوهیده ات و تعهد کنم که ترک کنم تمام نافرمانیهایت را خدایا تو داناترى

 

بِما عَمِلْتُ، فَاغْفِرْلى ما عَلِمْتَ، وَ اصْرِفْنى بِقُدْرَتِکَ اِلى ما اَحْبَبْتَ،

بدانچه کرده ام بیامرز گناهانى را که از من دانى و بگردانم به نیرویت بدانچه دوست دارى

 

اَللّهُمَّ وَ عَلَىَّ تَبِعاتٌ قَدْ حَفِظْتُهُنَّ، وَ تَبِعاتٌ قَدْ نَسیتُهُنَّ، وَ کُلُّهُنَّ بِعَیْنِکَ

خدایا بر من بازخواست هایى است که به یاد دارم و بازخواست هایى است که فراموش کرده ام و همه در برابر دیده توست

 

الَّتى لا تَنامُ، وَ عِلْمِکَ الَّذى لا یَنْسى، فَعَوِّضْ مِنْها اَهْلَها، وَاحْطُطْ عَنّى

که خواب نرود و علمت که فراموشى ندارد عوض آنها را به صاحبانش بده و سنگینیش را

 

وِزْرَها، وَ خَفِّفْ عَنّى ثِقْلَها، وَاعْصِمْنى مِنْ اَنْ اُقارِفَ مِثْلَها، اَللّهُمَّ وَ اِنَّهُ

از دوش من بردار و سبک کن گرانیش را و نگاهم دار از ارتکاب امثال آن خدایا جز

 

لا وَفآءَ لى بِالتَّوْبَهِ اِلاَّ بِعِصْمَتِکَ، وَ لاَ اسْتِمْساکَ بى عَنِ الْخَطایا اِلاَّ عَنْ

به نگهدارى تو نتوانم به توبه ام وفا کنم و جز به نیروى تو نتوانم خود را از خطا نگهدارم

 

قُوَّتِکَ، فَقَوِّنى بِقُوَّه کافِیَه، وَ تَوَلَّنى بِعِصْمَه مانِعَه، اَللّهُمَّ اَیُّما عَبْد تابَ

پس تقویتم کن به نیرویى کافى و سرپرستیم کن به نگهدارى بازدارنده خدایا هر بنده اى که توبه کند

 

اِلَیْکَ وَ هُوَ فى عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ فاسِخٌ لِتَوْبَتِهِ، وَ عائِدٌ فى ذَنْبِهِ

بدرگاهت ولى در علم غیب نزد تو توبه شکن باشد و بازگردنده به گناه

 

وَخَطیئَتِهِ، فَاِنّى اَعُوذُ بِکَ اَنْ اَکُونَ کَذلِکَ، فَاجْعَلْ تَوْبَتى هذِهِ تَوْبَهً لا

و خطایش باشد من به تو پناه برم که چنین باشم و این توبه ام را چنان کن که

 

اَحْتاجُ بَعْدَها اِلى تَوْبَه، تَوْبَهً مُوجِبَهً لِمَحْوِما سَلَفَ، وَالسَّلامَهِ فیما بَقِىَ،

محتاج نباشم دوباره توبه کنم، توبه اى که سبب شود گناهان گذشته ام محو گردد و در آینده نیز آلوده نگردم

 

اَللّهُمَّ اِنّى اَعْتَذِرُ اِلَیْکَ مِنْ جَهْلى، وَاَسْتَوْهِبُکَ سُوءَ فِعْلى، فَاضْمُمْنى اِلى

خدایا من از تو پوزش خواهم از نادانیم و از تو بخشش خواهم از کار بدم پس به احسان خود

 

کَنَفِ رَحْمَتِکَ تَطَوُّلاً، وَاسْتُرْنى بِسِتْرِ عافِیَتِکَ تَفَضُّلاً، اَللّهُمَّ وَ اِنّى اَتُوبُ

مرا در پناه رحمتت درآور و به فضلت در پرده عافیت بپوشانم خدایا من بدرگاهت توبه کنم

 

اِلَیْکَ مِنْ کُلِّ ما خالَفَ اِرادَتَکَ، اَوْ زالَ عَنْ مَحَبَّتِکَ مِنْ خَطَراتِ قَلْبى،

از هر چه مخالف اراده ات کردم یا بیرون از دوستیت از خاطرات دلم و

 

وَلَحَظاتِ عَیْنى، وَ حِکایاتِ لِسانى، تَوْبَهً تَسْلَمُ بِها کُلُّ جارِحَه عَلى

نگاه هاى چشمم و سرگذشت هاى زبانم توبه اى که سالم ماند بدان هر عضوى

 

حِیالِها مِنْ تَبِعاتِکَ، وَ تَأْمَنُ مِمّا یَخافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ اَلیمِ سَطَواتِکَ،

جداگانه از کیفرهاى تو و ایمن گردد از آنچه تجاوزکاران مى ترسند از سطوت هاى دردناکت

 

اَللّهُمَّ فَارْحَمْ وَحْدَتى بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ وَجیبَ قَلْبى مِنْ خَشْیَتِکَ،

خدایا رحم کن به تنهاییم در برابرت و طپیدن دلم از ترست

 

وَاضْطِرابَ اَرْکانى مِنْ هَیْبَتِکَ، فَقَدْ اَقامَتْنى یا رَبِّ ذُنُوبى مَقامَ الْخِزْىِ

و لرزش اندامم از هیبتت که برپا داشته پروردگارا گناهانم مرا بدرگاه تو در جاى

 

بِفِنائِکَ، فَاِنْ سَکَتُّ لَمْ یَنْطِقْ عَنّى اَحَدٌ، وَ اِنْ شَفَعْتُ فَلَسْتُ بِاَهْلِ

رسوایى پس اگر سکوت کنم کسى از جانب من سخن نکند و اگر شفاعت خواهم شایسته

 

 

الشَّفاعَهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ، وَ شَفِّعْ فى خَطایاىَ کَرَمَکَ، وَعُدْ

شفاعت نیستم خدایا درود فرست بر محمّد و آلش و شفیع گردان در خطاهایم بزرگواریت را و ببخش

 

عَلى سَیِّئاتى بِعَفْوِکَ، وَلاتَجْزِنى جَزآئى مِنْ عُقُوبَتِکَ، وَابْسُطْ عَلَىَّ

گناهانم را به گذشتت و بپاداشم که عذاب تو است پاداشم مده و احسانت را بر من

 

طَوْلَکَ، وَ جَلِّلْنى بِسِتْرِکَ، وَافْعَلْ بى فِعْلَ عَزیز تَضَرَّعَ اِلَیْهِ عَبْدٌ ذَلیلٌ

بگستران و به پرده پوشیت بپوشانم و رفتار کن با من به رفتار نیرومندى که زارى کند بدرگاهش بنده خوار

 

فَرَحِمَهُ، اَوْ غَنِىٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبْدٌ فَقیرٌ فَنَعَشَهُ، اَللّهُمَّ لاخَفیرَ لى مِنْکَ

و رحمش کند، یا بى نیازى که بنده نیازمندى به نزدش رفته و بى نیازش کرده خدایا پناه دهى از تو ندارم

 

فَلْیَخْفُرْنى عِزُّکَ، وَلا شَفیعَ لى اِلَیْکَ فَلْیَشْفَعْ لى فَضْلُکَ، وَ قَدْ اَوْجَلَتْنى

و باید نیروى تو پناهم دهد و شفیعى ندارم و فضل تو باید شفیعم گردد و خطاهایم به سختى

 

خَطایاىَ، فَلْیُؤْمِنّى عَفْوُکَ، فَما کُلُّ ما نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْل مِنّى بِسُوءِ

مرا ترسانده و گذشتت باید ایمنم گرداند و هر چه گفتم چنان نیست که همه از روى نادانى به بدکاریم باشد

 

اَثَرى، وَلانِسْیان لِما سَبَقَ مِنْ ذَمیمِ فِعْلى، لکِنْ لِتَسْمَعَ سَماؤُکَ وَ مَنْ

و نه از روى فراموشى کردار نکوهیده ام در گذشته بلکه براى آن که آسمانت و هرکه فیها،

 

وَاَرْضُکَ وَ مَنْ عَلَیْها، ما اَظْهَرْتُ لَکَ مِنَ النَّدَمِ، وَ لَجَاْتُ اِلَیْکَ فیهِ

در آن است و زمینت و هر که بر آن است اظهار پشیمانى مرا بدرگاهت بشنوند و پناهندگیم را

 

مِنَ التَّوْبَهِ، فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِکَ یَرْحَمُنى لِسُوءِ مَوْقِفى، اَوْ تُدْرِکُهُ

در توبه بسویت ببینند شاید برخى از آنها به رحمتت بر توقّفگاه بَدَم رحم کند یا براى

 

الرِّقَّهُ عَلَىَّ لِسُوءِ حالى،فَیَنالَنى مِنْهُ بِدَعْوَه هِىَ اَسْمَعُ لَدَیْکَ مِنْ دُعآئى

، حال بَدَم دلش بسوزد و دعایى کند که نزد تو پذیرفته تر از دعاى من باشد

 

اَوْ شَفاعَه اَوْکَدُ عِنْدَکَ مِنْ شَفاعَتى، تَکُونُ بِها نَجاتى مِنْ غَضَبِکَ،

یا شفاعتى کند که مؤثرتر از شفاعت من باشد و همان وسیله نجات من از خشمت

 

وَفَوْزَتى بِرِضاکَ، اَللّهُمَّ اِنْ یَکُنِ النَّدَمُ تَوْبَهً اِلَیْکَ فَاَ نَا اَنْدَمُ النّادِمینَ، وَ اِنْ

و رسیدنم به خشنودیت گردد خدایا اگر پشیمانى توبه محسوب گردد من پشیمانترین پشیمانانم و اگر

 

یَکُنِ التَّرْکُ لِمَعْصِیَتِکَ اِنابَهً فَاَ نَاَ اَوَّلُ الْمُنیبینَ، وَ اِنْ یَکُنِ الاْسْتِغْفارُ

ترک معصیت بازگشت حساب شود من نخستین بازگشت کننده ام و اگر آمرزش خواهى

 

حِطَّهً لِلذُّنُوبِ فَاِنّى لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ، اَللّهُمَّ فَکَما اَمَرْتَ بِالتَّوْبَهِ،

گناهان را بریزد من از آمرزش خواهانم خدایا چنانچه دستور به توبه دادى

 

وَضَمِنْتَ الْقَبُولَ، وَحَثَثْتَ عَلَى الدُّعآءِ وَ وَعَدْتَ الاْجابَهَ، فَصَلِّ عَلى

و پذیرفتنش را ضمانت کردى و به دعا تشویق کردى و اجابتش را وعده دادى درود فرست بر

 

مُحَمَّد وَ آلِهِ، وَ اقْبَلْ تَوْبَتى، وَلاتَرْجِعْنى مَرْجِعَ الْخَیْبَهِ مِنْ رَحْمَتِکَ،

محمّد و آل محمّد و بپذیر توبه ام را و بازم مگردان نومیدانه از رحمتت

 

اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ عَلَى الْمُذْنِبینَ، وَالرَّحیمُ لِلْخاطِئینَ الْمُنیبینَ، اَللّهُمَّ

که تو براستى توبه پذیرى بر گنهکاران و مهرورزى به خطاکاران بازگشته خدایا

 

صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ، کَما هَدَیْتَنا بِهِ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ، کَمَا

درود فرست بر محمّد و آلش چنانچه بدو راهنماییمان کردى و درود فرست بر محمّد و آلش چنانچه

 

اسْتَنْقَذْتَنا بِهِ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ، صَلاهً تَشْفَعُ لَنا یَوْمَ الْقِیامَهِ،

به وى نجاتمان دادى و درود فرست بر محمّد و آلش درودى که شفیع ما گردد در روز قیامت

 

وَیَوْمَ الْفاقَهِ اِلَیْکَ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ، وَ هُوَ عَلَیْکَ یَسیـرٌ.

و در روز نیازمندى به درگاهت که تو بر هر چیز توانایى و این کار بر تو آسان است.

 

انشااله که همگی مورد بخشش و عفو خداوند قرار گیریم.

 

منبع: razavionline.mihanblog.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-دعا- توبه-

تاريخ : چهار شنبه 26 آبان 1395 | 7:50 | نویسنده : مهدی اژدری |

دعاهای قنوت در قرآن,اذکار قنوت

دعاهای زیبای قرآن برای قنوت نماز

 

آنچه می‌آید مجموعه‌ای از دعاهای زیبای قرآن است که از زبان پیامبران،‌ صالحان و مومنان و... از خداوند متعال خواسته شده است.

این ادعیه نجات‌بخش متضمن سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت انسان است که می‌تواند در هر موقعیتی خاصه در محراب عبادت، آذین لب‌ها و زینت‌بخش قنوت‌ نمازمان باشد.

دعاى براى پدر و مادر

رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ نوح آیه 26
پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم را بیامرز

وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ شعرا آیه 86
و پدرم ( عمویم) را بیامرز، که او از گمراهان بود

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ابراهیم آیه 41
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مى‏شود، بیامرز

رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا اسراء آیه 24
پروردگارا! همان‏گونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده

 دعاى براى همسر

رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا فرقان آیه 74
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان

دعا براى برادر
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ اعراف آیه 151
پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترین مهربانانى

 دعای مؤمنان در رابطه با مؤمنان دیگر
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِیم‏ [حشر / 10]

پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و كینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى‏

 دعای بندگان خاص خدای رحمان
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراما إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما [فرقان / 65 و 66]
پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت و شدید و پر دوام است‏ چرا كه جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است‏

 دعای پرهیزکاران
رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار ( آل عمران/ 16 )
پروردگارا! براستى كه ما ایمان آورده ‏ایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.

 دعا برای نعمت دنیوی و رحمت اخروی
رَبَّنا اتِنا فِی الدُّنْیا وَ مالَهُ فِی‌الاخِرَهِ منْ خَلاقٍ. (بقرة/200)
پرودگارا  در دنیا رحمت و نعمت به ما عنایت کن هر که از رحمت تو محروم شد در آخرت بهره ندارد.
 
دعا برای دور کردن انسانهای بدکار
رَبَّنا اتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً.(احزاب/68)
پروردگار ما، آنها که ما را گمراه نمودند عذاب آنها را دو چندان کن و از نعمتهای خود محروم ابدی فرما.

دعا برای آسان شدن کارهاى سخت
 وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی (طه آیه 26)
و کارم رابرایم آسان گردان
 
آرزوى بهتر از آنچه از دسته رفته
عَسَى رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ (قلم آیه 33)
امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقه‏مندیم!

 دعای برای فزونی رحمت و گسترش عقل
رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَهَیَّیْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَدًا(الکهف/10)
پروردگارا ما، از جانب خود بر ما رحمتی فرست و برای رشد عقلی ما وسایل هدایت و ارشاد آمده فرما.
 
استعاذه
رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ / وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ مؤ منون آیات ۹۷ و ۹۸
پروردگارا! از وسوسه‏هاى شیاطین به تو پناه مى‏برم / و از اینکه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) -اى پروردگار من- به تو پناه مى‏برم!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (۲) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ

إِذَا وَقَبَ (۳) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (۴) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر بگو: پناه مى‏برم به پروردگار سپیده صبح، (۱) از شر تمام آنچه آفریده است؛ (۲) و از شر هر موجود شرور هنگامى که شبانه وارد مى‏شود؛ (۳) و از شر آنها که با افسون در گره‏ها مى‏دمند (و هر تصمیمى را سست مى‏کنند)؛ (۴) و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مى‏ورزد! (۵)

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱) مَلِکِ النَّاسِ (۲) إِلَهِ النَّاسِ (۳) مِن شَرِّ

الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴) الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵) مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ (۶)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر بگو: پناه مى‏برم به پروردگار مردم، (۱) به مالک و حاکم مردم، (۲) به (خدا و) معبود مردم، (۳) از شر وسوسه‏گر پنهانکار، (۴) که در درون سینه انسانها وسوسه مى‏کند، (۵) خواه از جن باشد یا از انسان! (۶)

رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ هود آیه ۴۷
پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم

 تفویض
أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (غافر/44)
من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست

 دعا براى آغاز کارها
بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ هود (هود/41)
به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتى، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا (اسراء/80)
پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده!

دعاهای قنوت در قرآن,اذکار قنوت

ذکر قنوت نماز

 

  دعا پیروزى بر کافران
أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ (قمر/10)
من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده‏ام، انتقام مرا از آنها بگیر

رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ مؤمنون (مؤمنون/26)
پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهاى آنان یارى کن

رَبِّ انصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (عنکبوت/30)
پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما!

وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (البقرة/250)
و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان

أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (البقرة/286)
تو مولا و سرپرست مایى، پس ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان

 دعا پیشواى متقین شویم
وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا (الفرقان/74)
و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّیَّتِی (الإبراهیم/40)
پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)

 ذکر تسبیح الهى
سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (الزخرف/13)
پاک و منزه است کسى که این را مسخر ما ساخت، وگرنه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم؛

سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (الأعراف/5)
منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بودیم

لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (الأنبیاء/87)
«(خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزهى تو! من از ستمکاران بودم! »

سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (الأعراف/143)
خداوندا! منزهى تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!

سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم (سبأ/41)
منزهى (از اینکه همتایى داشته باشى)! تنها تو ولى مائى

رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ (الأعراف/89)
 
نیکی در دنیا و آخرت
رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار ( بقرة / 201 )
پروردگارا! در دنیا به ما نیكى عطا كن و در آخرت نیز نیكى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار.


رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ (المائدة/25)
پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت گنهکار، جدایى بیفکن

 دعای زیاد شدن علم
رَبِّ زِدْنی‏ عِلْما ( سوره طه آیه 114 )
پروردگارا! علم مرا زیاد كن.
 
دعاى براى فرزندان و نوادگان
رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ (صافات/100)
پروردگارا! به من از صالحان ( فرزندان صالح) ببخش

رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ (بقرة/128)
پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتى که تسلیم فرمانت باشند

رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ


رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء (الإبراهیم/40)

پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذیر

رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ(آل عمران/38)
«خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می‌شنوی!»

رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا (الفرقان/74)
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان

  وَزَكَرِیا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیرُ الْوَارِثِینَ(الأنبیاء/89)
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی!»

وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی (الأحقاف/15)
و فرزندان مرا صالح گردان.

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- دعا- قنوت- نماز- قرآن-

تاريخ : چهار شنبه 26 آبان 1395 | 7:48 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

در هفت مورد، به جاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:

1 - پيدا نكردن آب

2 - مشقت بيش از حد

3 - ترس از ضرر

4 - نياز به آب براى حفظ جان

5 - نياز به آب براى تطهير

6 - نداشتن آب مباح

7 - نداشتن وقت براى وضو يا غسل

 

,شرایط تیمم,طریقه تیمم کردن,آموزش تیمم تصویری,تیمم بدل از غسل

آموزش تیمم

,شرایط تیمم,طریقه تیمم کردن,آموزش تیمم تصویری,تیمم بدل از غسل

آموزش تصویری تیمم

,شرایط تیمم,طریقه تیمم کردن,آموزش تیمم تصویری,تیمم بدل از غسل

روش تیمم کردن

,شرایط تیمم,طریقه تیمم کردن,آموزش تیمم تصویری,تیمم بدل از غسل

 

منبع:cloob.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-آموزش- تیمم -

تاريخ : چهار شنبه 26 آبان 1395 | 7:47 | نویسنده : مهدی اژدری |

امامان شیعه به تاسی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام، در برابر مشکلات سعی کرده اند تا با الگوگیری از ایشان، تصمیمات صحیحی را اتخاذ نمایند.

م

در بررسی سیره، به دنبال هر نوع فعل و رفتار از هر کس نیستیم؛ بلکه به دنبال مجموعه ای از اعمال و رفتار افراد حکیم و عاقلی هستیم که دارای ویژگی های خاصی هستند و صلاحیت رهبری و هدایت مردم را دارند. بر این باوریم که معصومین(علیهم السلام) انسان های کاملی هستند و کوچک ترین رفتار و گفتار آنان دارای دلیلی حکیمانه است؛ چون همه ی رفتار آن بزرگواران دقیق و حساب شده است و بر اساس مصالح معین صادر گردیده.
سیره اخلاقی و تربیتی معصومین(علیهم السلام) عبارت است از: «سبک، روش و قواعد خاص رفتار معصومین(علیهم السلام) که از جنبه های گوناگون زندگی آنان، قابل استنباط است». بدین ترتیب، هر رفتاری که از معصوم(علیه السلام) سرزده است، چه در محیط فردی و عبادی و بدون توجه به دیگران، و چه در محیط اجتماعی و تربیتی به منظور اثرگذاری بر دیگران، منشأ استخراج سبک و روش کلی رفتاری ایشان قرار می گیرند.

روش ائمه در برخورد مشکلات:

الف: سکوت امام علی علیه السلام به خاطر حفظ اصل اسلام همراه با انتقاد در فرصت های مناسب یک اصل اساسی در رفتار سیاسی آن حضرت است؛ آن هم با این تعبیر صریح امیرمؤمنان علیه السلام در خطابه ی شقشقیه که فرمود: صبرت و فی الحلق شجی و فی العین قذی أری تراثی نهبا. امام حسین علیه السلام هم در نامه ای که از مکه به اهل بصره نوشتند، همین مضامین را درباره ی نگرش تاریخی خود مطرح کردند. کلام امام این بود: فاستاثر علینا قومنا بذلک، فرضینا و کرهنا الفرقه قوما - قریش ٓ در این بار بر ما ستم کردند، ما هم راضی شدیم چون از اختلاف پرهیز داشتیم.

امامان شیعه به تاسی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام، در برابر مشکلات سعی کرده اند تا با الگوگیری از ایشان، تصمیمات صیحیحی را اتخاذ نمایند.

ب: مرحله ی دوم تلاش برای به دست گرفتن خلافت بود که البته بعد از سقیفه هم وجود داشت. پس از خلافت خلیفه دوم، امام در شوری شرکت کرد و تا مرز خلیفه شدن پیش رفت. با کشته شدن خلیفه ی سوم، امام تمایل چندانی در به عهد گرفتن خلافت نداشت؛ اما به اصرار مردم آن را پذیرفت و سیاست اصلاح را پیشه کرد. چهار سال و نه ماه تلاش، صرف نظر از آثار جانبی آن در برجای گذاشتن میراث گرانبهای سخنان و مکتوبات امام و تأثیری که بر روند تاریخ تشیع در عراق داشت، نتیجه ی عملی در پی نداشت و معاویه که خود را در امتداد تاریخ خلافت می دانست و در این ادعا راست نمی بود، به قدرت رسید.
ج: حکومت ششم ماهه ی امام حسن در ادامه ی حکومت امام علی علیه السلام یعنی تلاش برای اصلاح است؛ پس از آن، کوتاه آمدن اجباری و پذیرفتن معاویه مشروط به آن که این وضیعت موروثی نباشد و ادامه نیابد. یعنی هنوز فرصت برای در دست گرفتن رشته ی امور وجود دارد.
د: تمام شدن مدت صلح تحمیلی؛ روی کار آمدن یزید و عدم بیع تامام حسین علیه السلام با یزید و آغاز نهضت و مخالفت که باز به هدف اصلاح صورت می گرفت.چه به قدرت برسد و چه نرسد. امام حسین علیه السلام در برابر اصرار بر بیعت با یزید، به عتبد بن ابی سفیان می فرماید: یا عبته! قد علمت، انا أهل بیت الکرامه، و معدن الرساله، و أعلام الحق الذین أودعه الله عزوجل قلوبنا و أنطق به ألسنتنا، فنطقت باذن الله و لقد سمعت جدی صلی الله علیه و آله یفول: ان الخلافه محرمه علی ولد أبی سفیان  ای عثبه! تو آگاهی که ما اهل بیت کرامت، معدن رسالت و نشانه های حق هستیم که خداوند آنها را در قلوب ما به ودیعت نهاده و بر زبان ما جاری کرده است. من به اجازه ی خداوند سخن گفتم و خود از جدم شنیدم که فرمود: خلافت بر فرزندان ابو سفیان حرام است.


منبع:
دانشنامه اهل بیت
تاملی در نهضت عاشورا


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- امام علی - آل علی- مشکلات-دشواری ها-

تاريخ : دو شنبه 24 آبان 1395 | 7:19 | نویسنده : مهدی اژدری |

 آیا امام سجاد (ع) قیام مختار را تأیید کرد؟ وقتی مختار به حکومت رسید قول داد که بعد از کشتن قاتلین شهدای کربلا حکومت را به شورایی می‌سپارد تا آنان حاکم را انتخاب کنند. چرا مختار این حرف را زد؟ چرا او بعد از کشتن قاتلین شهدای کربلا و شکست دادن ارتش شام، حکومت را به امام سجاد (ع) نداد؟

آیا امام سجاد (ع) قیام مختار را تأیید کرد؟
حسینیه مشرق - درباره مختار و انگیزه او در این قیام و این‌که چرا حکومت را به امام سجاد علیه‌السلام واگذار نکرد، قضاوت‌های گوناگون شده است.

 ما در اینجا درصدد تحلیل قیام مختار و مسائل پیرامون آن نیستیم؛ اما به‌هرحال؛ مطالبی که در تاریخ و روایات نقل‌شده، نشانگر آن است که هرچند امام زین‌العابدین (ع) خود مستقیماً وارد نبرد با قاتلان پدرشان نشدند، اما این‌که گروهی توانسته بودند بخشی از انتقام خون شهدای عاشورا را بگیرند تا حدودی رضایت خاطر حضرتشان را جلب کرده بود.

از طرفی می‌توان گفت که قیام مختار یکی از نتایج نفرین امام حسین (ع) علیه کوفیان بود.

امام حسین (ع) در دعایی عرضه داشت: «پروردگارا! آن جوان ثقفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند. از قاتلان ما کسی را باقی نگذارد ... انتقام مرا و دوستان و خاندان و شیعیانم را از اینان بگیرد.»[۱]

مختار پس از قیام نافرجام سلیمان بن صرد( رهبر نهضت توّابین)[۲] شیعیان را آماده نبرد ساخت. او می‌دانست؛ اگر بخواهد حرکتش به نتیجه برسد، باید یکی از اعضای خاندان پیامبر آن را رهبری کند یا دست‌کم جنبش به نام او آغاز شود؛ چه کسی برای این کار مناسب است؟ امام سجاد (ع) و اگر او نپذیرد؟ محمد فرزند علی بن ابی‌طالب عموی امام سجاد.[۳]

مختار به هر دو نامه نوشت؛ امام سجاد (ع) که بی‌وفائی عراقیان و رنگ‌پذیری آنان را دیده بود و می‌دانست به گفته پدر بزرگوارش این مردم «دین را تا آنجا می‌خواهند که زندگانی خود را بدان سروسامان دهند و هنگام آزمایش پای پس می‌نهند»[۴] به مختار پاسخ مساعد نداد؛ اما تنها تا آنجا که کار او با کیفر قاتلان پدرش مربوط می‌شد، کردار او را تصویب نمود؛ وقتی مختار سر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «سپاس مخصوص آن خدائی است که انتقام ما را از دشمنانمان گرفت. خدا به مختار جزای خیر عطا فرماید.»[۵]

یعقوبی می‌نویسد: مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد علی بن الحسین (ع) به مدینه فرستاد و به پیک خود گفت: بر در خانه حضرتش بنشین، همین‌که دیدی در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان که هنگام غذا خوردن او است، تو هم به درون خانه برو! پیک چنان کرد و چون داخل خانه شد، بانگ برداشت: ای خانواده نبوّت و معدن رسالت و محل فرود فرشتگان و منزل وحی! من فرستاده مختار پسر ابوعبیده هستم و این سر پسر زیاد است که برای شما آورده‌ام. با شنیدن این بانگ، فریاد از زنان بنی‌هاشم برخاست و چون علی بن الحسین سر عبیدالله را دید، گفت: «دوزخ جای او باد!». بعضی گفته‌اند: علی بن الحسین (ع) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[۶]

اما چرا امام سجاد (ع) بعدازاین پیروزی‌ها، خود حکومت را در دست نگرفت؟ در این زمینه باید گفت:

اولاً: با تحلیلی که امام چهارم از وضعیت موجود داشتند، زمینه و شرایط را برای به دست گرفتن خلافت آماده نمی‌دیدند و به همین دلیل به گسترش فرهنگ اسلامی از راه‌های دیگر روی آوردند و با سلاحی چون سلاح دعا توانستند اهداف بلند خود و معارف اهل‌بیت را به گوش همه برسانند؛ ازاین‌رو، اگرچه امام سجاد (ع) از حکومت مرکزی رضایت نداشتند، اما بعد از شهادت امام حسین (ع) سیاستشان این بود که از طرفی خود مستقیماً با حکومت مرکزی درگیر نشوند و از طرفی در مقابل افرادی که علیه آنان قیام کرده بودند نیز موضع منفی نداشته باشند.

ثانیاً: باوجود جوّ خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علنی میان امام سجاد (ع) و مختار بی‌مورد بود؛ لذا امام (ع) شخصاً از رهبری قیام سرباز زد. مختار نیز نمی‌توانست امام را به‌عنوان رهبر قیام معرفی نماید؛ چون امام در حجاز بودند و حجاز در تسلط آل زبیر بود که با امام سجاد (ع) و دیگر بنی‌هاشم رابطه خوبی نداشتند.

ثالثاً: گرچه مختار از قاتلان امام حسین (ع) انتقام گرفته و حکومتی در کوفه تشکیل داده بود، اما با توجه به این‌که با دشمنان زیادی در حال نبرد بود، حکومت او هنوز تثبیت نشده بود تا آن را به امام سجاد (ع) تحویل دهد.
 
 
 
پی نوشت:

[۱] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ‌۴۵، ص ۱۰، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.
[۲] ر.ک: «قیام توابین، خون خواهان امام حسین».
[۳] شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین (ع) ص ۹۲، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، ۱۳۸۰ ش.
[۴] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص ۲۴۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق.
[۵] کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۱۲۷، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق.
[۶] یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ‌۲، ص ۲۵۹، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.


 
منبع: سایت «اسلام کوئست»

موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-امام سجاد (ع) -قیام مختار-

تاريخ : یک شنبه 25 مهر 1395 | 7:58 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

معنی اسامی سوره های قرآن کریم,تعداد سوره های قرآن کریم

معنای اسامی سوره های قرآن کریم

 

1. فاتحه :باز کردن ـ 7 آیه.
2. بقرة :گاو ماده ـ 286 آیه.
3. آل عمران :خاندان عمران ـ 200 آیه.
4. نساء :زنان ـ 176 آیه.
5. مائده :طَبَق غذا (سفرة غذا) ـ 120 آیه.
6. انعام :چهارپایان ـ 165 آیه.
7. اعراف : مکانی بین بهشت و جهنم ـ 206 آیه.
8. انفال : زیادی، غنیمت، هبه ـ 75 آیه.
9. توبه : بازگشتن ـ 129 آیه.
10. یونس :نام حضرت یونس ـ علیه السّلام ـ یکی از پیامبران خدا ، 109 آیه.
11. هود : نام حضرت هود ـ علیه السّلام ـ یکی از پیامبران خدا ، 123 آیه.
12. یوسف :نام حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ یکی از پیامبران خدا ، 111 آیه.
13. رعد:صدای غرش ابر، 43 آیه.
14. ابراهیم: نام حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ یکی از پیامبران خدا ، 52 آیه.
15. حِجر: منع، نام شهر اصحاب الحجر ـ 99 آیه.
16. نحل: زنبور عسل ـ 128 آیه.
17. اسراء: رفتن در شب ـ 111 آیه.
18. کهف: غار وسیع ـ 110 آیه.
19. مریم: نام حضرت مریم سلام الله علیها ـ ، 98 آیه.
20. طه: از حروف مقطعه و نیز از اسامی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، 135 آیه.
21. انبیاء: پیامبران ـ 112 آیه.
22. حج: قصد، نام یکی از فروعات دین ـ 78 آیه.
23. مؤمنون:ایمان آورندگان، گروندگان ـ 118 آیه.
24. نور:روشنایی ـ 64 آیه.
25. فرقان:قرآن، روشنگر و جداکننده حق از باطل ـ 77 آیه.
26. شعراء: شاعران ـ 227 آیه.
27. نمل: مورچه ـ 93 آیه.
28. قصص: داستان ها ـ 88 آیه.
29. عنکبوت: نام حشره ـ 69 آیه.
30. روم: نام شهر یا کشور ـ 60 آیه.
31. لقمان:نام فردی حکیم ـ 34 آیه.
32. سجده:خضوع و اظهار فروتنی ـ 30 آیه.
33. احزاب:گروه ها ـ 73 آیه.
34. سباء:نام قوم که پادشاه شان زن بود ـ 54 آیه.
35. فاطر:شکافنده ـ 45 آیه.
36. یس:حروف مقطعه و رمز است ـ 83 آیه.
37. صافات:منظم ساختن صفوف ـ 182 آیه.
38. ص:حروف مقطعه قرآن ـ 88 آیه.
39. زُمر:دسته، جماعت ـ 75 آیه.
40. غافر:بخشاینده ـ 85 آیه.
41. فصلت:بیان روشن ـ 54 آیه.
42. شوری:مشورت ـ 53 آیه.
43. زخرف:زینت ـ 89 آیه.
44. دخان:دود ـ 59 آیه.
45. جاثیه:به زانو درآمده ـ 37 آیه.
46. احقاف:نام مکانی در عمان ـ 35 آیه.
47. محمّد:نام پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، 38 آیه.
48. فتح:پیروزی ـ 29 آیه.
49. حُجُرات:خانه ها ـ 18 آیه.
50. ق:حروف مقطعه ـ 45 آیه.
51. ذاریات:بادهایی که اشیاء را به پرواز در می آورد ـ 60 آیه.
52. طور:نام کوه است ـ 49 آیه.
53. نجم:ستاره ـ 62 آیه.
54. قمر:ماه ـ 55 آیه.
55. رحمن:بخشنده ـ 78 آیه.
56. واقعه:حادثه عظیم قیامت ـ 96 آیه.
57. حدید:آهن ـ 29 آیه.
58. مجادله:تابیدن طناب، جدل و مناظره ـ 22 آیه.
59. حشر:جمع کردن ـ 24 آیه.
60. ممتحنه: آزمون شده (مؤنث) ـ 13 آیه.
 61. صف:صف کشیدن ـ 14 آیه.
62. جمعه:آخرین روز هفته ـ 11 آیه.
63. منافقون:منافقان (نفاق پیشه گان و دورویان) ـ 11 آیه.
64. تغابن:مغبون کردن یکدیگر ـ 18 آیه.
65. طلاق:باز کردن عقد نکاح ـ 12 آیه.
66. تحریم:حرام کردن ـ 12 آیه.
67. ملک:حکومت و اداره امور ـ 30 آیه.
68. قلم:وسیله نگارش و نوشتن ـ 52 آیه.
69. الحاقه:روز رستاخیز ـ 52 آیه.
70. معارج:صعود از پله ـ 44 آیه.
71. نوح:نام حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ یکی از پیامبران خدا ، 28 آیه.
72. جن:پوشیده، نام موجود نامرئی ـ 28 آیه.
73. مُزمّل:پیچیدن پارچه (خطاب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که بعد از فرود از غار حرا خود را در پارچه پیچیده بود) ـ 20 آیه.
74. مُدثّر:آرامیدن در بستر ـ 56 آیه.
75. قیامت:به پاداشتن ـ 40 آیه.
76. انسان:نوع انسان، بشر ـ 31 آیه.
77. مرسلات:فرستاده شدگان ـ 50 آیه.
78. نبأ:خبر مهم ـ 40 آیه.
79. نازعات:کشیدن ـ 46 آیه.
80. عبس:عبوس، چهره در هم کشیدن ـ 42 آیه.
81. تکویر:پیچیدن نور خورشید ـ 29 آیه.
82. انفطار:شکافته شدن ـ 19 آیه.
83. مطففین:کم فروشان ـ 19 آیه.
84. انشقاق:شکافته شدن ـ 25 آیه.
85. بروج:شیء ظاهر و آشکار، 22 آیه.
86. طارق:کوبیدن ـ 17 آیه.
87. اعلی:برتر، بالاتر ـ 19 آیه.
88. غاشیه:پوشاندن ـ 26 آیه.
89. فجر:شکافتن وسیع، صبح ـ 30 آیه.
90. بلد:شهر (مکه) ـ 20 آیه.
91. شمس:خورشید ـ 15 آیه.
92. لیل:شب ـ 21 آیه.
93. ضحی:اوائل روز ـ 11 آیه.
94. انشراح:شرح صدر، آرامش ـ 8 آیه.
95. تین:انجیر ـ 8 آیه.
96. علق:خون بسته ـ 19 آیه.
97. قدر:اندازه گیری و تقدیر ـ 5 آیه.
98. بینه:دلیل روشن ـ 8 آیه.
99. زلزله:به لرزه درآمدن ـ 8 آیه.
100. عادیات:دویدن با سرعت ـ 11 آیه.
101. قارعه:حادثه مهم و سخت ـ 11 آیه.
102. تکاثر:تفاخر و فخرفروشی ـ 8 آیه.
103. عصر:فشردن، وقت عصر ـ 3 آیه.
104. همزه:عیب جو و غیبت کننده ـ 9 آیه.
105. فیل:نام حیوان - 5 آیه.
106. قریش:قدرت، اکتساب، اجتماع. نام قبیله معروف در مکه که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز جزء آن قبیله بود. ـ 4 آیه.
107. ماعون:چیز کم ـ 7 آیه.
108. کوثر:خیر کثیر و فراوان ـ 3 آیه.
109. کافرون:کسانی که حق را می پوشانند ـ 6 آیه.
110. نصر:پیروزی ـ 3 آیه.
111. مسد:طنابی که از الیاف بافته شده ـ 5 آیه.
112. توحید:یگانگی ـ 4 آیه.
113. فلق:شکافتن، طلوع صبح ـ 5 آیه.
114. ناس:مردم ـ 6 آیه.

 

 منبع: gizmiz.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-معنا- اسامی- سوره های قرآن کریم - فارسی-

تاريخ : دو شنبه 19 مهر 1395 | 8:3 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

راز زیارت اربعین,زیارت اربعین,اربعین حسینی,اعمال روز اربعین,

راز زیارت اربعین

با فرا رسیدن اربعین حسینی شور غیر قابل وصفی شیعیان و دوستداران حضرت ابا عبدالله علیه السلام را در بر می گیرد. راز و رمز این همه دلدادگی و تکاپو برای زیارت کردن سید الشهداء علیه السلام در روز اربعین چیست؟ این کشش و میل درونی فراتر از یک سفارش معمولی از سوی بزرگان دینی است. که سفارشات بزرگان بر بسیاری از اعمال مستحب و حتی واجب بسیار است اما داستان اربعین و زیارت امام حسین علیه السلام در روز بیستم صفر حساب دیگری دارد. چرا در میان زیارات مخصوصی که برای امام حسین صلوات الله علیه وارد شده است زیارت اربعین جایگاه ویژه ای دارد. درباره اربعین سۆالات دیگری نیز مطرح است: اینکه چرا بزرگان دینی به زیارت اربعین این قدر توصیه کرده اند؟ نقش اربعین در تداوم قیام عاشورا چیست؟

 چرا به زیارت اربعین توصیه شده است؟
 در قرآن توصیه شده است که مۆمنان ایام الله را یاد آور شوند تا این روزهای بزرگ الهی فراموش نشود. اربعین در تداوم واقعه کربلا است؛ از این رو برای پاس داشتن روز عاشورا که از اعظم ایام الله است در روز اربعین عاشقان حسینی با حرکت امام حسین علیه السلام تجدید عهد می کنند و این تجدید عهد را در بهترین وجه خود یعنی رفتن به زیارت کربلا ابراز می نمایند.

از این روست که در روایت امام حسن عسکری علیه السلام، زیارت کردن امام حسین علیه السلام در روز اربعین را از علائم مۆمن دانسته اند. امام حسن‏ عسكرى علیه السلام فرموده است: پنج چیز از نشانه‏هاى مۆمن است. گزاردن پنجاه و یك ركعت نماز واجب و نافله و زیارت اربعین‏ و انگشتر در دست راست كردن و پیشانى بر خاك ساییدن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.   [1]

یکی از دلایلی که باعث شده این روز، روز مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام باشد این است که در این روز سر مقدس حضرت به بدن شریفش ملحق شد. «سید مرتضى در بعضى از مسائل خود فرموده: سر مقدس امام حسین علیه السلام از شام به كربلا برگشت و به بدن مباركش ملحق شد. طوسى فرمود: زیارت‏ اربعین‏ از همان است.» [2]

 اولین احیاکنندگان اربعین عاشورا چه کسانی بودند؟
در برخی نقل ها آمده است که اولین زائر امام حسین علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری از صحابی جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است که به همراه عطیه در روز اربعین شهادت امام به کربلا آمد و حضرت را زیارت نمود.


سنت زیارت اربعین توسط اهل بیت علیهم السلام احیاء شده است و شیعیان به تبعیت از ایشان هر ساله به زیارت قبر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می روند و الا زیارت جابر هر چند از اصحاب پیامبر خداست اما موجب ترغیب به خصوص شیعیان نمی توانست باشد. بلکه نگاه مۆمنان به سیره عملی اهل بیت علیهم السلام بوده است و نه کس دیگر

عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ قَالَ‏: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ زَائِرَیْنِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ‏ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهماالسلام فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلَاء.. [3]

عطیة بن سعد بن جنادة العوفى از علمای بزرگ زمان خود است که در مورد او گفته شده است «انه أول من زار الحسین‏ علیه السلام مع جابر الأنصاری‏.» [4] اولین کسی است که با جابر، امام حسین علیه السلام را زیارت کرد.

عطیه‏ عوفى گوید: همراه جابر بن عبد اللَّه انصارى براى زیارت قبر امام حسین‏ علیه السّلام بیرون شدیم، هنگامى كه وارد كربلا شدیم جابر به نزدیك شط فرات رفت و غسل نمود، بعد لنگى به كمر بست و پارچه‏اى را هم به دوش افكند، و كیسه‏اى بیرون آورد و مقدارى سعد بر خود پاشید. پس در حالى كه مشغول ذكر خداوند بود به طرف قبر حركت كرد هنگامى كه نزدیك قبر رسید گفت: دست مرا بالاى قبر بگذارید، من هم دست او را روى قبر نهادم او از حال رفت و بى‏هوش گردید من مقدارى آب به صورت او پاشیدم و او به حال آمد. بعد از این گفت: اى حسین، و سه بار این كلمه را تكرار كردند و بعد گفت: دوست جواب دوست را نمى‏دهد، سپس گفت: چگونه جواب مرا بدهى كه سرت را از بدنت جدا كرده‏اند و رگهایت را قطع نموده‏اند، من گواهى مى‏دهم كه تو فرزند پیامبران هستى و فرزند سرور مۆمنان مى‏باشى. اى حسین تو با تقوى هم پیمان بودى و ریشه هدایت به شمار مى‏رفتى، تو پنجمین نفر از اصحاب كسا هستى، تو فرزند سید نقباء مى‏باشى، تو فرزند فاطمه زهرائى‏... [5]


همچنین زیارت اهل بیت علیهم السلام در اولین اربعین نیز نقل شده است، هر چند در اینکه ایشان در اولین اربعین به کربلا رفته اند یا اربعین سال بعد اختلاف است اما آنجه دارای اهمیت است این است که سنت زیارت اربعین توسط اهل بیت علیهم السلام احیاء شده است و شیعیان به تبعیت از ایشان هر ساله به زیارت قبر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می روند و الا زیارت جابر هر چند از اصحاب پیامبر خداست اما موجب ترغیب به خصوص شیعیان نمی توانست باشد. بلکه نگاه مۆمنان به سیره عملی اهل بیت علیهم السلام بوده است و نه کس دیگر.

در نقل دیگر گفته شده است که عبدالله حرّ جعفی که از یاری امام در کربلا دریغ ورزید بعد از دیدار با عبیدالله بن زیاد به سمت کربلا حرکت کرد و در رسای امام به نوحه سرایی پرداخت.
 
اولین زائر كوفى بر مزار سید شهیدان‏
 [عبیدالله بن حر از كوفه‏] خارج شد و به كربلا آمد و در آنجا [اشعارى به این مضمون‏] گفت:

- فرمانده خیانتكار، فرزند خیانت پیشه به من مى‏گوید چرا تو با آن شهید [فرزند فاطمه‏] جنگ نكردى؟!- آرى، پشیمانم كه چرا او را یارى نكرده‏ام، بلى هر شخصى كه [به موقع‏] توفیق نیابد، پشیمان خواهد گردید.

- من از اینكه از حامیانش نبوده‏ام حسرتى در خود احساس مى‏كنم كه هرگز از من جدا نخواهد شد.

- خدا روان كسانى را كه در نصرتش كمر همت بسته‏اند از باران [رحمت خویش‏] همواره سیراب گرداند.

- [اكنون‏] كه بر قبور و جایگاه آنان ایستاده‏ام اشكم ریزان است و نزدیك است جگرم پاره شود. [6]

 در امتداد عاشورا
پس آنچه می توان راز زیارت اربعین امام حسین علیه السلام در کربلا دانست نقش این روز در تداوم قیام حسینی است. شواهد خارجی و نحوه برخورد شیعیان به این روز نیز همین را تأیید می کند. اینکه ائمه علیهم السلام عمل جابر را مورد تحسین قرار دادند و بنا بر نقلی خود اهل بیت علیهم السلام  در اربعین به زیارت ایشان رفتند و اینکه زیارتنامه مخصوص برای اربعین از امام صادق علیه السلام وارد شده است همه نشان از جایگاه ویژه اربعین در ماندگاری واقعه عاشوراست.

 پی نوشت ها:
1. نصایح، احمد جنتى‏، ص: 231
2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفى، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش. ؛ ص212
3.  عماد الدین طبرى، ‏بشارة المصطفی، نجف: ‏المكتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383 ق‏، ص 75
4.  ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المۆمنین و الأئمة من ولده علیهم السلام من طریق العامة، 1جلد، مدرسة الإمام المهدى عجّل اللة تعالى فرجة الشریف - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1407ق. ص36
5.  مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - عطاردى قوچانى، عزیز الله، ایمان و كفر،2جلد، انتشارات عطارد - تهران، چاپ: اول، 1378 ش. ج‏1 ؛ ص258
6.  ابو مخنف كوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، مۆسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش، ص204-205

منبع:tebyan.ne


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-راز -زیارت اربعین-

تاريخ : دو شنبه 19 مهر 1395 | 8:1 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

ثواب زیارت امام حسین,متن زیارت امام حسین,حدیث زیارت امام حسین

 زیارت امام حسین(ع)

 

پاداش زیارت امام حسین(علیه السلام) از راه دور:
همان گونه که از زیارات گذشته به دست آمد زیارت امام حسین(علیه السلام) از راه دور نیز فضیلت بسیار دارد (چنان که زیارت هر معصوم دیگرى نیز این گونه است) و روایات بسیارى در این رابطه وارد شده که ما در این جا به ذکر چند روایت اکتفا مى کنیم:

آنچه به عنوان روایت علقمه گذشت شاهد خوبى است، زیرا در صدر این روایت وقتى امام باقر(علیه السلام)پاداش زیارت عاشورا در حرم آن حضرت را با آن عظمت بیان مى کند. علقمه مى پرسد: فدایت شوم براى کسى که در شهرهاى دور از کربلا باشد و در چنین روزى (روز عاشورا) رفتن به سوى قبر آن حضرت برایش ممکن نباشد و بخواهد در این روز از دور زیارتش کند چه ثوابى دارد؟ حضرت در جواب، پس از بیان آدابى که خواهد آمد، فرمود: من ضمانت الهى مى کنم کسى که امام حسین(علیه السلام) را در این روز (با رعایت آدابى که خواهد آمد) زیارت کند تمام آن ثواب ها برایش نوشته شود.(1)

ابن ابى عمیر از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که: «هرگاه، راه بعضى از شما دور و از خانه اش تا قبور ما مسافت بسیار باشد، در فضاى باز قرار گیرد و دو رکعت نماز بخواند و با اشاره به سوى قبور ما سلام کند که تحقیقاً به ما مى رسد».(2)

از روایت سُدیر (یکى از یاران امام صادق(علیه السلام)) به خوبى استفاده مى شود که زیارت آن حضرت از دور نیز فضیلت بسیار دارد، به این صورت که در فضاى باز قرار گیرد و به راست و چپ نظر بیفکند، سپس سر خود را به سوى آسمان بلند کند و به جانب قبر امام حسین(علیه السلام) توجّه نماید و بگوید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ» که در مقابل آن براى او ثواب بسیار نوشته مى شود».(3)

در مقدمه زیارت اوّل از زیارات مطلقه امام حسین(علیه السلام) گذشت که وقتى راوى از امام صادق(علیه السلام)مى پرسد: فدایت شوم بسیار مى شود که یادى از امام حسین(علیه السلام) مى کنم در آن هنگام چه بگویم؟ فرمود: سه مرتبه بگو «صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ» که سلام به آن حضرت از دور و نزدیک به او مى رسد.(4)
 
آداب زیارت امام حسین(علیه السلام) از راه دور:
از روایات فوق و نیز از آنچه در فصل زیارت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا گذشت به دست مى آید، که براى زیارت آن حضرت و عرض ادب به آستان مقدّسش از راه دور، آدابى وارد شده که در ذیل به آن اشاره مى شود:

 آداب روز عاشورا:
در روایتى که از علقمه گذشت آمده است: عرض کردم: فدایت شوم کسى که در شهرى دور از کربلا زندگى مى کند و امکان حضور در نزد قبر آن حضرت در چنین روزى (روز عاشورا) برایش وجود ندارد، چه ثوابى خواهد بود؟ فرمود: اگر چنین است به فضاى باز برود و به سوى آن حضرت اشاره کند و بر قاتلین

حضرتش نفرین فرستد و سپس دو رکعت نماز بجا آورد و زمانى را که براى این عمل انتخاب مى کند اوایل روز، پیش از ظهر باشد، آنگاه براى امام حسین(علیه السلام) سوگوارى کند و بر او بگرید و اهل خانه را نیز به عزادارى دعوت کند، و مجلس مصیبت و عزا برپا کند و وقتى (شیعیان آن حضرت) به هم مى رسند تسلیت بگویند، اگر چنین کنند من ضمانت الهى مى کنم که تمام آن ثواب ها (ثواب هایى که در صدر این روایت براى زیارت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا از نزدیک بیان شده) براى او نوشته شود.

علقمه مى گوید: عرض کردم چگونه وقتى به هم مى رسند به یکدیگر تسلیت گویند؟ فرمود: مى گویند: «عَظَّمَ اللهُ اُجُورَنا بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلام، وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ، مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَیْهِمُ السَّلامُ» یعنى خداوند اجر ما را در مصیبت امام حسین(علیه السلام)فراوان دهد و ما وشما را توفیق جبران خون حضرتش به همراه ولیّش امام مهدى(علیه السلام) که از آل محمّد(علیهم السلام)است،عطا فرماید.

در ادامه این حدیث آمده است: اگر بتوانى در این روز کسب و کار را تعطیل کنى بهتر است; زیرا که روز نحسى است که کسب مؤمن در آن روز به نتیجه نمى رسد و اگر به نتیجه برسد، خیر و برکت در آن نخواهد بود، و نیز در چنین روزى، کسى از شما چیزى را براى خانه اش ذخیره نکند که اگر چنین کند براى اهلش مبارک نخواهد بود.(5)

و در بعضى از روایات استحباب غسل کردن براى زیارت روز عاشورا نیز آمده است(6)، و در سایر ایّام نیز همین اعمال را به قصد رجا به هنگام زیارت مى توان بجا آورد.

 ثواب زیارت امام حسین,متن زیارت امام حسین,حدیث زیارت امام حسین

زیارت امام حسین(ع) از راه دور نیز فضیلت بسیار دارد و روایات بسیارى در این رابطه وارد شده

  
 کیفیّت زیارت امام حسین(علیه السلام) از راه دور:
از مجموع روایات، زیارت آن حضرت از راه دور به یکى از عبارات زیر استفاده مى شود:

سه بار بگوید: «صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ».

بگوید: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ».(7)

در روایت حنّان بن سُدیر چنین آمده است:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَ ابْنَ مَوْلاىَ، وَ سَیِّدى وَابْنَ سَیِّدى، اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى مولاى من و اى فرزند مولاى من و اى آقاى من و اى فرزند آقاى من، سلام

عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ اَلشَّهیدُ بْنُ الشَّهیدِ، والقَتیلُ بْنُ الْقَتیلِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ
بر تو اى مولاى من شهید فرزند شهید و اى کشته فرزند کشته، سلام بر تو

وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُهُ، أَنَا زائِرُکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ بِقَلْبى وَ لِسانى
و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد، من زائر تو هستم اى فرزند رسول خدا با قلب و زبان

وَجَوارِحى، وَ إِنْ لَمْ اَزُرْکَ بِنَفْسى مُشاهَدَةً لِقُبَّتِکَ، فَعَلَیْکَ السَّلامُ یا
وتمام اعضا، هر چند تو را از نزدیک زیارت نکردم و بارگاه تو را ندیدم اما سلام بر تو اى

وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، وَ وارِثَ نُوح نَبِیِّ اللهِ، وَ وارِثَ إِبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ،
وارث آدم برگزیده خدا و وارث نوح پیامبر خدا و وارث ابراهیم خلیل الله

وَ وارِثَ موسى کَلیمِ اللهِ، وَوارِثَ عیسى رُوحِ اللهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّد
و وارث موسى کلیم الله و وارث عیسى روح الله و وارث محمد

حَبیبِ اللهِ وَنَبِیِّهِ وَرَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِیٍّ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَصِىِّ رَسُولِ اللهِ
حبیب خدا و نبى او و رسول او و وارث على امیرمؤمنان وصىّ رسول خدا

وَ خَلیفَتِهِ، وَ وارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَصِىِّ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، لَعَنَ اللهُ
و جانشین او و وارث حسن بن على وصىّ امیرمؤمنان خدا لعنت کند

قاتِلیکَ، وَجَدَّدَ عَلَیْهِمُ الْعَذابُ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَة، أَنَا یا
کسانى که تو را شهید کردند و در این ساعت و در هر ساعت عذاب تازه اى بر آنها بفرست اى

سَیِّدى مُتَقَرِّبٌ إلَى اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ إِلى جَدِّکِ رَسُولِ اللهِ، وَ إلى أَبیکَ
آقاى من! به سوى خداوند متعال و جدّت رسول خدا وپدرت

أَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَإلى أَخیکَ الْحَسَنِ، وَإلَیْکَ یا مَوْلاىَ، فَعَلَیْکَ السَّلامُ
امیرمؤمنان و برادرت حسن و به سوى تو اى آقاى من تقرّب مى جویم پس سلام

وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ بِزِیارَتى لَکَ بِقَلْبى وَ لِسانی وَ جَمیعِ جَوارِحی،
و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد با زیارتى که تو را با قلبم و زبانم و جمیع اعضایم نمودم

فَکُنْ یا سَیِّدی شَفیعى لِقَبُولِ ذلِکَ مِنِّی، وَ أَنَا بِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِکَ
پس اى آقاى من! شفیع من براى قبول این زیارتم باش. من با بیزارى جستن از دشمنان تو

وَاللَّعْنَةِ لَهُمْ وَعَلَیْهِمْ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ وَإِلَیْکُمْ أَجْمَعینَ، فَعَلَیْکَ صَلَواتُ اللهِ
ولعنت بر آنها به خدا و به همه شما تقرّب مى جویم پس درود و

وَ رِضْوانُهُ وَ رَحْمَتُهُ.
رضوان و رحمت خدا بر تو باد.

سپس به قبر على بن الحسین(علیهما السلام) (على اکبر) توجّه مى کنى و بر او سلام مى گویى، و در پایان آنچه دوست دارى از امور دنیا و آخرتت را، از خدا طلب مى کنى، آنگاه چهار رکعت نماز مى خوانى. سپس رو به قبله، به سوى قبر امام حسین(علیه السلام) و سایر شهدا متوجّه مى شوى و به قصد وداع مى گویى:

أَنَا مُوَدِّعُکَ یا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ، وَ یا سَیِّدى وَابْنَ سَیِّدى، و مُوَدِّعُکَ
من با تو وداع مى گویم اى مولاى من و اى فرزند مولاى من و اى آقاى من و اى فرزند آقاى من و نیز با تو وداع مى کنم

یا سَیِّدى وَابْنَ سَیِّدى یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ مُوَدِّعُکُمْ یا ساداتی یا
اى آقاى من و اى فرزند آقاى من اى على بن حسین و با شما اى آقایان من و اى شهیدان کربلا

مَعاشِرَ الشُّهَداءِ، فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوانُهُ وَ بَرَکاتُهُ.(8)
نیز وداع مى کنم پس بر شما باد سلام و رحمت خدا و رضوان و برکاتش.


================================
1 کامل الزیارات، باب 71، صفحه 175، حدیث 8.
2. همان مدرک، باب 96، صفحه 286، حدیث 1.
3. همان مدرک، صفحه 287، حدیث 2.
4. کافى، جلد 4، صفحه 575، حدیث 2.
5. کامل الزیارات، باب 71، صفحه 175، حدیث 8 و بحارالانوار، جلد 98، صفحه 290، حدیث 1.
6. بحارالانوار، جلد 78، صفحه 17، حدیث 24 .
7. کامل الزیارات، باب 96، صفحه 287، حدیث 2.
8. کامل الزیارات، باب 96، صفحه 288، حدیث 7.

 

منبع: makarem.ir


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-پاداش- زیارت امام حسین(ع) - راه دور-

تاريخ : دو شنبه 19 مهر 1395 | 7:59 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: مناسبتها در ایران و جهان

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

مشروح وقایع ماه محرم الحرام 

 

روز اول ماه محرّم الحرام:

۱.آغاز ایام حسینی

اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند.باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.

 

همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام است،که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا می کند،ودستورات دین خود را از حسینیه ها و تکایا و مساجد به خانه های فکر ودل خود به ارمغان می برند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام واشک بر آن حضرت،از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام است.

 

۲-ماجرای شعب ابی طالب علیه السلام

در پی بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قریش پیمان نامه ای نوشتند وطی آن قرار گذاشتند با بنی هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره وهمنشین نشوند و معامله ننمایند؛و آنان را به گونه ای در فشار قراردهند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل رسانند . حضرت ابوطالب علیه السلام بنی هاشم را به دره ای که منتسب به آن حضرت بود برد،و اطراف آن را محکم کرده وبرای حفظ جان پیامبر صلی الله علی وآله وسلم شبانه روز کمر همت بست.

 

آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گردید ومی فرمود :«تا زنده ام دست از یاری او برنمی دارم.»او در هرشب چند بار محل خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تغییر می داد وعزیزترین فرزند خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای آن حضرت می خوابانید،و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت می گماشت. در مدتی که در شعب بودند بر آن حضرت ومسلمانان بسیار سخت گذشت ،تا آنجا که شبها صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را ساکنین اطراف شعب می شنیدند.

 

پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه را مأمور کرد،وپیمان نامه آنان را از بین برد به جزء اسماء الهی که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السلام این خبر را به کفار داد،و آنان با دیدن چنین معجزه ای دست از تصمیم خود برداشتند وبنی هاشم به خانه های خود بازگشتند.۲

 

3-جنگ ذات الرقاع

در سال چهارم هجرت _به تحریک قریش _بین مسلمانان و قبایلی که اطراف مدینه زندگی می کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگی در گرفت .پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با ۴۰۰یا۷۹۰ نفر از مدینه بیرون رفتند.در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد.این واقعه به قولی در ۱۵جمادی الاولی بوده است. 

 

4- اولین جمع آوری زکات

در روز اول محرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای اولین بار مأمورانی را برای جمع آوری زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستادند. 

 

5- امام حسین علیه السلام در راه کربلا

روز اول محرم،امام حسین علیه السلام در قصر بنی مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبیدالله بن حر جعفی دعوت به یاری نمودند، ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد.۵

 

6- قیام مردم مدینه برعلیه یزید

در این روز در سال۶۳ ه مردم مدینه برای قیام علیه یزید حرکت کردند.قضیه از آنجا آغاز شد که جمعی از اهالی مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله به شام رفتند و دستگاه یزید وشرابخواری و قماربازی و سگ بازی او را دیدند،وبه مدینه بازگشته ومردم را از وضع فساد دربار اموی آگاه ساختند.با شنیدن این اخبار همگان بر خلع یزید اتفاق نمودند،و به سرپرستی عبدالله علیه یزید قیام نمودندو افراد اموی ساکن مدینه رابیرون کردند.لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به طرف مدینه حرکت کرد و واقعه حرّه پیش آمد.

 

7- کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام  

در روز اول محرم ریّان بن شبیب خدمت امام رضا علیه السلام رسید.حضرت به او فرمودند:ای پسر شبیب ،مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می دانستند؛ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را رعایت نکردند.در این ماه خون ما را حلال دانستند ،و هتک حرمت ما را کردند وفرزندان و زنان ما را اسیر نمودند، و سراپردۀ ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دربارۀ ما ننمودند.

 

همانا روز شهادت حسین علیه السلام پلک چشمان ما را مجروح کرد واشکهای ما را روان ساخت ودل ما را سو زاند؛وعزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد ونزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السلام بگریند،زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.

 

ای پسر شبیب ، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برحسین بن علی علیه السلام گریه کن،چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانکه گوسفند را می کشند،و با آن حضرت ۱۸ نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه ونظیری نداشتند. آسمان های هفتگانه و زمین ها در شهادت آن حضرت گریستند.چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده اند.لذا پریشان وغبار آلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند،تا حضرت قائم علیه السلام ظهور کنند و از یاران او باشند و شعارشان “یالثارت الحسین“است.

 

ای پسر شبیب، اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما وشاد باش در شادی ما؛وبر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشدخداوند متعال او را با همان سنگ محشور می کند….

۱.خصائص الزینبیه:ص۴۹،خصیصه نوزدهم.

۲.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۹٫ الوقایع و الحوادث:ج۲ص۷٫

۳.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۵٫توضیح المقاصد:ص۲-۳٫ وقایع الشهور:ص۹۸٫

۴.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۲٫٫قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۱۵

۵.ارشاد:ج۲ص۸۱٫

۶.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۹٫

۷.بحار الانوار:ج۹۸ص۱۰۲،ج۱۴ص۱۶۴٫امالی صدوق:ص۱۱۱٫اقبال:ص۵۴۴٫عیون اخبار الرضاعلیه السلام:ج۱ص۲۳۳٫

 

روز دوّم ماه محرّم الحرام:

۱-ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

بنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ه آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلای معلی شدند.(۱)

در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد. امام پرسیدند:نام این زمین چیست؟گفتند:”غاضریه“نام دیگرش را پرسیدند گفتند:”شاطئ الفرات“اسم دیگری هم دارد؟گفتند:”کربلا“هم می گویند. در این هنگام حضرت آهی کشیدند و گریه شدیدی نمودند و فرمودند:”اللهم انی أعوذ بک من الکرب و البلاء.“به خدا قسم زمین کربلا همین است.به خدا قسم اینجا مردان ما را می کشند! بخدا قسم اینجا زنان و کودکان مارا به اسیری می برند!بخدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می شود.ای جوان مردان ، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست….”(۲)

 

۱. ارشاد:ج۲ص۸۴٫قلائد النحور :جمحرم وصفر،ص۲۴٫ الوقایع و الحوادث :ج۲ص۸۹٫ مناقب ابن شهر آشوب :ج۴ص۱۰۵٫ جلاء العیون:۳۷۹٫ معالی السبطین:ج۱ص۲۸۵٫

۲. از مدینه تا مدینه :ص۲۳۶٫ فیض العلام :ص۱۴۲٫

 

روز سوّم ماه محرّم الحرام:

1-نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه

در این روز امام حسین علیه السلام برای بزرگان کوفه نامه ای نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی دادند که به کوفه برساند.مأمورین بین راه قیس را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد یزید وابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(۱)

 

2- ورود عمر بن سعد به کربلا

در این روز عمر بن سعد با با شش یا نه هزار سوار برای قتل پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خیمه برافروخت.ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(۲)

 

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۴۱٫

۲.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۴۰٫از مدینه تا مدینه :۳۴۳٫ معالی السبطین:ج۱ص۳۰۱٫ فیض العلام:ص۱۴۳٫

 

روز چهارم ماه محرّم الحرام:

۱-فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

در این روز از سال ۶۱ ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.(۱)

۱.الوقایع الحوادث:ج۲ص۱۲۴٫

 

ششم ماه محرّم الحرام:

۱-یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی سعد

در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور وکمک ، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند وحرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند.لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی وبقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.(۱)

 

۲- اولین محاصره فرات در کربلا

به نقلی عمر سعد ،شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.(۲)

 

3- تراکم لشکر یزید در کربلا

در این روز لشکرزیادی برای جنگ با حضرت اباعبدالله علیه السلام جمع شدند.(۳)

۱.الوقایع الحوادث:ج۲ ص۱۴۹٫از مدینه تا مدینه:ص۳۶۸-۳۷۰٫

۲.از مدینه تا مدینه:ص۳۶۰٫

۳.الوقایع الحوادث:ج۲ ص۱۵۳٫

 

روز هفتم ماه محرّم الحرام:

۱-ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد

در شب هفتم  امام حسین علیه السلام ملاقات وگفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام حسین علیه السلام داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد و آن ملعون نامه ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.۱

 

۲ -منع آب از امام حسین علیه السلام

در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بستند، چه اینکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمرو بن حجاج زبیدی با جهار هزار تیرانداز مآمور منع آب فرات شدند،که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.۲

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۶۳٫معالی السبطین:ج۱ص۳۱۵٫

۲.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۱۵۳٫٫فیض العلام:ص۱۴۶٫

 

روز هشتم ماه محرّم الحرام:

۱- قحط آب در خیمه های حسینی

در این روز آب در خیمه های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.۱

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۸۱٫الوقایع و الحوادث:ج۲ص۱۵۴٫

 

روز نهم ماه محرّم الحرام (تاسوعا):

۱-محاصره خیمه ها در کربلا

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر  کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.۱

 

۲- آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . ۲آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:”أین بنو اختنا“: “پسران خواهر ما کجایند“؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.

حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.

حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:”لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد“؟!۳

 

۳-در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام

در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.۴چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.۵

 

۴- آمدن لشکر تازه نفس به کربلا

دراین روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.۶

 

۵-خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش

در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

۱.کافی:ج۴ ص ۱۷۴٫

۲.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫ فیض العلام:ص۱۴۳٫بحار الانوار :ج۴۴ص۳۶۱٫

۳.از مدینه تا مدینه :ص۳۸۱_۳۸۲

۴.اعلام الوری:ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫بحارالانوار :ج۴۴ص۳۹۲٫

۵ .مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷٫

۶.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫

۷. مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷٫

 

شب دهم (عاشورای) ماه محرّم الحرام:

۱-سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش

در این شب امام حسین علیه السلام اصحاب و اهل بیت خود را جمع نمودند و کلماتی را به آنان فرمودند.خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما بر داشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که می خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت، اهل بیت علیهم السلام و اصحاب کلماتی در وفاداری و جان نثاری خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.۱

 

۲- سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

در این شب بود که زینب کبری سلام الله علیها اشعار “یا دهر اف لک من خلیل ..”را از زبان برادرش شنید، و هنگامی که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود:”ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود واین روز را ندیده بودم“. سپس سیلی به صورت زد وبیهوش شد. امام علیه السلام خواهر عزیز ومکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبی فرمودند.۲

 

۱.فیض العلام:ص۱۴۷٫وسیلهالدارین:ص ۲۹۸-۲۹۹٫

۲.فیض العلام:ص۱۴۹٫وسیلهالدارین:ص۳۰۲-۳۰۳٫

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

وقایع و اتفاقات عاشورا و تاسوعا 

 

روز دهم ماه محرّم الحرام ، روز عاشورا:

۱-شهادت امام حسین علیه السلام

در این روز در سال ۶۱ه که روز شنبه یا دوشنبه بوده،آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سن ۵۸ سالگی (ویا ۵۶ویا ۵۷ سالگی)بعد از نماز ظهر،مظلومانه وبا حالت تشنگی وگرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند.۱این روز،روز باریدن خون از آسمان است، و روزی که شهادت اهل بیت واصحاب امام حسین علیه السلام در آن به وقوع پیوسته است.۲

 

چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند، وچون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام گریه کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند.در این روز ترک خوردن و آشامیدن به خصوص از غذاهای لذیذ مناسب است.۳

 

۲-شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی .

 

۳-شهادت مسلم بن عوسجه.

 

۴-شهادت حربن یزید ریاحی.

 

۵-شهادت جون مولی ابی ذرالغفاری.

 

۶-شهادت همسر وهب،به دست رستم غلام شمر ۴٫

 

۷-شهادت شبیه ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم، علی اکبر علیه السلام فرزند بزرگ سیدالشهداءعلیه السلام عموی والا مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام .

 

۸-شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام.

 

۹-شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام.

 

۱۰-شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام .

 

۱۱-شهادت مولانا الرضیع باب الحوائج علی اصغر علیه السلام .

 

۱۲- آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت.

۱۳-ماتم وناله پردگیان حرم برسید الشهداء علیه السلام و اولاد و وابستگان آن حضرت .

 

۱۴-غارت اموال از خیام امام حسین علیه السلام.

 

۱۵-فرار فاطمیات وعلویات در بیابان ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه السلام.

 

۱۶-غارت کردن لباس وزره و ..از بدن مطهر شهدای کربلا.

 

۱۷- جدا شدن سر های مطهر امام حسین علیه السلام واهل بیت واصحاب آن حضرت.

 

۱۸-به آتش کشیدن خیمه های آل الله،فرزندان رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهم السلام .

 

۱۹-شهادت دختران کوچک در کنار خیمه ها .

 

۲۰-گریه وماتم بر سید الشهداء علیه السلام و عزای زمین و عرش و آسمان جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت.

در این روز ملکی ندا کرد:ای امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید، خداوند شما را موفق به درک عید فطر وقربان نفرماید.۵

 

۲۱- رأس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه: عصر عاشورا رأس مطهر ونورانی امام حسین علیه السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون وحمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند.۶

 

۲۲-خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می کشیدند،از مصیبت عظمای آن روز.

 

۲۳-قتل ابن زیاد:ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ه به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد۷٫حصیر بن نمیر وجمعی از قتله امام حسین علیه السلام نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.۸

 

ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی کشته شد، و سر نحسش را برای مختار فرستادند.مختار هم سر او را برای امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند.لذا سجده شکر به جا آورده فرمودند:”روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا می خورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ،همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خونخواهی مارا نمود“.سپس حضرت به اصحاب خود فرمودند:همه شکر کنید.

 

۲۴- قیام حضرت مهدی علیه السلام:به روایتی حضرت بقیهالله اعظم حجه بن الحسن العسکری ارواحنا فداه در این روز قیام خواهند کرد.۹

 

۲۵-وفات ام سلمه:در این روز در سال ۶۲-۶۳ ه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رحلت فرمود.۱۰نام او هند پدرش ابی امیه، مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله اش ابو سلمه بن عبدالاسد بن مغیره بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش ام سلمه به حبشه هجرت کردندو پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی که در جنگ احد بر او وارد شده بود،بعد از مدتی شهید شد.

سلمه، عمر ، زینب و دره، فرزندان او بودند؛ و عمر در جمیع جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام شرکت کرد و مدتی از طرف آن حضرت والی بحرین بود.

 

بعد از اینکه عدّه ام سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبکر و عمر جداگانه به خواستگاری او رفتند، ولی ام سلمه اجابت نکرد. در سال چهارم هجری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او خواستگاری کرد و ام سلمه قبول کرد ، و به فرزند خود عمر بن ابی سلمه گفت :عقد را جاری کن .

عایشه وقتی دید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ام سلمه را به عقد خویش در آورد بسیار ناراحت شد، چه اینکه ام سلمه در جمال کم نظیر بود. عایشه به حفضه گفت:ام سلمه چقدر زیباست! او باور نکرد تا اینکه ام سلمه را دید.از همین جهت حسادت این دو با ام سلمه بسیار بود.

ام سلمه فضایلی دارد که او را از دیگر همسران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم–به جز خدیجه کبری علیها السلام – ممتاز کرده است:

۱-بارها ام سلمه عایشه را نصیحت می کرد در پیروی از علی بن ابی طالب علیه السلام ، ولی او نمی پذیرفت. فضایل ومناقب آن حضرت را برای عایشه می گفت ولی او قبول نمی کرد، تا اینکه پسرش عمر بن ابی سلمه را با نامه ای خدمت امیر المؤمنین علیه السلام فرستاد ودر آن خبر داد که عایشه به سوی بصره حرکت کرده است…

 

۲.ام سلمه شهادت داد که عایشه دشمن امیر المؤمنین علیه السلام است.

 

۳-ام سلمه شنید که یکی از آزاد شده هایش امیر المؤمنین علیه السلام را ناسزا گفته است. آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضایل و مناقب علی علیه السلام که از پیامبر شنیده بود برای آن شخص باز گو کرد ، تا او توبه نمود.

 

۴-ام سلمه حدیث “نحن معاشر النبیاء لانورث ..”را –که ابوبکر آنرا به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد–تکذیب کرد.

 

۵-هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام برای جنگ جمل حرکت کردند، پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد،و به آن حضرت پیغام داد:”اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همسرانش را به ملازمت خانه ها امر نفرموده بود می آمدم ودر نصرت ویاری شما کوتاهی نمی کردم.

 

۶-بعد از رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها مراقبت حضرت زهرا سلام الله علیها با فاطمه بنت اسد علیها السلام بود.بعد از رحلت فاطمه بنت اسد این مهم از طرف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ام سلمه سپرده شد، و عایشه از این ماجرا بسیار خشمناک بود . ام سلمه می گفت:”مردم گمان می کنند من آموزگار فاطمه سلام الله علیها هستم ! بخدا سوگند آن حضرت آموزگار من است .”

 

۷- روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پوست گوسفندی را طلبیدند و مطالبی را فرمودند و امیر المؤمنین علیه السلام  نوشتند. بعد آن پوست را به ام سلمه دادند و فرمودند:”هر کس بعد از من فلان وفلان نشانه را به تو داد ، این پوست را به او تقدیم کن “. آن سه نفر آن نشانه را نداشتند ،و ام سلمه آن پوست را در خلافت ظاهری امیر المؤمنین علیه السلام به آن حضرت – که همه نشانه ها را دارا بود – تسلیم نمود.

 

۸-هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ام سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السلام محل شهادت و موضع دفن خود واصحابشان و… را به معجزه نشان دادند. سپس مقداری از آن خاک بقعه طیبه را به ام سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را با حالتی گرد آلود و ژولیده مو در خواب دید، وعرض کرد:”یا رسول الله ، این چه حالت است که در شما می نگرم؟“فرمودند:”ای ام سلمه ، حسین مرا کشتند ودیشب برای او و اصحاب او قبر می کندم“.

وقتی از خواب بیدار شد دید خاکی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسین علیه السلام به او داده بودند به خون تازه تبدیل شده است.۱۱

 

۱.ارشاد:ج۲ ص۱۳۳٫اعلام الوری :ج۱ص۴۲۰٫کشف الغمه:ج۲ص۴۰٫توضیح المقاصد:ص۳٫مسار الشیعه:ص۲۵٫کافی ج۲ص۴۸۴٫تهذیب شیخ طوسی:ج۶ص۴۲٫ زاد المعاد:ص۳۰۶٫ معالی السبطین:ج۲ص۵٫مصباح کفعمی:ج۲ص۵۹۴٫مصباح المهتجد:ص۷۱۲٫ مقتال الطالبیین:ص۷۸٫

۲.زاد المعاد:ص-۳۰۷-۳۰۶٫

۳.توضیح المقاصد:ص۳٫٫مسار الشیعه:ص۲۵٫

۴.منتخب التواریخ:ص۲۲۸٫

۵.بحار الانوار:ج۴۵ص۲۱۸٫وسائل الشیعه:ج۴ص۲۱۳٫

۶.اعلام الوری :ج۱ص۴۷۰٫منتهی الآمال:ج۱ص۴۰۱٫فیض العلام:ص۱۵۵٫

۷.تتمه المنتهی:ص۹۰٫قلائد النحور:ج ذی الحجه،ص۴۲۴٫استیعاب:ج۱ص۳۹۶٫ البدایه و النهایه:ج۸ص۳۱۰٫

۸.مستدرک سفینه البحار:ج۵ص۲۱۵٫

۹.اعلام الوری :ج۲ص.بحار النوار:ج۹۵ص۱۹۰٫

۱۰.مستدرک سفینه البحار:ج۵ص۲۱۵٫

۱۱.ریاحین الشزیعه:ج۲ص۲۸۳-۳۰۵٫

 

وقایع شب یازدهم ماه محرم:

۱- شام غریبان کربلا

نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پس از شهادت سید الشهداء علیه السلام است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبی تیره تر از سیاهی! شبی جانسوز که در آن تلخ ترین لحظات بر خاندان امام حسین علیه السلام گذشت.

 

آیا می شود رنج و سوز و مصیبت باز ماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد ویا حتی تصور نمود؟ آیا کسی درک می کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السلام و اهل بیت چقدر و چگونه برآن حضرت گریستند؟ آیا می تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟

 

با چه زبانی و با چه لفظی می توان دل های شکسته، قلبهای جریحه دار ،ناله و نوای بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوی و علوی،و سوز دل یتیمان و بانوان حسینی را بیان کرد؟

شام غریبان است! کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند، و بانوان بی سرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند؛امشب با آشیانه سوخته و دلهای داغدار،بدون سرورشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام چه می کنند؟

 

تفاوت بین این دو شب چقدر است:شب عاشورا و شب یازدهم؟دیشب چه سالاری داشتند؟دیشب چه کسی از خیمه ها محافظت می کرد؟دیشب چه کسانی در خیمه ها بودند؟امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است!آن شب چه کسی سرپرستی علویات و فاطمیات را بر عهده داشت؟زینب کبری سلام الله علیها آن شب چه حالی داشت؟از یک سو مراقبت از حجت خدا زین العابدین علیه السلام و همسران و و یتیمان برادر ،واز سوی دیگر به دنبال دختران گمشده!! همه اینها در سرزمینی که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روی زمین افتاده باشند!

 

آه چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیر المؤمنین علیه السلام . “سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور.”۱

 

۲- سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه السلام در تنور منزل خولی بود در حالیث که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.۲

۱. از زیارت حضرت زینب سلام الله علیها.

۲.فیض العلام:ص۱۵۵-۱۵۶٫

 

روز یازدهم ماه محرّم الحرام:

۱-حرکت کاروان اسراء از کربلا

عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.۱

 

۲- تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.۲

 

۳. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.۳نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.۴

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر ، ص۱۸۴٫ فیض العلام :ص۱۵۶٫ معالی السبطین:ج۲ص۹۰٫

۲.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

۳.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

۴.قلائد النحور:ج محرم و صفر ،ص۲۰۴٫

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

وقایع ماه محرم الحرام 

 

روز دوازدهم ماه محرّم الحرام:

۱- دفن شهدای کربلا

روز دفن بدن های مطهر سیذ الشهداءعلیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت ،توسط امام سجاد علیه السلام به یاری جمعی از بنی اسد است.۱

 

۲-ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است. ۲در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید،و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام حرکتی نگند.سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند ودر پیش چشم اهل بیت علیهم السلامحرکت دهند ،و با هم وارد شهر کرده در کوی بازار بگردانند.

 

مردم با دیدن حالت زار ذریه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و سر های بر نیزه و بانوان ومخدرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.زینب کبری ، ام کلثوم،فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان وقلوب دردناک ایراد خطبه نمودند،که عده ای از لشکربا دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند،اما هنگامی که خیلی دیر شده بود!!!۳

 

۳- روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

شهادت امام زین العابدین علیه السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹۴هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است،۴و قول دیگر۲۵محرم است که خواهد آمد.

۱.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۰٫ الوقایع الحوادث:ج محرم ص۶۱٫٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۱۳۲٫

۲.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص۲۰۴٫ الوقایع الحوادث :ج محرم ص۲۵٫

۳.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص.۲۰۵٫

۴.توضیح المقاصد:ص۳٫

۵.الوقایع الحوادث:ج ۴ ص۶۳٫٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۵۶

 

روز سیزدهم ماه محرّم الحرام:

1- اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد

پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست ودستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش گذاشتند.آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند_وارد مجلس نموده ،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.۱

 

۲– اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه

پس از مجلس شوم ابن زیاد،اهل بیتعلیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.۲

 

۳- خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه وشام

ابن زیاد به مدینه وشام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.۳

 

۴-شهادت عبدالله بن عفیف

عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بودو در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود .لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام نسبت کذب می دهد ،از میان جمعیت بر خاست وگفت:ساکت باش ای پسر مرجانه ،دروغگو تویی وپدر توکه به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی ؟ مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت،ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند .پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.۴

 

۱.الوقایع الحوادث:ج۴ص ۶۳٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۵۶٫

۲. الوقایع الحوادث:ج محرم ص ۹۴٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۶۳٫

۳. الوقایع الحوادث:ج محرم ۹۶٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۶۳٫

۴.وقایع الحوادث:ج۴ص ۸۰،۸۷_۸۸٫

 

روز پانزدهم ماه محرّم الحرام:

۱-فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

بنا بر بعضی اقوال ،در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند.۱البته بعدا اهل بیت علیهم السلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند.

۱.وقایع الایام :تتمه محرم،ص۲۸۱٫

 

روز نوزدهم ماه محرّم الحرام:

۱-حرکت کاروان کربلا به سوی شام

در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.۱زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام وقبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، وفقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.۲

۱. الوقایع الحوادث:ج۴ص۱۱۴٫

۲.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص۱۳۳٫

 

روز بیستم ماه محرّم الحرام :

۱- دفن بدن جون در کربلا

بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند.۱

جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به ۱۵۰دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

 

جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

 

جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است وشرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت وگریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.

 

با آنکه جون پیرمردی۹۰ ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی وطلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد ومانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشیدو فرمود:”الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما.

 

از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.۲

۱. منتخب التواریخ :ص۳۱۱٫

۲. وسیله الدارین فی انصار الحسین علیه السلام :ص۱۱۵

 

روز بیست وپنجم ماه ماه محرّم الحرام:

۱-شهادت امام سجاد علیه السلام:

در سال ۹۴بنابر قول مشهور ۱یا ۹۵ ه ق ۲ ،امام زین العابدین علیه السلام در سن ۵۷ سالگی با زهری که ولید بن عبد الملک یا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالی بود که ۳۴ یا ۳۵سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادر ان و عمو وبستگان و اسارت عمه ها و خواهرانش ،گریان بودند.

 

امام باقر علیه السلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء“سنه الفقهاء“گفتند.

در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد :۱۲ محرم ،۱۸ محرم،۱۹ محرم،۲ صفر.۳

۱.مسار الشیعه :ص۲۶٫ قلائد النحور :ج محرم و صفر،ص۳۱۵٫العدد الفویه:ص۳۱۵٫ زاد المعاد:ص۳۲۸٫ مصباح کفعمی:ج۲ص۵۹۴٫ مصباح المجتهد:ص۷۲۹و فیض العلام:ص۱۶۵٫ بحار النوار:ج۵۹ص۱۹۹٫

۲.اصول کافی :ج۲ص۴۹۱٫

۳.منتهی الامال :ج۲ص۳۷٫ الوقایع الحوادث:ج۴ص۲۷۸٫ مستدرک سفینه البحار:ج۵ ص۲۱۸

 

روز بیست وششم ماه محرّم الحرام:

۱-شهادت علی بن الحسن المثلث

در سال ۱۴۶ ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام در سن ۴۵ سالگی در زندان منصور _که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد _در حال سجده و در حالی که غل وزنجیر بر دست و پایش بود ، به شهادت رسید.۱

۱. الوقایع  و الحوادث :ج۴ص۲۸۷٫ منتهی الآمال :ج۲ ص۳۷٫مستدرک سفینه البحار:ج۵ ص۲۱۸٫

 

روز بیست و هشتم ماه محرّم الحرام:

۱- وفات حذیقه بن یمان

حذیقه از بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود.پدر حذیقه در جنگ احد اشتباها به وسیله مسلمانان کشته شد.

 

حذیقه یکی از هفت نفری بود که که بر صدیقه طاهره سلام الله علیها نماز خواندند. اوصحابه منافق را می شناخت.منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را چیدند ومی خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کندو به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را به سمع مبارک نبوی رساند.

 

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چون به محل مرد نظر رسیدند، منافقین با چهره های بسته هر کدام ظرفی که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نموده و شروع به داد وفریاد ونعره زدن کردند. اما عمار مهار ناقه را گرفته بود و حذیقه هم در کنار آن حضرت بود وسر انجام نقشه آن کوردلان نقش بر آب شد.

 

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن منافقین را به حذیقه معرفی فرمودند که عبارت بودند از اولی و دومی سومی و ابو عبیده و معاذ بن جبل و سالم و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعدبن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف و ابوموسی اشعری و مغیرهبن شعبه و ابوهریره،و حذیقه همه را به خاطر سپرد. به همین دلیل بود که غاصبین خلافت بعد از آن واقعه از حذیقه می ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفی کند.

 

لذا حذیقه بر جنازه هرکس حاضر نمی شد دیگران می فهمیدند که میت از منافقین بوده است. نکته جالب آنجا بود که دومی برای سرپوش گذاشتن برنفاق خویش و تبرئه خود از حذیقه می پرسید:”اگر این شخص از منافقین است بگو تا من بر او نماز نخوانم.”۱

 

این بزرگوار چهل روز پس از خلافت امیر المؤمنین در مدائن از دنیا رحلت فرمود.۲او قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیر المؤمنین علیه السلام باشند وایشان هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند.

 

۲-تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد

در سال ۲۲۰ه امام جوادعلیه السلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.۳

 

۳- ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بنابر نقلی ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است،که حضرت ام کلثوم علیها السلام با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.۴

۱. منتهی الآمال :ج۱ص۱۲۰ . اسد الغابه:ج۱ص۳۹۱٫

۲.مستدرک سفینه البحار :ج۵ ص۲۱۲٫ الوقایع الحوادث:ج۴ص۳۰۸٫ مراقد المعارف:ج۱ص۲۴۲٫

۳. ارشاد :ج۲ص۲۹۵٫

۴. قلائد النحور :ج محرم وصفر ،ص۳۳۲٫

 

روز بیست و نهم ماه محرّم الحرام:

۱- رسیدن کاروان اسرا ی اهل بیت علیهم السلام به شام

در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند .ابراهیم بن طلحهبن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد ،و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان واقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است.۱

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص ۳۳۶

 

تتمۀ ماه محرّم الحرام:

۱-نوشتن صحیفه ملعونه

در این ماه در سال ۱۱ه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید. ۱ محتوای آن چنین بود که نگذارند خلافت وامامت مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به علی بن ابیطالب علیه السلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه های غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند.با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم وستم به اهل بیت علیهم السلام را بنا نهادند،که به فرموده امام صادق علیه السلام “اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السلام” ۲:”هنگامی که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.”

 

۲- وفات ماری قبطیه در ماه محرم سال ۱۵ ه (یا ۱۶ه)ماریه قبطیه رحلت فرمود.۳

ماریه دختر شمعون قبطی بود که همراه با خواهرش شیرین ویک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلا و بیست جامه حریر و دراز گوشی به نام یعفور و قاطری به نام دلدل ، در سال هفتم از سوی پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده شدپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ماریه را به همسری خود برگزید ، و در محله “عالیه-”که آن را مشربه ام ابراهیم “ می گویند – منزل برای آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السلام بسیار اظهار سرور می فرمود و به آنان خدمت می نمود،و به دین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنینعلیه السلام بسیارناراحت و ملول بود .۴از عایشه نقل شده که گفت“من به ماریه حسد می بردم ، چون زنی بسیار زیبا بود.”سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتی به جناب ماریه زد و آِیه ای در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنی به تفضیل توضیح داده شده است. جناب ماری بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه طیبه رحلت فرمود.

۱. بحار الانوار :ج۲۸ ص۱۰۴٫

۲. بحار الانوار :ج۲۴ ص۳۳۶ ،ج۲۸ص۱۲۳،ج۳۱ ص ۶۳۵٫ تفسیر نور الثقلین:ج۴ ص۶۱۶٫ تآویل  الآیات :ج۲ص ۶۷۲٫

۳.ریاحین الشریعه :ج۲ ص ۳۴۲٫ البدایه و النهایه :ج۵ص ۳۲۶٫ ۴٫ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج۹ص۱۹۵٫

۵.ریاحین الشریعه :ج۲ ص ۳۴۲٫الطبقات الکبری:ج۸ ص ۲۱۳٫ الاصابه:ص۳۱۱

 

faraghlit.com


موضوعات مرتبط: مذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-روز شمار- وقایع -محرم-

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 14 مهر 1395 | 7:51 | نویسنده : مهدی اژدری |

 مجموعه: متفرقه دینی

 

دعا برای رزق و روزی,دعا برای افزایش رزق و روزی

خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می ‌دهد

  

کلمه «رزق» که معادل فارسی آن «روزی» است؛ یعنی هر چیزى که موجودى دیگر را در بقاى حیات و زندگی ‌اش کمک نماید، و در صورتى که آن رزق، ضمیمه آن موجود و یا به هر صورتى ملحق به آن شود، حیاتش ادامه مى ‏‌یابد. [طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 376]


با توجه به این معنای محدود، رزق تنها شامل مواد غذایى می ‌شود که چنین معنایی از رزق نیز در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است: «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» [بقره، 233]  در این آیه لباس از مصادیق رزق شمرده نشده است.


آنچه از موارد استعمال رزق  به دست می ‌آید؛ این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده است. این معناى اصلى و لغوى کلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذایى را که به آدمى می ‌رسد، چه دهنده‌‏ اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند، گویا رزق بخششى است که به اندازه تلاش و کوشش انسان به او می‌ رسد، هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد. سپس توسعه دیگرى در معناى آن داده و آن ‌را شامل هر سودى که به انسان برسد نموده‌‏اند، هر چند که غذا نباشد، و به این اعتبار، همه مزایاى زندگى اعم از مال، مقام، فامیل، یاوران، زیبایی، علم و... را رزق خواندند. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 12]


در قرآن کریم هم به این اعتبار آیاتى وارد شده است؛ مانند: «و مگر از ایشان مزد می ‌خواهى مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین رازقین است.» [مؤمنون، 72]


خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان !
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی. لذا اگر کسی پنداشته که خدا به همه روزی زیاد می‌ دهد، اشتباه از خود اوست که چنین اعتقاد نادرستی پیدا کرده است؛ خدای متعال هیچ گاه در قرآنش نگفته که ما به همه روزی زیاد می ‌دهیم؛ بلکه بر عکس فرموده است: «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ: خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می ‌دهد؛ ولی آن ‌ها (کافران) به زندگی دنیا، خوشحال شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است.»


و باز فرمود: «إِنَّ رَبَّک یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا ـــــــ به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می ‌دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.»


و باز فرمود: «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ ــــــ بگو: پروردگار من روزی را برای هرکس بخواهد وسیع یا تنگ می ‌کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی‌ دانند.» 

دعا برای رزق و روزی,دعا برای افزایش رزق و روزی

خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی

 
آیات دیگری نیز به همین مضامین وجود دارند که به ذکر همین چند نمونه بسنده می‌ کنیم.


به برخی زیاد و به برخی کم می دهد
خلاصه آنکه اگر کسی عقیده دارد که خدا روزی دهنده است به این معنی که به همگان روزی زیاد می ‌دهد، عقیده‌ اش نادرست است. خود خدای متعال، تصریح نموده که به برخی‌ ها زیاد می ‌دهد و به برخی ‌ها کم می ‌دهد. البته نه کم دادنش لزوماً از روی غضب است نه زیاد دادنش لزوماً از روی رحمت؛ بلکه گاه کم دادن از سر رحمت  است و گاه زیاد دادن؛ کما اینکه کم دادن و زیاد دادن، گاهی هم از روی غضب است.


منظور از «مَنْ یَشاءُ؛ به هرکس بخواهد می دهد» چیست؟
1. بدیهى است که منظور از «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علتى روزی بدون حساب  را به این و آن می‌ دهد، بلکه اراده و مشیت خداوند در همه جا با شایستگی‌‏ هاى افراد آمیخته است؛ یعنى هر کس را شایسته ببیند به او روزی بی ‌حساب می ‌دهد. به بیان دیگر، خواست و اراده او از روی گزاف نیست، بلکه آنچه انجام می ‌دهد از روى حکمت و عدالت است.


هر گاه مشیتش اقتضا نماید و هر کس را بخواهد، -البته از روى حکمت و نظام خلقت و آفرینش می ‌بخشد، نه از روی گزاف؛ زیرا که حق تعالى از کار عبث منزّه و مبرا است و نیز نسبت او به تمام موجودات یکسان است - او را به غیر حساب روزى می ‌دهد.


2. البته برخی می ‌گویند؛ منظور از «هر کس را بخواهد به غیر حساب روزی می ‌دهد، اهل بهشت ‌اند؛ زیرا خداوند بهشتیان را آن ‌قدر روزی می ‌دهد که به حساب نمی ‌آید و حد و مرز ندارد؛ به دلیل آن‌ که بهشت محدود و متناهى نیست و نهایت ندارد و آیه به این معنا مثل آیه شریفه است که می‌ فرماید: «فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ» [آنها به بهشت در آیند و بی‌حساب روزى داده شوند]، [طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏2، ص 72]


روزی بدون حساب دادن یعنی چه؟


پیرامون معنای «بدون حساب» دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد که به آن اشاره می ‌شود:
1. توصیف رزق به صفت بی‌ حسابى، از این ‌رو است که رزق از ناحیه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت می ‌گیرد، نه عوضى در آن است و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتى، یا زبانى ایشان است که هم ذاتشان ملک خدا است، و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتى که به زبان درخواست می ‌کنند، پس داده خدا در مقابل چیزى از بندگان قرار نمی ‌گیرد، و به همین جهت حسابى در رزق او نیست. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 141]


2. هر کس را بخواهد بی ‌حساب روزى می ‌دهد؛ یعنى بدون بخل و  سخت ‌گیرى روزى می ‌دهد. این آیه مانند این مثال است که فلان کس بی ‌حساب انفاق  می ‌کند؛ یعنى خیلى سخاوتمندانه و خالى از بخل؛ زیرا عادت بخیل و سخت‌گیر از خرج، این است که در خرج و انفاق خیلى حسابگر و دقیق است. [مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 728]


3. گفته ‌‏اند که معناى آیه این است که بدون ترس از کمبود و نقصان دارایى خود می ‌بخشد و روزى می ‌دهد؛ چون قدرت و ملک خدا  حد و نهایت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نمی ‌گردد. [همان]


4. برخی نیز گفته‌ اند؛ یعنی نباید به کسی حساب پس دهد؛ زیرا بالاتر از وی احدی نیست. تا او را مورد حسابرسی  قرار دهد. [فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏8، ص 191]


منابع:
 اسلام کوئست
 حوزه

تبیان


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- خدا -روزی -

تاريخ : چهار شنبه 14 مهر 1395 | 7:41 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

 احادیث محرم,حدیث در مورد محرم,حدیث درباره محرم

 
 قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
 اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
 پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
 براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)

 

 


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- حدیث-محرم - امام حسین (ع)-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:12 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 شعر وداع امام حسین با خواهر

وداع امام حسین با قبر پیامبر

 

 وداع امام حسین (ع) با قبر جدش
امام حسین علیه السلام در شب دوّم به کنار قبر جدش (ص) شتافت در حالی که غمگین و اندوهناک بود تا از ستم ستمکاران نزد آن حضرت شکایت بَرَد. امام (ع) در برابر قبر شریف ایستاد، دو رکعت نماز خواند، بسیار متأثر و افسرده‌خاطر بود، آنگاه از محنت‌ها و گرفتاری‌هایی که بر آن حضرت وارد شده بود، شکایت کرد و گفت:
 
 «خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است و من فرزند دختر محمد، ماجراهایی برایم پیش آمده که تو می‌دانی. خداوندا! من معروف را دوست می‌دارم و از منکر، بیزارم،‌ ای دارنده شکوه و عظمت، به حق این قبر و هر کسی که در آن است از تو می‌خواهم برای من آنچه را موجب رضایت تو و پیامبرت است، انتخاب فرمایی.»
 
امام حسین (ع) جدش را در خواب می‌بیند
حضرت حسین (ع) برای مدتی طولانی به قبر جدش نگاه کرد، در حالی که اطمینان یافته بود که دیگر آن را نخواهد دید، آنگاه به گریه افتاد.
 
هنوز سپیده صبح ندمیده بود که آن حضرت را خواب فرا گرفت، جدّش حضرت رسول (ص) را در خواب دید که با گروهی از فرشتگان آمده بود. آن حضرت، امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید در حالی که به وی می‌فرمود: «ای پسرم! گویی که تو به زودی در کرب‌و‌بلا در میان جمعی از امتم، کشته شده و سربریده خواهی شد در حالی که تشنه خواهی بود و به تو آب نخواهند داد و تشنه‌کام خواهی بود اما سیراب نخواهی شد، آن‌ها با این وجود به شفاعتم در روز قیامت امید خواهند داشت، برای آنان در نزد خداوند، بهره‌ای نخواهد بود.
 
عزیزم! حسین! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شده‌اند، آن‌ها مشتاق تو هستند، همانا برای تو در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن‌ها دست نخواهی یافت...»
 
امام حسین (ع) برای مدتی طولانی به جدش (ص) نگاه کرد و عطوفت و مهربانی آن حضرت را نسبت به خود به یاد آورد. آنگاه، اشتیاقش فزونی یافت و محنت‌های بزرگی که از حکومت اموی بر او وارد می‌شد در نظرش مجسم گشت؛ زیرا وی یا باید با فاجر بنی‌امیه بیعت کند و یا کشته شود. آنگاه به جدش متوسل شد و با تضرع به او گفت: «ای جد من! نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، مرا نزد خود ببر و مرا با خود به منزلت وارد کن.»

 پیامبر (ص) متأثر شد و به وی فرمود: «باید به دنیا باز گردی تا شهادت روزی‌ات شود و پاداش بزرگی که خداوند در آن برای تو قرارداده است، تو و پدر و عمو و عموی پدرت، روز قیامت در یک گروه محشور می‌شوید تا وارد بهشت گردید.»
 
حضرت حسین (ع) پریشان و مضطرب، از خواب برخاست، در حالی که امواجی از درد و غم بر او دست یافته بود و به یقینی که کوچک‌ترین شکی در آن راه نداشت، رسیده بود که حتماً شهادت روزی‌اش خواهد گشت، پس همه اهل خانه‌اش را جمع کرد و آن خواب غم انگیز را برایشان گفت، در آن روز در شرق زمین یا در غرب آن، هیچ کس بیش از اهل بیت رسول اللَّه (ص) غمگین و هیچ مرد و زنی بیشتر از آنان گریان نبود.

 وداع امام حسین با حضرت زینب

هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب غرق در اندوه و غم شدند

 
 وداع امام حسین (ع) با قبر مادر و برادرش
حضرت حسین (ع) در تاریکی شب به سوی قبر مادرش، یادگار پیامبر (ص) و پاره تن آن حضرت رفت و مدتی در برابر قبر شریفش ایستاد، در حالی که نگاه‌های آخرین وداع را بر قبر می‌افکند و عواطف سرشار و مهربانی‌های فراوانش را به یاد می‌آورد، دوست می‌داشت که زمین باز شود تا مادر، وی را همراه خود به زیر خاک برد، آنگاه به گریه افتاد و با قبر، وداعی گرم نمود و سپس به طرف قبر برادر پاکش حضرت حسن (ع) رفت و با اشک خود، زمین قبر را سیراب کرد، در‌‌ همان حال درد‌ها و غم‌ها او را در بر گرفته بودند. پس از آن، غرق در اندوه و غم به خانه خود بازگشت.[۳]

 هراس بانوان بنی‌هاشم
هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه و پناه بردن به مکه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب، در حالی که به شدت محزون و متأثر بودند جمع شدند؛ زیرا خبرهای بسیاری از رسول خدا (ص) در مورد کشته شدن فرزندش حسین (ع)، به آنان رسیده بود.
 
آن‌ها شروع به نوحه سرایی نمودند و صدایشان به گریه بلند شد. منظره‌ای هراس‌انگیز بود، حضرت حسین (ع) با اراده‌ای محکم، روی به آنان کرد و فرمود: «شما را به خدا! این کار را که معصیت خداوند و پیامبر است، آشکار نکنید.»
 
دل‌هایشان به درد آمد و فریاد زدند: «نوحه سرایی و گریه را برای چه کسی می‌خواهیم، امروز نزد ما همانند روزی است که رسول خدا (ص)، علی، فاطمه و حسن درگذشته بودند... خداوند ما را فدای تو قرار دهد،‌ ای محبوب نیکان...!»
 
یکی از عمه‌های آن حضرت به سوی او آمد در حالی که چهره‌اش برافروخته شده بود. با صدایی که از گریه مرتباً قطع می‌شد، گفت: هاتفی را شنیدم که می‌گفت:
 
وان قتیل الطف من آل هاشم
 اذل رقاباً من قریش فذلت
 
«آن کشته سرزمین طف، از خاندان ها

شم، گردنهایی از قریش را به ذلّت نشاند و آن‌ها خوار شدند.»
 
امام (ع) او را آرام کرد و دستور به شکیبایی داد‌‌ همان گونه که دیگر بانوان از خاندان عبدالمطلب را چنین امر فرموده بود.»

 

منبع: karbobala.com


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-وداع- امام حسین (ع) - مدینه-تهدید- یزید-قتل-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:8 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: آرامش سبز

 پنجم محرم روز عبدالله بن الحسن

اشعار شهادت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

 

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

 

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

دست و پا میزنی و خون به جگر می آید

 

در قدوم تو سر انداختن و جان دادن

به خدا از من عاشق شده بر می آید

 

یادگار حسنت بی زره و بی شمشیر

سر یاری تو از خیمه به سر می آید

 

پاره گشته لب خشکیده ات از تیر بگو

کاری از دست من خسته اگر می آید

 

کوهی از نیزه و شمشیر به دورت بس نیست

هیزم و سنگ ز هر سو چقدَر می آید

 

آه از این همه زخمی که به پیکر داری

بیشتر سینه ی زخمت به نظر می آید

 

هر نفس از دهنت خاک برون میریزد

اشک از دیده نه خونابه جگر می آید

 

نیزه حالا که تنت را به زمین دوخته است

به هوای سر تو چند نفر می آید

 

تیر در حال فرود است گلویت ببُرد

عمو از بازوی من کار سپر می آید
 

دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست

یادم از کوچه و از آتش و در می آید

 

کاش با چادر خود عمه ببَندد چشم

مادری را که به دیدار پسر می آید

 

 

شهادت عبدالله بن الحسن

 

 

منبع:ghasemiyoon.ir


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:7 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 ,مرثیه طفلان حضرت زینب

اشعار طفلان حضرت زینب سلام الله علیهم

 

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت

 

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

 

دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد

دایی مگر مُردند خواهر زاده هایت

 

اصلا خدا ما را برایت آفریده

تا که کند ما را فدایت خاک پایت

 

مادر درون خیمۀ خود بغض کرده

می ترسد اینکه رد کنی ما را ، فدایت

 

زهرا به استقبال ما می آید امروز

به شرط اینکه پشت ما باشد دعایت

 

وقتی بنا باشد اسیر شمر باشیم

بهتر همان که جان دهیم اینجا برایت

 

حج تو با قربانی ما عاشقانه است

ما را پذیرا باش مولا در منایت

 

دایی حسین انگار دیگر مهلتی نیست

دیدار بعدی روی نیزه در هوایت

    

 

مرثیه طفلان حضرت زینب

 

    

 آسمان

 

الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را

بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را

 

 

بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را

که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را

 

 

تو هر جا رفتى و زینب کنارت بود و ما بودیم

ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را

 

 

بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم

نظر کن رزم شاگردان میر لشگر خود را

 

 

ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست

بده اذنى که نگشائیم این بال و پر خود را

 

 

وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد

تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را

 

 

مهدی مقیمی

سید محمد میرهاشمی

 منابع:

zaytoun.persianblog.ir
hosenih.mihanblog.com


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- اشعار -طفلان -حضرت زینب سلام الله علیهم-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:4 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 دلهای شیطانی,دام شیطان

انسان  با دل دادن به شیطان او را به درون قلب خود راه می دهد

 

هر چند انسان نباید با دست خویش، خود را به اشغال دشمن حتمی(شیطان) درآورد؛ اما این جای امیدواری هست که خداوند متعال از تمام انسانها به «عبادی: بندگان من» یاد کرده است و تلویحاً به شیطان فهمانده است که اینها که تو تهدید به گمراه ساختنشان می کنی بندگان من هستند و من مدافع آنان ام.

این نوشتار به معارفی از خطبه ششم و هفتم امیرمۆمنان علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه می پردازد و آن تصریح به مظلومیت علی (علیه السلام) از زبان خود حضرت است.

برخی بر این باورند که امام علی (علیه السلام) در فضای سیاسی پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تعاملی دوستانه با خلفای وقت داشته است و هیچ مشکلی بین او و آنها نبوده است. این را هم اضافه می کنند که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله جانشینی برای خود معین نکرد، بنابراین حقی هم برای علی علیه السلام درباره خلافت وجود نداشت؛ پس با روی کار آمدن خلیفه اول و میدان ندادن به امیرمۆمنان علیه السلام، حقی از آن حضرت پایمان نشده است.

عده ای از این همین مدعیان، عدم تصریح امام علیه السلام به ضایع شدن حقی از ایشان در ماجرای خلافت را دلیل مهمی بر ادعایشان می گیرند و حال آنکه این تصریح وجود دارد و امام علیه السلام از اینکه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیگران مسند دار خلافت شدند و او را از حقش باز داشتند شکوه می کند؛ حقی که در غدیر خم، رسمی و عمومی بانگ آن بی واسطه و با واسطه به گوش همگان رسید:


وَ اللَّهِ مَا زِلْت مَدْفوعاً عَنْ حَقِّی مسْتَأْثَراً عَلَیَّ منْذ قَبَضَ اللَّه نَبِیَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى یَوْمِ النَّاسِ هَذَا[1] : به خدا سوگند از لحظه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت پیوسته مرا از حقم بازداشتند و دیگری را بر من ترجیح دادند.


کاری که شیطان با پیروانش می کند
اگر انسان به هشدارهای الهی مبنی بر پرهیز از پیروی شیطان، اعم از جنی و انسی توجه نکند؛ آن را جدی نگیرد و با تبعیت از شیطان و ارتکاب مکرر گناه، کم کم شیفته شیرینی ظاهری آن شود؛ از اینجا به بعد ترک آن برایش مشکل می شود؛ دلیل آنهم تسلط شیطان بر جان و جوارح اوست؛ مِلکی که این شخص با اختیار خودش فرمانروایی آن را به دست شیطان سپرد؛ او شد امیر و این کارگزار.

امیرمۆمنان علیه السلام در توصیف این گروه و تحلیل کاری که شیطان با آنها می کند فرمود: اتَّخَذوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً : شیطان را معیار كار خود قرار داده اند. او نیز در دلهای آنها تخم ریزی کرد، جوجه آورد، حرکت کرد و در دامنشان پرورش یافت.

یعنی ابتدا این انسان است که با دل دادن به شیطان او را به درون قلب خود راه می دهد. او که وارد شد به سرعت وسایل اقامت طولانی و تصاحب آن را فراهم می کند. (فباض و فرّخ فى صدورهم) او در درون سینه هاى آنها تخمگذارى كرده، سپس آن را مبدّل به جوجه می سازد.

در این تشبیه جالب امام (علیه السلام)، دلهای شیطان صفتان را آشیانه «ابلیس» و محل تخمگذارى او معرفى مى كند و به دنبال آن مى افزاید: «این جوجه هاى شیطانى در دلهاى آنها حركت كرده، پرورش می یابند (و دبّ و درج فی حجورهم).

این تعبیر ممكن است اشاره به این حقیقت باشد كه پرورش افكار و خوهاى شیطانى، در انسان معمولا به صورت ناگهانى نیست، بلكه به طور تدریجى صورت مى گیرد.

آنگاه می فرماید:  فَنَظَرَ بِأَعْینِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم

كارشان به جایى می رسد كه شیطان با چشم آنها نگاه می کند و با زبانشان سخن می گوید.

یعنى سرانجام شیطانی که خود به او راه داده و به او اجازه تکثیر و پرورش دادند قدرتمند شده در تمام اعضاى آنها نفوذ مى كند به طورى كه ایشان در ظاهر شبیه انسان اند؛ امّا باطنشان شیطانى است؛ چشم و گوش و زبان و دست و پاى آنها همه به فرمان شیطان است.


 امام (علیه السلام)، دلهای شیطان صفتان را آشیانه «ابلیس» و محل تخمگذارى او معرفى مى كند و به دنبال آن مى افزاید: «این جوجه هاى شیطانى در دلهاى آنها حركت كرده، پرورش می یابند (و دبّ و درج فی حجورهم).

اینجاست که فرد می گوید: «می خواهم گناه نکنم؛ اما نمی شود و یا نمی توانم.» قرآن کریم از این مرحله به افسار زنی شیطان یاد می کند[2]؛ یعنی گناهان متراکم سبب شده که افسار انسان گنهکار به دست شیطان بیفتد و او بکشد و ببرد هر جا که خاطرخواه اوست. و چون تمام این مراحل با خواست و اختیار خود فرد صورت گرفته؛ بنابراین هیچ عذر و بهانه ای از او پذیرفته نیست و هر گناهی که از او صادر شود حق ندارد به گردن شیطان و یا دیگری بیندازد.

در نهایت مى فرماید: فَرَكِبَ بِهِم الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهم الْخَطَل [3] : هنگامى كه به اینجا رسیدند، شیطان «آنها را بر مركب لغزشها و گناهان سوار می کند (مركبى كه آنها را به سوى انواع گناهان كبیره، كفر و گمراهی مى كشاند) و سخنان فاسد و باطل را در نظر آنان زینت می بخشد» که هم شیطان بر این کار قسم یاد کرد و هم آن را عملی نمود:

لَأ زَیِّنَنَّ لَهمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأ غْوِیَنَّهمْ أَجْمَعین (حجر/39): بی تردید [همه كارهاى زشت را] در زمین براى آنان زیبا جلوه می دهم [تا ارتكاب زشتى ها براى آنان آسان شود] و مسلماً همه را گمراه مى كنم.

و وَ زَیَّنَ لَهم الشَّیْطان أَعْمالَهمْ فَصَدَّهمْ عَنِ السَّبیلِ فَهمْ لا یَهْتَدون (نمل/24) : شیطان، اعمال [زشتشان] را براى آنان بیاراست در نتیجه آنان را از راه [حق ] بازداشت به این سبب هدایت نمى شوند.

هر چند انسان نباید با دست خویش، خویشتن خود را به اشغال دشمن مسلّم «عَدوّ مبین»[4] درآورد؛ اما این جای امیدواری هست که خداوند متعال از تمام انسانها به «عبادی: بندگان من» یاد کرده است و تلویحاً به شیطان فهمانده است که اینها که تو تهدید به گمراه ساختنشان می کنی بندگان من هستند و من مدافع آنان ام.[5] راه توبه را هم برای بندگانش گشود تا آنان که لغزیدند و از راه جدا شدند بتوانند برگردند.[6] وعده نیز داده است که هر کس با هر گناه و هر اندازه گناه که برگردد آغوش گرم و مهربان الهی را گشوده و خدا بسیار بخشنده و مهربان خواهد دید.[7]

این وعده خداست و خدا از وعده اش تخلف نمى كند هر چند بیشتر مردم [نسبت به وفاى قطعى خدا در مورد وعده اش] معرفت و شناختی ندارند. وَعْدَ اللَّهِ لا یخْلِف اللَّه وَعْدَه وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمونَ (روم/6)


============================
پی نوشت:
1. نهج البلاغه، خطبه 6
2. شیطان به خدا عرض کرد: لَأَحْتَنِكَنَّ ذرِّیَّتَه إِلاَّ قَلیلاً (اسراء//62) : بی تردید تمام نسل آدم علیه السلام را افسار زده آنها را تحت امر خود در می آورم؛ مگر عده کمی.
3. نهج البلاغه، خطبه 7
4. إنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدوٌّ مبینٌ (یوسف/5) : بی تردید شیطان دشمن آشکاری برای انسان است.
 5.  اسراء/65
6. تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتوبوا إِنَّ اللَّهَ هوَ التَّوَّاب الرَّحیم (توبه/118) : خداوند به آنها توفیق توبه داد تا توبه کنند بی تردید خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است.
7.  قلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفوا عَلى أَنْفسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِر الذّنوبَ جَمیعاً إِنَّه هوَ الْغَفور الرَّحیم (زمر/53) : بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود تجاوز كار بوده اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. 

 

منبع:تبیان


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-شیطان - پیروان -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:1 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 

ایمان به خدا,اعتقاد به خدا

به هنگام وقوع مشکلات باید به یک مرجع الهی رجوع کرد که بهترین راه حل ها از درونش کشف شود

 

امروزه به هنگام وقوع مشکلات، دست به دامن خیلی چیزها می شویم و امیدواریم که حالمان را بهتر کند. بعضی از این راه ها یک مقدار مؤثر است ولی بعضی از آنها هم حالمان را بدتر می کند، چنانکه گاه می آییم ابرویش را درست کنیم، چشمش را هم کور کرده ایم.

مثلاً وقتی کسی دچار مشکل مالی می شود، شروع به جستجو در فضای مجازی می کند یا افکارش به سمت کارهای خلاف می رود یا زمین و آسمان را در مشکلات مالی خودش مقصر می داند؛ از بقال سر کوچه گرفته تا بالاترین مقامات دولتی و کشوری. و البته نتیجه ای که عائدش می شود چیزی جز سیاهی، تشویش ذهنی و احساس فشار از همه طرف نیست.

یا کسی که با همسر و فرزندش به مشکلی بر می خورد از همه ی اطرافیانش همه جور توصیه ای را می پذیرد و شروع به اجرا در زندگی اش می کند و از این نکته غافل است که زندگی شخصی هرکس بالاترین داشته ی اوست و نمی شود با اجرا کردن خیلی حرف ها آن را به خطر انداخت.

وای از آن روزی که یک نفر شروع به درد و دل کند، انواع راه ها به او پیشنهاد می شود که خیلی از این راه ها از طرف خود پیشنهاد دهنده هم تجربه نشده است.

به نظر شما صحنه ی زندگی، قابلیت اجرای تجربه های خطرناک دیگران را دارد؟
از طرف دیگر یک سری پیشنهادها و راهکارها را نمی شود رد کرد. مثلاً زمانی که یک وسیله برقی خراب می شود، پیشنهاد و راهکار آقای تعمیرکار یا شرکت سازنده اش را رد نمی کنید، چون می دانید اگر دنبال به دست آوردن کارایی اولیه آن هستید، باید به آن پیشنهاد و راه فکر کنید، هزینه اش را بپردازید و به دستش بیاورید.

خدایا چه کنیم تو این شلوغی و ترافیک راه ها؟ خدایا چه کنیم با این همه کارشناس؟ این سؤالات تنها یک پاسخ بیشتر ندارد همین! یک پاسخ و آن هم از قرآن؛ (سوره تکویر آیه ی بیست و هشتم).

خدا انسان را خلق کرده و او را اشرف مخلوقات قرار داده، به او عزت داده و انواع امکانات مختلف را در اختیارش گذاشته، به نظر شما حکیم مطلقی به این بزرگی یادش می رود که برای ما راهنمایی قرار دهد که راه حل مشکلاتمان را پیدا کنیم؟

یادش می رود که ما در زندگی فراز و نشیب بسیاری داریم یا امکان دارد راه و رسم رسیدن به عاقبت به خیری، سعادت و کمال را پیدا نکنیم؟


عمر انسان ها کوتاه است قطعاً فرصتی برای آزمودن تمام راه ها وجود نداشته و ندارد بنابراین باید به یک مرجع الهی رجوع کرد که بهترین راه حل ها از درونش کشف شود.

بیایید به خودمان احترام بگذاریم و به سمت دنیای نور برگردیم. خداوند ما را با عشق خلق کرده این بدیهی است که بهترین ها را برای ما بخواهد و زیباترین زندگی را برایمان در نظر بگیرد:


ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند               تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

مقدمه استفاده از مواهب و راهنمایی های الهی، توکل و تصمیم گیری است بیایید؛ همه باهم به دنیای نور و خوبی ها وارد شویم که هیچ سایبانی فرح بخش تر از سایه امن الهی نیست و هیچ ریسمانی محکم تر از ریسمان پروردگار متعال وجود ندارد.

تمامی نیروها و قدرت ها، به عناوین و وسایل مختلف و متعدد بسیج شده اند تا انسان را از راه صحیح و درست گمراه کرده و دچار روزمرگی و شهوت های آنی کنند اگر این شیاطین انسان نما آدمی را سرگرم سیب و گندم دنیا نکنند و او به ندای فطرت و درون خود گوش فرا دهد، راه هدایت و سعادت را پیدا کرده و به شقاوت دچار نمی شود، اما اصل خود انسان است خدای مهربان او را آزاد آفریده است تا با قدم های خودش راه را بپیماید و انتخاب نماید

الان در کشور های توسعه یافته یا در حال توسعه قرآن را تجزیه و تحلیل می کنند؛ بهترین ها را انتخاب می کنند و به آن عمل می کنند و در بسیاری از رشته ها موفق می شوند.

اصلاً ربطی به اسلام و غیر اسلام هم ندارد، همگان می توانند از این نسخه شفا بخش مدد و کمک بگیرند و بهترین ها را برای خودشان داشته باشند.

سید جمال الدین اسد آبادی می گوید: به غرب رفتم اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم.

ایمان داشته باشیم که نسخه ی تمام دردهایمان در این کتاب هست، فقط باید در این دنیای حکمت غوطه ور شویم و نگاه کنیم که چطور خیلی از دغدغه های فکریمان نابود می شود.

انسان گرسنه میل به غذا پیدا می کند، دنبالش می گردد و سعی می کند آن را بدست بیاورد. حال اگر آدمی گرسنه بوده و در اطرافش هم غذای کافی وجود داشته باشد ولی استفاده نکند، آیا نباید در عقلش شک کرد؟

یگانه ی مهربان برای ما سفره ای از نور، صفا و صمیمیت، آرامش دنیوی و اخروی گسترانیده اگر استفاده نکنیم کمبود، متوجه خودمان است.

در حال حاضر تمامی نیروها و قدرت ها، به عناوین و وسایل مختلف و متعدد بسیج شده اند تا انسان را از راه صحیح و درست گمراه کرده و دچار روزمرگی و شهوت های آنی کنند اگر این شیاطین انسان نما آدمی را سرگرم سیب و گندم دنیا نکنند و او به ندای فطرت و درون خود گوش فرا دهد، راه هدایت و سعادت را پیدا کرده و به شقاوت دچار نمی شود، اما اصل خود انسان است خدای مهربان او را آزاد آفریده است تا با قدم های خودش راه را بپیماید و انتخاب نماید.

این در راستای قدرت لایتناهی خداوند است؛ خودش خواسته که انسان آزاد باشد و راه درست و نادرست را از هم تشخیص دهد.

خدایا می دانیم که پیدا کردن راه حق نیازمند عنایت و مهربانی توست، پس دستمان را بگیر که پناهی جز تو نداریم که راه بسی سخت و دشوار است.

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- راه حل- تمام مشکلات-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:56 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 ,نماز صبح,زمان خواندن نماز صبح

 کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است

 

نماز در حقیقت فرصتی است تا انسان با خدای خویش صحبت کند، و این توفیقی است که از جانب حضرت دوست، نصیب بندگانش می شود تا بتوانند در طول شبانه روز دقایقی را با معبود خویش به مناجات بپردازند؛ (طه، 14) لذا درخواست پیامبران و اولیای الهی همواره از خداوند متعال این بود که پروردگارا

ما را توفیق ده تا در زمره نمازگزاران باشیم.
قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) چنین نقل می کند: «رَبِّ اجْعَلْنی مقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دعاءِ»؛ (ابراهیم، 40) پروردگارا، مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا دعاى مرا بپذیر.


این مسئله آن قدر برای ابراهیم (علیه السلام) اهمیت دارد که بعد از درخواست از خدا، دوباره می فرماید این درخواست مرا اجابت کن.

در جایی دیگر خداوند از ویژگی منافقان را تنبلی در نماز می داند: إِنَّ الْمنَافِقِینَ یخَادِعونَ اللَّهَ وَهوَ خَادِعهمْ وَإِذَا قَاموا إِلَى الصَّلاَهِ قَاموا کسَالَى یرَاءونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکرونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (نساء:۱۴۲)-همانا منافقان، خدا را فریب می دهند در حالی که خداوند، آنان را فریب می دهد. و هنگامی که برای نماز بر می خیزند با سستی و تنبلی، و برای نشان دادن مردم، نماز می خوانند. و خدا را فقط اندکی یاد می کنند.

در این میان توجه به نماز صبح در آیات و روایات نیز مشاهده می شود؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: «أَقِمِ الصّلاةَ لِدلوكِ الشّمْسِ إِلى غَسَقِ اللّیْلِ وَ قرْآنَ الْفَجْرِ إِنّ قرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهودًا»؛ ( اسراء، 78 )


نماز را از زوال خورشید، تا نهایت تاریکی شب، (نیمه شب) بر پادار و همچنین قرآن فجر (نماز صبح ) را؛ چرا که قرآن فجر، مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.

طبق روایاتی در ذیل آیه شریفه وارد شده است، مقصود از «قرآن الفجر» نماز صبح است و این روایات را دانشمندان شیعه و اهل تسنن نقل کرده اند.

در بیانی رسول خدا صلی الله و علیه وآله می فرمایند: کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است.

هرکه نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند.، هرکه نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزار است. هر که نماز مغرب نخواند دین از او بیزار است و هر که نماز عشارا ترک کند خدای جهان از او بیزار است. (اسرار الصلوه/ص۳۴)

حضرت مهدی (علیه السّلام) به یکی از مشتاقان دیدارش که به زیارت آن حضرت موفق شده بود دوباره فرمود: از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند و نماز مغرب را به حدی تاخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند. (حق الیقین/ص۳۰۲)

حال در این میان این سؤال پیش می آید که برای اینکه صبح برای نماز بتوانیم راحت بلند شویم و این فریضه به بهترین شکل انجام شود چه کنیم؟

خواندن نماز صبح در اول وقت آن شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد؛ چرا که کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نماز گزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت (بالاخص نماز صبح) بی نصیب نماند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم . (میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129)

یکی از راه هایی که می توان با توجه کردن به آن از خواب صبح دل بکنیم و توجه ویژه به نماز بالاخص نماز صبح پیدا کنیم این است که کمی فکر کنیم و در مورد نعمت های خداوند بیاندیشیم ... یکی از نعمت هایی که به ما ارزانی شده است خواب است ... اگر چیزی به نام خواب وجود نداشت، چه اتفاقی می افتاد!! خواب و استراحت یکی دیگر از نعمت های خداوندی است که ما از آن غافل هستم. امیدواریم خداوند توفیق شکر گذاری نعمت هایش را به ما عنایت بفرماید.


چنانچه قرآن کریم در مورد شب و استراحت در آن می فرماید:" وَ جَعَلْنَا نَوْمَکم سبَاتًا وَ جَعَلْنَا الَّیلَ لِبَاسًا؛ و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم ، و شب را پوششى (براى شما) ".(نبأ، 10)

اگر انسان واقعا نسبت به الطاف و نعمت های خداوند توجه داشته باشد و بداند که کسی که قرار است به هنگام نماز با وی صحبت کند همانی است که ما را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر ما ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند. او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزی ما را دارد؛ همانی است که مرگ و زندگی ما در ید قدرت اوست و... با این حال آیا نسبت به نماز با بی حالی برخورد خواهیم کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهیم پرداخت؟

سؤالی که بی پاسخ می ماند
من از شما سوال می کنم آیا در مواقعی که قرار است صبح زود از خواب بلند شویم نیز نمی توانیم از خواب بلند شویم؟

مانند مواقعی که برای رفتن به کوه و گردش با دوستان خود صبح زود برنامه ریزی کرده ایم!  یا مثلا امتحان داریم! آیا تاکنون فکر کرده اید چرا وقتی با دوستمان قرار داریم فوراً بیدار می شویم و چه بسا بدون کوک کردن ساعت و از مدت ها قبل از ساعت قرار خود به خود بیدار می شویم و هیچ چیزی مانع بیدار شدن ما نمی شود اما هنگامی که می خواهیم نماز بخوانیم و با خدا صحبت کنیم و قرار ملاقات با خدا داریم اینطور نیستیم و هر کاری می کنیم بیدار نمی شویم و اگر بیدار شویم دوباره می خوابیم؟

می دانید مشکل ما چیست؟ مشکل این است که ما به قراری که با دوستمان داریم بیشتر معرفت داریم و بیشتر ایمان داریم و رابطه با دوستان را بیشتر دوست داریم تا نسبت به خداوند.

از رابطه با دوست لذت می بریم اما از رابطه با خدا لذت نمی بریم. وقتی یاد دوست را در ذهن خود کوک می کنیم بدون ساعت بیدار می شویم ولی وقتی یاد خدا را در خود کوک می کنیم نمی توانیم بیدار شویم. این یک مشکل فنی ایمانی است. تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد.

دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود. ما اگر می خواهیم صبح بیدار شویم اول باید عشق خدا را در خودمان کوک کنیم و بعد البته رعایت مواردی هم می تواند کمک کار باشد.

راهکارها و دستور العمل هایی در ضمن روایات از سوی پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است که آنها نیز بهترین راهکار برای به موقع بیدار شدن جهت اقامه نماز صبح خواهند بود.

امام صادق (علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) نقل می کند: «هر کس که بخواهد شب برای عبادت برخیزد؛ چون در بستر خود خوابید بگوید: (بسم اللَّه) بار خدایا مرا از مکرِ خود آسوده مدار، یاد خودت را از خاطرم مبر و مرا در گروه غافلان قرار مده، من در فلان ساعت برخیزم. محققاً خدای متعال برای او فرشته اى می گمارد که او را همان ساعت بیدار کند. [کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 540]

در ادامه به بیان نکاتی در این امر می پردازیم:
هیچ کس نیست که (آیه) آخر سوره کهف (قلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلکمْ یوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا) را هنگام خوابیدن بخواند، مگر این که در هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار شود.»

1- هر چه معده در هنگام خواب شب سبک باشد، به هنگام صبح راحت تر می توانید از خواب برخیزید.

حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: ای بنی اسرائیل! پرخوری نکنید؛ زیرا هر که زیاد بخورد، زیاد می خوابد و هر که زیاد بخوابد، کمتر نماز می خواند و هر که کمتر نماز بخواند، در زمره غافلان قلمداد می شود. (اسرار نماز، محسن قرائتی)

2- بدن انسان به خصوص در شب به خواب کافی نیاز دارد و اگر این نیاز برطرف نشود در کار روزانه و... ایجاد خلل می کند. شب نشینی ها و خوابیدن دیر هنگام در بیدار نشدن برای نماز و یا کسالت در آن بسیار مؤثر است. معمولا ً کسانی که تا دیر وقت بیدارند، نمی توانند نماز صبح را بجا آورند. اگر هم بیدار شوند طبیعی است که نمازی با کسالت و خواب آلودگی بخوانند .

حضرت علی علیه السلام درباره ی آیه ی " ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید " پرسیدم فرمودند: شما را از خواب آلودگی و چرتی است که نمی گذارد بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید. (همان/ ج 7 / ص 3129). بنابر این دیر خوابیدن در شب ما را از درک لذت های معنوی در سحر و نماز محروم می کند.

3-همان طور که انجام عبادت ایمان را افزایش می دهد، گناه نیز ایمان فرد را سست کرده و توفیق عبادت را از فرد می گیرد. بر این اساس باید انسان از گناه خود توبه حقیقی نماید تا به انجام عبادت موفق شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: نیکی را نور دل و آرایه (زیبای و روشنای) رخسار و نیروی کار یافتم و بدی و گناه را سیاهی دل و سستی در کار و زشتی چهره .(میزان الحکمه/ج3/114)

آیه ای که معجزه می کند
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هیچ کس نیست که (آیه) آخر سوره کهف (قلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلکمْ یوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا) را هنگام خوابیدن بخواند، مگر این که در هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار شود.» [همان].

منبع:tebyan.net 


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق روش - قضا - نماز صبح-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:53 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 معنی سوره یس,تفسیر سوره یس

هر چیزى، قلبى دارد و قلب قرآن سوره یس است

 

پرسش
این‌که می‌گویند «سوره یس قلب قرآن است، و در خود این سوره آیه‌ای وجود دارد، که قلب سوره یس است. و در آن عدد مشخصی معیّن شده است که اگر آن آیه را به آن تعداد بگوییم چیزهایی مشاهده می‌کنیم»، آیا چنین چیزی در حدیثی آمده است؟ اگر آمده؛ آن آیه کدام آیه است و تعداد آن چقدر است؟


پاسخ اجمالی

در روایت به این نکته اشاره شده است ‌که سوره «یس» قلب قرآن است؛ چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «هر چیزى، قلبى دارد و قلب قرآن سوره یس است».[1]


برخی اندیشمندان اسلامی نیز آیاتی را به عنوان قلب سوره یاسین معرفی کرده‌اند:


1. آیه پایانی سوره یس: «بنابراین [از هر عیب و نقصى‏] منزّه است خدایى که مالکیّت و فرمانروایى همه چیز به دست اوست، و به سوى او بازگردانده می‌شوید».[2] این آیه شریفه بر این‌که خداوند صاحب ملکوت و هرچه در آن است، تأکید می‌کند؛ از این‌رو قلب این سوره معرفی شده است.[3] این را از کلام ابن عبّاس برداشت کرده‌اند که گفت: «من نمی‌دانستم چگونه این فضیلت‌ها به قرائت سوره یس اختصاص یافته است، تا این‌که دانستم به خاطر این آیه است».[4]


2. قلب سوره یس آیه «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»،[5] است.[6]


در منابعی که این آیات را به عنوان قلب سوره یس معرفی کرده‌اند، چیزی درباره خواص و تعداد خواندن آن چیزی نگفته‌اند.


همچنین؛ در مورد آنچه درباره قلب بودن این آیات گفته شد؛ روایتی از پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نیافتیم و شاید این موضوع، تفسیری استحسانی از جانب مفسران باشد یا مستند به روایتی باشد که به دست ما نرسیده است.


 ======================


[1]. صدوق، محمد بن على‏، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 111، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق؛ نیز ر. ک: «ثواب خواندن سوره یس»، سؤال 37699.
[2]. یس، 83.
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏3، ص 400، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377ش؛ حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏7، ص 442، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
[4]. تفسیر جوامع الجامع، ج ‏3، ص 400؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، ج ‏4، ص 275، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[5]. «بر آنها سلام [و درود الهى] است این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان»؛ یس، 58.
[6]. بونى (م 622ق)، احمد بن على، شمس المعارف الکبرى، ص 175، بیروت، موسسة النور للمطبوعات، چاپ دوم، 1427ق؛ بقاعی(م 885ق)، إبراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، قاهره، دار الکتاب الإسلامی، بی‌تا؛ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشی رسلان، احمد عبدالله، ج ‏4، ص 557، نشر حسن عباس زکی، قاهره، 1419ق.


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-قلب سوره یس،-آیه‌ای -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:53 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 فواید قرآن کریم,تفسیر قرآن کریم

تلاوت قرآن كريم، مسير هدايت و تكامل معنوي را هموار مي‌سازد

 

قرآن کریم برترين و مهمّ ترين نعمتي است كه خداوند به انسان ارزاني داشته است. چنان كه در آيات نخستين سوره ي الرّحمن مي فرمايد: « الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الإنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ.»[1]


انسان تنها در سايه تعليم خداوند و دريافت و تلقّي قرآن به كمال نهايي خود مي‌رسد.[2] چون قرآن سرچشمه همه ي مواهب و وسيله ي وصول به هر نعمت اعمّ از مادّي و معنوي است و با اين كه در واقعيّت و نظام خلقت، انسان بر نزول قرآن تقدّم دارد ولي خداوند به خاطر اهميّت قرآن كريم در اين آيات آن را مقدّم داشته است.[3]


يكي از اساسي‌ترين مأموريت‌هاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تلاوت قرآن بر مردم است.[4] تا از فروغ آن شعله گيرند و از چشمه آب حياتش جرعه‌ها نوشند. بنابراين اوّلين مرحله ي بهره‌مندي از قرآن كريم قرائت و تلاوت آيات آن است. در اين مقال به اختصار به پاره‌اي از خواص تلاوت قرآن كريم اشاره مي شود:

1. تكلّم با پروردگار:
قرآن کریم نامه پروردگار است و راه انس با او، خواندن نامه اوست، زيرا به فرمايش امام صادق ـ عليه السّلام ـ : خداوند خود را در كلامش به مردم نشان داده است.[5]

2. بهره گيري از هدايت ‌هاي قرآن کریم:
تلاوت قرآن كريم، مسير هدايت و تكامل معنوي را هموار مي‌سازد. زيرا به وسيله ي قرائت و تلاوت قرآن كريم، با اوامر و نواهي و دستورات خدا آشنا شده و سعي مي‌كند به آن چه فرموده است عمل كند و از آن چه نهي كرده است، دوري جوييد. مؤمنان راستين قرائت و تلاوت قرآن كريم را مقدمه ي عمل مي‌دانند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ تلاوت راستين را عبرت گيري از قرآن کریم، گردن نهادن به اوامر و عمل كردن به احكام آن مي‌دانند.[6]

3. تشويق به كسب ويژگي‌هاي لازم جهت بهره‌وري از قرآن:
قرآن كريم هدايت ويژه خود را مخصوص تقوا پيشگان مي داند.[7]


اين پروا پيشگان آراسته به صفتي چون شب زنده‌داري، خشوع در عبادت، صبر در سختي ها، عفو و گذشت، امانت‌داري و ... شاكر نعمت‌هاي الهي هستند.[8]


تلاوت كننده ي قرآن كريم، با خواندن اين صفات و تفسيرشان در روايات امامان ـ عليهم السّلام ـ آراسته شدن به اين خصال را طلب مي‌كند.

4. تصميم بر ترك گناهان:
انسان در پرتوي تلاوت قرآن كريم ، لذّت فهم آيات آن را مي جشد و هنگام مواجهه با موانع فهم قرآن كريم، بر رفع آن عزم خود را مصمم مي كند. يكي از اساسي ترين موانع فهم قرآن كريم، آلوده بودن دل انسان به زنگار گناه است، بنابراين انسان با تلاوت قرآن كريم از گناه نيز دوري مي كند.

5. استجابت دعا:
انس دائم با قرآن كريم، براي قاري، شرافتي را فراهم مي‌آورد و به حرمت اين همنشيني و رفاقت، نيازهاي معيشتي و مادّي او را بر طرف مي كند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ از قول خداوند مي‌فرمايد: « هر كس به جاي درخواست از من، به ذكر من مشغول شود به او بالاترين مقداري را مي بخشم كه به هر كه از من درخواست نمايد مي دهم.[9]

6. عامل نورانيّت:
تلاوت قرآن كريم، باعث نورانيّت انسان و ملكوتي شدن او مي‌شود «رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سفارشي به ابوذر مي‌فرمايد: « عليك بتلاوه القرآن و ذكر الله كثيراً فانّه ذكرٌ لك في السماء و نورٌ لك في الارض؛ بر تو باد به تلاوت قرآن و زيارت در ياد خدا، زيرا تلاوت قرآن باعث ياد تو در ملكوت و مايه نوراني شدن تو در زمين است.» [10]


شفا بخشي و شفاعت و ده ها كاركرد ديگر مي تواند از جمله فوائد و كاركرد قرائت و تلاوت قران كريم باشد.


==========================
پي نوشت ها:
[1] . الرحمن: 55/1 ـ 4.
[2] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381، ج13، ص23؛ و مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ بيستم، سال 1376، ج21، ص219.
[3] . ر.ك: همان.
[4] . جمعه: 62/2.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ج 11، ص 402.
[6] . ر.ك: طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1417ه‍ ، ج اوّل، ص262.
[7] . بقره: 2/2.
[8] . براي آشنايي با صفات پروا پيشگان رجوع كنيد به نهج البلاغه، خطبه 193.
[9] . ر.ك: نقي پورفر، ولي الله، پژوهشي پيرامون تدبر در قرآن، انتشارات اسوه، 74.
[10] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، مركز نشر اسراء، چاپ دوّم، 1379، ص248.

 

منبع:andisheqom.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-فوائد -تلاوت- قرآن کریم-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:49 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 شیطان,دوری کردن از شیطان,افکار شهوانی

هر گاه وسوسه هایى از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست

 

 

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّه هوَ السَّمیع الْعَلیم»؛ «و هر گاه وسوسه هایى از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست!» [فصلت، آیه 36]


بنابراین، بهترین کار این است که در آن لحظه به جای پناه بردن به شیطان و انجام گناه، به خدای متعال پناه برد و از او یاری بجوییم. البته برای این که بتوانید در آن لحظات بحرانی واقعا از خداوند یاری بجویید، لازم است که در زمان های دیگر هم مراقبت کنیم و اهل ذکر باشیم. شیطان هیچ وقت دست بردار انسان نیست، پس باید همواره مراقب بود و با ذکر کثیر، دل و جان خود را به سوی بندگی خداوند سوق داد: «یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنوا اذْکروا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید.» [احزاب، آیه۴۱]

استغفارهایی هم که برای طول روز بیان شده انجام دهید. این استغفارها موجب می شود که هر روزه خود را شستشو دهید و اجازه ندهید که شیطان به شما نزدیک شود: (بعد از نماز صبح، صد بار بعد از نماز عصر، هفتاد بار قبل از خواب، صد بار) .افکار انسان ها مانند اتومبیلی است، که اگر کنترل نشود ممکن است به هر طرف برود، اما یک راننده ماهر می تواند آن را در یک مسیر صحیح به حرکت در آورده و به سر منزل مقصود برساند. برای کنترل و هدایت افکار سعی و تلاش زیادی لازم است تا دچار وسوسه های شیطانی نشود. اگر انسان اثرات و عواقب افکار ناپسند را در نظر داشته باشد سعی خواهد کرد فکر خود را در مسیر صحیح هدایت کند.

از طرفی این نکته را یادآور می شویم كه فكر گناه تا به مرحله عمل نرسیده، اگر چه ممكن است زمینه گناه را فراهم آورد و از این نظر باید به شدت از آن احتراز شود، ولی در عین حال خود آن گناه نیست؛ برخلاف نیت و فكر كار نیك كه اگر به وسیله مانعی به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده می شود. این نکته را هم نباید فراموش کرد که ستیز و مجاهده با شیطان كارى مستمر و دایمى است و تا انسان در این عالم زنده است و زندگى مى كند ادامه دارد. و دام هاى شیطان براى انسان هاى با تقوا و داراى كمال و شناخت بیشتر، ظریفتر و پیچیده تر و مخفى تر است. نخستین گام در مبارزه با شیطان این است كه اطاعت از او را به تدریج كم نموده و به آهستگى از شبكه هاى دام او خارج شویم هر چند در این مبارزه ممكن است پاى انسان بلغزد و در مواردى فریب او را بخورد.

هر چقدر ارتباط انسان با خداى متعال و معرفت نسبت به او عمیق تر و گسترده تر باشد، تسلط شیطان بر او كمتر است. چنانچه خداى متعال در این مورد مى فرماید: إِنَّه لَیْسَ لَه سلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلونَ : شیطان تسلطى بر كسانى كه مومن بوده و بر پروردگارشان توكل مى كنند ندارد [نحل، آیه 99] و نیز مى فرماید: إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سلْطَانٌ: تو (شیطان) بر بندگان خاص من تسلط و نفوذى ندارى [اسراء، آیه 65]


به طور كلى كار شیطان وسوسه كردن است و با پناه بردن دائمى به خداوند و ارتباط پیوسته با او و توسل و ربط با اولیاى الهى (علیهم السلام) مى توان از این وسوسه ها رها شد و یا آن را به حداقل رسانید و شیطان را تسلیم نمود، چنانچه در روایت داریم كه پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: شیطان من به دست من مومن و رام گردید. پس بهترین راه حل، توجه كامل و دایمى به خداوند متعال و اولیائش و خود را در قلعه استوار و نفوذ ناپذیر او و اولیاى پاك او درآوردن و رعایت كامل تقواى الهى كردن است.

بعضی از راه های کنترل غرایز جنسی و افکار شیطانی و شهوانی که به تدریج می توانند راهگشا باشند عبارتند از:

1- خرد ورزی
یکی از راه های مهار احساسات و افکار ناپسند و متعادل ساختن غریزه جنسی استفاده از نیروی خرد و عقل است؛ امام علی (علیه السلام) می فرماید:« به درستی که از برای دلها اندیشه ها و خواهش های بدی باشد و عقل ها منع می کند از آنها ». [خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غررالحکم ، ج 2ص 500]

بنابراین، عقل نگهبان خیر خواهی است که مانع طغیان غرایز می شود؛ کسی که عقل را راهنمای خود قرار دهد، لذت آنی و لحظه ای را بر لذت دائمی ترجیح نمی دهد و با در نظر گرفتن مفاسد و نتایج شهوت رانی و بی بند و باری، از پیروی بی قید و شرط تمایلات و افکارنفسانی و شیطانی پرهیز می کند. البته عقل ضعیف و ناتوان هرگز قادر به مهار احساسات تند و سرکش دوران جوانی نیست، بلکه باید عقل را نورانی کرد و آن فقط با انجام اعمال نیک و با توکل به خدای تعالی و توسل به امامان معصوم (علیهم السلام) میسر است؛ امام علی (علیه السلام) فرمودند:« ذکر و نام ما اهلبیت موجب شفای بیماری روحی، روانی و جسمی خواهد شد ». [مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج2، ص145، حدیث 10]

2. خدا محوری
قرآن مجید می فرماید:« پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى که پیرامون وجود آنها در گردش است مى شوند به یاد خدا مى افتند و بینا مى گردند ». [اعراف، 201] پس، اگر کسی توجّه کند که خدا کارش را مى بیند و حرفش را مى شنود، همین توجّه به حضور خداوند، سبب ترک گناه مى شود. چنانکه امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمود: « وسوسه گناه به سراغ بنده مى آید، او به یاد خداوند مى افتد، متذکّر شده و انجام نمى دهد». [عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص112، حدیث شماره 414] 

شیطان,دوری کردن از شیطان,افکار شهوانی

پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى  مى شوند به یاد خدا مى افتند

 
3. دوری از خیال پردازی و فکر کردن در مسائل شهوانی
برای پیشگیری از انحراف جنسی باید اندیشه را از نفوذ شیطانی دورنگه داشت؛ زیرا گام نخست در انحراف، فکر کردن درباره آن است. امام علی (علیه السلام) می فرماید:« کسی که در اطراف گناه بسیار بیندیشد، سر انجام به آن کشیده خواهد شد ». [خوانساری آقا جمال الدین، شرح غررالحکم ، ج 5، ص 321، حدیث 8561]

4. پر کردن اوقات فراغت
یکی از راه های مهار احساسات و افکار ناپسند و متعادل ساختن غریزه جنسی استفاده از نیروی خرد و عقل است؛ امام علی (علیه السلام) می فرماید:« به درستی که از برای دلها اندیشه ها و خواهش های بدی باشد و عقل ها منع می کند از آنها

یکی از عوامل پیدایش افکار شهوانی و انجام گناه، بیکاری است. سعی کنید همیشه مشغول به کارهای مفید باشید ( مطالعه کتاب های غیر شهوت انگیز- ورزش سنگین و...) و به یاد داشته باشید بیکاری مساله ای است که اگر از آن دوری نکنید ممکن است شما را به هر چیزی وادارد. چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) می فرماید:« دو خصلت برای بسیاری از مردم مایه فتنه است: سلامت بدن و بیکاری ». [تحف العقول، ترجمه: جنتی، احمد، ص 65]

5. كنترل حواس
گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد كه حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افكاری را تولید كند ولی عمده آن چیزهایی كه انسان در مورد آن فكر می كند اعم از چیزهای خوب یا بد، داده های حواس ظاهری او است. لذا باید مجاری ورودی ذهن را كه همان حواس ظاهری است كنترل كرد. یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و... . قرآن در این زمینه می فرماید: «ولا تقف ما لیس لك به علم ان السمع والبصر والفواد كل اولئك كان عنه مسوولا؛ و هرگز آنچه را علم و اطمینان به آن نداری دنبال مكن كه (در پیشگاه حكم خدا) چشم و گوش و دل، همه مسئولند (سوره مبارکه اسراء، آیه شریفه 36). بنابراین یكی از مهمترین راه های كنترل فكر، كنترل حواس ظاهری است.

به قول یكی از بزرگان که فرموده بود : شاید انسان بتواند روزی سپری برای جو زمین اختراع كند تا هیچ شهابی به آن نخورد ولی هر گز نمی تواند كاری كند كه حتی فكر بد هم به ذهنش خطور نكند، مگر معصومین علیهم السلام و كسانی كه به مقام مخلصین رسیده باشند ( كه قطعاً هیچ كدام از ما جزء این دو گروه نیستیم). بنابراین شخصی كه وسواس فكری دارد و نمی تواند از چنگال آن رهایی یابد، نباید سعی كند كه افكار وسوسه گونه را با فشار آوردن به ذهنش فراموش كند. چرا كه خود این كار به مرور زمان باعث تضعیف اعصاب و تقویت این افكار می شود، بلكه سعی كند آنها را همچون آب رودخانه ای ببیند كه می آید و می رود.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم : هر مومنى قلبش دو گوش دارد ، گوشى كه در آن وسواس خناس (شیطان) می دمد ، و گوشى كه فرشته در آن مى دمد ، خداوند مومن را به وسیله فرشته تقویت مى كند ، و این همان است كه مى فرماید : و ایدهم بروح منه .

6. جایگزین سازى اعمال و عادات نیكو؛
«إنَّ الْحَسَناتِ یذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود، آیه 114)؛ خوبى ها سرانجام میدان را بر بدى ها تنگ خواهند كرد و آنها را از بین خواهند برد. به امید آنکه بتوان با تلاش و جدیت و کمک خدای مهربان و اهل بیت علیهم السلام از شر وسوسه های شیطان در امان باشیم.

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-راه نجات-افکار- شیطانی-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:47 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 آموزش نماز جمعه,روش خواندن نماز جمعه

نماز جمعه یک عبادت بزرگ دسته جمعى است

 

صدای کوبیدن طبل و دائره و سازهای طرب انگیز به گوش نمازگزاران رسید؛ این صدایی بود که کاروانی از تجار مدینه برای اعلام ورود خود و جلب توجه مردم به سمت خود، به راه انداخته بودند.

عده ای از مردم صف های نماز را رها کردند و با وجود اینکه پیامبر صلی الله و علیه و آله در حال ایراد خطبه بود، از جمع نمازگزاران پراکنده شده و به جمع تجار و کالاهایشان پیوستند و بدین ترتیب تعداد اندکی در مسجد باقی ماندند.

ظهر جمعه بود، مردم در صفوف به هم پیوسته نماز مشغول گوش دادن به خطبه نماز جمعه بودند. خطیب نماز جمعه کسی نبود جز پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلوات الله علیه و آله.


در همین حین صدای کوبیدن طبل و دایره و سازهای طرب انگیز به گوش نمازگزاران رسید؛ این صدایی بود که کاروانی از تجار مدینه برای اعلام ورود خود و جلب توجه مردم به سمت خود، به راه انداخته بودند.


عده ای از مردم صف های نماز را رها کردند و با وجود اینکه پیامبر صلی الله و علیه و آله در حال ایراد خطبه بود، از جمع نمازگزاران پراکنده شده و به جمع تجار و کالاهایشان پیوستند و بدین ترتیب تعداد اندکی در مسجد باقی ماندند. (تفسیر المیزان و البرهان)


در این زمان بود که خداوند آیه 11 سوره مبارکه جمعه را نازل فرمودند: وإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.

نماز جمعه، قبل از هر چیز یك عبادت بزرگ دسته جمعى است و اثر عمومى عبادات را كه تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگی هاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى باشد در بردارد

و مردم چون تجارتی یا لهو و لعب ببینند به سوی آن می شتابند و تو را ترک می کنند، در حالیکه تو قائم ماندی.  بگو که آنچه نزد خداست، برای شما خیلی بهتر است از لهو و لعب و تجارت ای دنیا، و خداوند بهترین روزی دهنده خلایق است.


این آیه نازل شد تا مردم آگاه شوند که آنچه از نزد خدا به آنها برسد، قطعاً از طبل و دهل و تجارت بهتر است. آنچه از شنیدن خطبه پیامبر در نماز جمعه نصیب مردم می شود، هم مفید دنیای آنها هست و هم مفید برای آخرت آنهاست و هم اینکه خداوند به آنها از جانب خود ثوابی حقیقی و دائمی عنایت می کند.


مراقب سودهای خیالی باشیم
تجارت کالاهای دنیوی هر چند ظاهراً سودمند برای دنیای انسان است اما اگر بهای آن، از دست دادن خطبه نماز جمعه ی پیامبر باشد، جز خسران چیز دیگری نیست و در واقع سودی خیالی و غیر دائمی می باشد. چه بسا خشم خدا را نیز در پى داشته باشد، همچنان كه لهو همیشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.


دقت در ادبیات آیه ما را متوجه این مطلب می کند که خداوند در این آیه مردمی که خطبه نمازِ پیامبر را رها کردند مورد خطاب قرار نمی دهد با اینکه خطاب معنایی آیه آنها هستند. در واقع خداوند مى خواهد بفهماند این مردمی كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبیاء اعراض مى كنند، قابلیت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ایشان كند؛ به همین دلیل به پیامبر می گوید که به آنها بگوید: قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ...


همان طور که آشکار است در این آیه شریفه به دو مطلب اشاره شده است که به هر کدام می پردازیم: ١ـ اهمیت نماز جمعه ٢ـ رزاق بودن خداوند


اهمیت نماز جمعه
بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هر گونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گویند.


در احادیث اسلامى نیز تأكیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه اى كه موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل كرده اند آمده: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انكار ترك كند خداوند او را پریشان مى كند، و به كار او بركت نمى دهد، بدانید نماز او قبول نمى شود، بدانید زكات او قبول نمى شود، بدانید حج او قبول نمى شود، بدانید اعمال نیك او قبول نخواهد شد تا از این كار توبه كند»! البته باید توجه داشت كه مذمت هاى شدیدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است كه نماز جمعه واجب عینى باشد. (تفسیر نمونه)

دلیل دیگر بر اهمیت نماز جمعه فلسفه عبادى سیاسى آن است. نماز جمعه، قبل از هر چیز یك عبادت بزرگ دسته جمعى است و اثر عمومى عبادات را كه تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگی هاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى باشد در بردارد.


و اما از نظر اجتماعى و سیاسى، یك كنگره عظیم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترین كنگره اسلامى مى باشد، و به همین دلیل در روایتى از پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده كه: «نماز جمعه حجّ كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حجّ نیستند.»


در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى دهد:

اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى شود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حجّ كه در كنار خانه خدا هر سال یك بار انجام مى گیرد.
نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است به خصوص این كه یكى از برنامه هاى خطیب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است. (تفسیر نمونه)


رزاق بودن خداوند
پاره اى از مردم و از جمله بازرگانان از بیم زیانمندى یا از ترس آن كه روزیشان از دستشان برود پایبند شعائر دینى نیستند، ولى خداوند عكس این امر را براى آنان تأكید مى  كند و آن این است كه نماز و به ویژه نماز جمعه رزق و روزى مى آورد، از آن رو كه در نماز و به طور خاص نماز جمعه، پیوند انسان به ضامن و بخشنده رزق و بلكه به بهترین رازقان و روزى رسانان بر قرار می شود. (تفسیر هدایت)


پس باید به این مردم و تجار گفت که تجارت تنها راه به دست آوردن رزق نیست، بلکه اگر خداوند بخواهد از غیر آن هم رزق نصیب انسان می شود. در واقع خداوند با این آیه شریفه، روزی نمازگزاران جمعه را تضمین کرده است. (تفسیر نور)


کلام آخر
این نکته مهم را یادآور می شوم که عبارت (وَ تَرَكُوكَ قَائِماً) در آیه شریفه این معنا را می رساند که به جای انتقاد از ترک خطبه و نماز، از تنها گذاردن پیامبر، انتقاد می کند ضمیر «کَ» در « تَرَكُوكَ » به پیامبر برمی گردد زیرا شکستن حرمت رهبر آسمانی از شکستن خطبه و نماز مهم تر است. و این گوشزد و تلنگری است به همه مسلمانان در هر دوره و زمان که رهبر و امام خویش را به بهای اندک رها نکنند. (تفسیر نور)

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-اهمیت -نماز جمعه-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:45 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 درمان کاهلی نماز,کاهلان نماز,کاهل نماز

نماز عملی عبادی است که انجام آن پنج بار در شبانه روز واجب است

 

 خدا درباره‌اش فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیرا»؛ ما تو را به حق، براى بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم، در آیه دیگری چنین آمده است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین»؛ ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم.
 
بر اساس آنچه که در قرآن کریم بیان شده است، هیچ گاه رفتار و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) بدون اذن وحی نبوده، همان گونه که گفتار آن جناب این چنین بوده است و محاورات روزمره و عادی زندگی پیامبر(ص) هم از روی هوی و هوس نبوده است، در واقع محال بوده که بر دامن آن جناب در این وادی گرد گناه و خطا نشسته باشد.

 بر همین اساس برخی با استناد به اطلاق آیه 3 و 4 سوره نجم «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏‌گوید آنچه مى‏‌گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست، معتقدند که تمام سخنان و رفتار و کردار پیامبر(ص) از وحی ناشی شده است. از این رو، هرگز احتمال کذب و خطا در آن نیست و باید مطیع آن باشیم و به آن عمل کنیم.
 
حالا این پیامبری که سخنانش این گونه وحی است و سخنانش از روی هوا و هوس نیست، در روایتی زیبا امت خود را با ملاک اهتمام به نماز به چهار گروه تقسیم کردند، در واقع پیامبر(ص) یک شاقول را به ما معرفی کرده که باید هر کسی آن را روی اعمال و رفتار خودش قرار دهد تا اعمالش را بر اساس دقیق کند، بیاییم خودمان را بسنجیم و ببینیم در کدام گروه قرار می‌گیریم؟

 
پیامبر(ص) در این باره امتش می‌فرمایند: «امت من چهار گروه هستند:
 
*ساهلان در نماز
پیامبر(ص): «صنفٌ یُصَلون، وَلکِنَهُم فِی صَلوتِهِم ساهُون، فکانَ لَهُم الوَیل، وَ الوَیلُ اِسمُ دَرکةٍ مِن دَرکاتِ جَهَنَم»؛ گروهی نماز می‌خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند. پس «ویل» برای آنهاست، و «ویل» نام یکی از طبقات زیرین جهنم است، خداوند می‌فرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون»؛ پس واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل‌‏انگارى مى‌‏کنند.

 «ساهون» از ماده «سهو» در اصل به معنى خطایى که از روى غفلت سر زند، خواه در فراهم کردن مقدماتش مقصر باشد یا نه، البته در صورت اول معذور نیست، و در صورت دوم معذور است، ولى در اینجا منظور سهو توأم با تقصیر است.
 
باید توجه داشت که خداوند در آیه نمى‏‌فرماید «در نمازشان سهو مى‌‏کنند» زیرا سهو در نماز به هر حال براى هر کسی واقع مى‏‌شود، بلکه مى‏‌فرماید «از اصل نماز سهو مى‏‌کنند» و کل آن را به دست فراموشى مى‌‏سپرند.
 
بنابراین «ساهون» عده‌ای از مسلمانان هستند که نماز را قبول دارند؛ ولی سهل‌انگاری می‌کنند، اینها از نمازشان غافلند و اهتمامى به امر نماز ندارند و از فوت شدنش باکى ندارند، چه اینکه به کلى فوت شود و چه اینکه بعضى از اوقات فوت شود و چه اینکه وقت فضیلتش از دست برود و چه اینکه ارکان و شرایطش و احکام و مسائلش را ندانند و نمازى باطل بخوانند.
 
در آیه شریفه تکذیب‏‌گر روز جزا به چنین نمازگزارانى تطبیق شده، چون حرف «فاء» که بر سر جمله آمده مى‌‏فهماند جمله مزبور نتیجه تکذیب روز جزا است «أَرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّین» و مى‏‌رساند چنین نمازگزارانى خالى از نفاق نیستند، چون تکذیب روز جزا تنها به این نیست که به کلى آن را منکر شود، کسى هم که تظاهر به ایمان مى‏‌کند و نماز مسلمانان را مى‏‌خواند، اما طورى مى‏‌خواند که عملاً نشان مى‏‌دهد باکى از روز جزا ندارد، او نیز روز جزا را تکذیب کرده.
 
«ویل» برای این دسته است. یعنی در طبقات زیرین جهنم جای می‌گیرند.
 
*ضایع‌کنندگان نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف یُصَلونَ اَحیاناً، وَلایُصَلون اَحیاناً، فَکانَ لَهُم الغَیُّ، وَالغیّ اِسمَ دَرکةٍ مِن دَرکات جَهنَم»؛ گروهی گاهی نماز می‌خوانند و گاهی نمی‌خوانند، پس «غی» مال آنهاست، و «غی» نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»؛ سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در «غی» افکنده خواهند شد.
 
این آیه کریمه نشان می‌دهد که اولاً، ضایع کردن نماز با پیروی از شهوت‌ها رابطه مستقیمی دارد، همان طور که نماز انسان را از فحشاء و منکر باز می‌دارد و مانع ارتکاب گناهان می‌شود، ضایع کردن نماز هم، سبب پیروی از شهوت‌ها و خواهش‌های نفسانی که سرچشمه فحشا و منکر است، می‌شود.
 
از پیامبر اسلام(ص) نقل است که در تفسیر آیه «فخلف من بعدهم» می‌فرمایند: «شصت سال بعد از من، افرادی روی کار می‌آیند که نماز را ضایع می کنند و در شهوت‌ها غوطه‌ور می‌شوند و به زودی نتیجه گمراهی خود را خواهند دید»، حال اگر مبدأ شصت سال را هجرت پیامبر در نظر بگیریم، این پیش بینی بر زمان بنی امیه و حکومت یزید، منطبق می‌شود.
 
ثانیاً، نقطه حساس حفظ سلامت نسل و تداوم پاکی در نسل‌های بعدی، پای بندی به ارتباط مستمر با خداوند است و ضایع کردن این رابطه، پاکی و طهارت را از سلسله فرزندان بشر می‌رباید، آنچه که باید در رابطه با این گروه مورد توجه قرار گیرد، معنای «ضایع کردن و انواع آن» است. باید دید که چگونه نماز ضایع می شود؟

 ضایع کردن یک عمل، یعنی آن را به نحوی انجام دهی که نتیجه و اثر واقعی آن ظاهر نشود به طوری که بود و نبودش و انجام دادن و ندادنش، مساوی باشد، علامه طباطبایی در تفسیر آیه می‌گوید: «مقصود از اضاعه نماز تباه کردن نماز است، همراه با سستی در امر نماز و خوار شمردن آن و به بازی گرفتن و تغییر ایجاد کردن در آن و ترک نماز بعد از گرفتن و قبول آن».
 
می‌توان گفت: بد نماز خواندن و نماز را بدون آرامش و با سرعت به جا آوردن از مصادیق ضایع کردن نماز است، نقل شده که روزی پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد مسجد شدند، شخصی را دیدند که با شتاب‌زدگی نماز می‌خواند و با رکوع و سجود ناقص، آن را انجام می‌دهد، فرمودند: عمل این شخص مانند نوک زدن کلاغ بر زمین برای برچیدن دانه است. «لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَکَذَا صَلَاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَى غَیْرِ دِینِی‏»؛ اگر این شخص با چنین نمازی بمیرد، قطعاً خارج از دین (اسلام) مرده است.
 
حجت‌الاسلام ابوترابی(ره) می‌گوید: بعثی‌ها در اردوگاه می‌گشتند تا ببینید رهبر فکری اسرای ایرانی چه کسی است؟ 150 نفر از اسرا را به عنوان رهبران فکری جدا کردند و به یک شهری بردند و شروع کردن به شکنجه کردن آنها تا اعتراف بگیرند. یک شب من را به همراه عده‌ای برای شلاق زدن بردند. آن شب دو نفر از اسرا را چنان زدند که چشمشان از حدقه درآمد و همان جا کور شدند! بقیه را هم در حدی می‌زدند که خون تمام زمین را گرفته بود. ما آن شب خیلی کتک خوردیم. هوا مهتابی بود. برای نماز بلند شدیم و در حالی که دستمان را به دیوار گرفته بودیم، نماز خواندیم. نماز را خواندیم و افتادیم. بعد متوجه شدیم که این مهتاب برای صبح نبوده است. آن شب هوا مهتابی بوده است. اما ما خیال کردیم که صبح شده است. دوباره صبح که شد، بلند شدیم و نماز خواندیم.

 آری اسرا و شهدا آن شبی که کتک خوردند تا حدی که چشم برخی آن‌ها از حدقه بیرون آمد، دوبار نماز صبح می‌خوانند. اما بعضی از افراد راحت از کنار نماز می‌گذرند؟ مغازه‌اش را نمی‌بندد برای اینکه یک مشتری یک کیلو نخود بخرد. واقعاً وقتی آدم نگاه می‌کند می‌بیند که بعضی‌ها از چه چیزهایی گذشتند، ولی بعضی‌ها از هیچ چیز نمی‌گذرند!
 
وقتی امامان ما صدای اذان را می‌شنیدند، رنگشان می‌پرید. سر نماز آنچنان محکم می‌ایستادند که جز باد، عبای اینها را تکان نمی‌داد. امامان ما این چنین حضور قلب داشتند. تازه وقتی نماز می‌خواند، می‌گوید: «إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلَا تُؤَاخِذْنِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ»؛ اگر در رکوع یا در سجود نماز من خلل و نقصی دیدی، خدایا به بزرگی خودت قبول کن‌، پس برای کسانی که نماز را ضایع کنند، یعنی نسبت به انجام آن سست باشند و نماز را خوار بشمارند و آن را به بازی بگیرند، جایگاهشان در یکی از طبقات پایین جهنم به نام «غی» است.
 
*تارکان نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف لایُصَلون اَبداً فَکانَ لَهُم سَقَر، وَ سقر اِسم دَرَکات جَهَنَم»؛ گروهی که هیچ وقت نماز نمی‌خوانند، «سقر» برای آنهاست، «سقر» هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است. (سقر سخت‌رین و پر جمعیت‌‏ترین درکات دوزخ است) خداوند متعال فرمود: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»؛ اهل بهشت از اهل جهنم سؤال می‌کنند: چه چیزی شما را به «سقر» کشاند؟ در جواب می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.



زهی روی سیاه بی‏‌نمازان/زهی حال تباه بی‌‏نمازان‏
عجب دارم اگر آتش نبارد/ز شومی گناه بی‏‌نمازان‏

 
ترک نماز، کوتاهی در مهم‏‌ترین دستور الهی و انجام ندادن بزرگ‏ترین وظیفه و برنامه زندگی است و این مساوی است با ناشکری، ناسپاسی و کفران نعمت‏‌های الهی و برداشتن عمود و ستون دین؛ زیرا نماز پایه و ستون اصلی دین است.

درمان کاهلی نماز,کاهلان نماز,کاهل نماز

نماز، نخستین عبادتی است که بر پیامبر(ص) و پیروانش در مکه واجب شد

 
اما تارکان نماز را می‏‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:
 دسته اول: ترک نماز از روی انکار: یعنی نماز را که یکی از ضروریات دین است، واجب ندانسته و خود را موظف و مکلف به انجام آن نمی‏‌داند، چنین شخصی کافر است.
 
دسته دوم: ترک نماز از روی سهل‌انگاری و بی‏‌اعتنایی: این قبیل افراد با ترک نماز، مرتکب گناه کبیره شده و فاسق می‌‏گردند.
 
دسته سوم: ترک نماز در بعضی اوقات: این اشخاص در اثر ضعف ایمان بی‌‏توجهی به آخرت، گاهی نماز خوانده و گاهی ترک می‏‌کنند و یا اینکه نماز را در وقتش بجا نمی‏‌آورند، اینان هر چند مانند دو قسم دیگر نیستند، لکن از روایات این گونه استفاده می‌‏شود که از ضایع کنندگان نمازند، چنانکه امیرالمؤمنین(ع) می‌‏فرماید: «هیچ عملی به پیشگاه خداوند محبوب تر از نماز نیست، پس چیزی از امور دنیا، شما رااز خواندن نماز اول وقت باز ندارد، زیرا خداوند تعالی مذمت نموده قومی را و فرموده: وای بر آن نماز گزارانی که از نمازشان غفلت کنند و در انجام آن در اول وقت مسامحه ورزند و عمداً تاخیر اندازند».

 دسته چهارم: ترک واجبی از واجبات نماز: یعنی نماز می‌‏خواند، اما نه آن نمازی که از او خواسته‏‌اند، بلکه نمازی که در لباس یا مکان غصبی خوانده شده و یا قرائت و اذکار واجبی را غلط می‏‌خواند. از ظاهر روایات چنین احتمال می‌‏رود که این قبیل افراد نیز از ضایع‌کنندگان نماز به شمار می‏‌روند. رسول خدا(ص) فرمودند: «دزدترین دزدها کسی است که از نمازش بدزدد، گفته شد: یا رسول الله، چگونه از نمازش می‏‌دزدد؟ فرمود: رکوع و سجود آن را تمام انجام نمی‏دهد».
 
اما در عواقب ترک نماز به ذکر چند مورد بسنده می کنیم:

دوری از امان خدا و رسول
رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»؛ کسی که نماز را عمداً و بدون علت ترک کند از امان خدا و رسولش دور خواهد بود.

 حبط اعمال
رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ حَتَّی تَفُوتَهُ مِنْ غَیرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»؛ کسی که نمازش را بدون عذر ترک کند (نخواند) تا وقت آن بگذرد، عمل او نابود شده است.

 ویرانی دین
پیامب (ص) در حدیث دیگری فرمودند: «الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَه»؛ نماز ستون دین است، هر کس از روى عمد نماز خود را ترک کند، دینش را ویران کرده است.

  *خاشعان در نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف یُصَلون اَبداً وَ هُم صَلوتهم خاشِعُون»؛ گروهی همیشه نماز می‌خوانند و در نمازشان خشوع دارند. خداوند متعال فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»؛ مؤمنان رستگار شدند، آن‌هایی که در نمازشان خشوع دارند.
 
«افلح» از ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنى شکافتن و بریدن است، سپس به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است، البته فلاح و رستگارى معنى وسیعى دارد که هم پیروزی‌هاى مادى را شامل مى‌‏شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.

 پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بى‌نیاز زندگى کند، و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت‌هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
 
در اذان این چنین دیگران را به نماز دعوت می‌کنیم «حی علی الفلاح» این جمله به صورت اجمالی یکی از اسرار نماز را بیان می‌‌کند که رستگاری در نماز است و بشتابید برای رستگار شدن.
 
آیت‌الله بهجت می‌فرماید: «هر قدر که امور نمازت منظم باشد امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد! مگر نمی‌دانی که رستگاری و سعادت با نماز قرین گشته است؟! «حی علی الصلاة حی علی الفلاح».
 
نماز در جبهه‌ها هم سبب رستگاری رزمندگان شد و هم سبب سربلندی و پیروزی کشور ایران، حسین احمد آبادی یکی از آزادگان سرافراز جنگ تحمیلی نقل کند: یکی از برادرانی که در آسایشگاه با ما به سر می‌برد، خیلی به نماز اهمیت می‌داد و هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نمی‌کرد. او تنگی نفس داشت و بسیاری اوقات نفسش می‌گرفت، به قلبش فشار می‌آمد. بعد از این حالت به زمین می افتاد.
 
بارها اتفاق افتاده بود که او هنگام خواندن نماز آن‌قدر سرفه می کرد که نقش بر زمین می‌شد، مدتی نگذشت که حالش وخیم شد و متوجه شدیم که او مبتلا به سرطان ریه شده است. دائم خون بالا می آورد. دیگر نمی‌توانست راه برود. وقتی می‌خواست وضو بگیرد دو نفری زیر بازوانش را می‌گرفتیم.
 
یک روز موقع نماز مغرب می خواست از جایش بلند شود. هر چه تلاش کرد میسر نشد. یکی از بچه‌ها که شاهد این صحنه بود، با حالتی دلسوزانه و از روی شفقت گفت: امیر جان با این وضع، مگر مجبوری نماز بخوانی؟ او با عصبانیت پاسخش را داد و گفت: به خدا قسم اگر بمیرم، باز هم جنازه‌ام نماز می‌خواند.
 
امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد و ما را مشمول دعای حضرت ابراهیم(ع) که در قرآن آمده قرار دهد: «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ»؛ خدایا! مرا و نسل و فرزندان مرا اقامه گر نماز قرار بده.خدایا، دعایم را بپذیر.

 

منبع:farsnews.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- شلوغ-جهنم -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:41 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 


بهام مرگ, ترس منطقی از مرگ

مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند

 

آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است.

بدون فهم حقیقت «پل زندگی» که مرگ نامیده می شود و بدون شناخت جایی که پس از عبور از این پل باید بدان جا وارد شد، حقیقت زندگی روشن نخواهد شد. حقیقت مرگ مانند تپه، دامنه های گوناگونی دارد و مانند منشور، زوایایی متعدد که از هر برش آن بنگریم، با چهره جدیدی از آن آشنا می شویم.

مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم. با مجاز آشناییم و با حقیقت بیگانه؛ از این رو ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است.


ابهام مرگ
ناآگاهی درباره مرگ و ذهنیت نادرست در مورد آن و نیز نشناختن دنیای پس از آن، در رأس همه عوامل ترس از مرگ قرار دارد؛ همچنان که امام حسن (علیه السلام) فرموده است: «تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّكَ لَا تَعْرِفُه ؛ از مرگ می هراسی چون آن را نمی شناسی».(1). در پس زمینه ذهنی افراد، مرگ به معنای نیستی است؛ در حالی که مرگ، آغاز یک راه تازه و بسیار طولانی است.

تمایل انسان به جاوید بودن یکی از نیازهای فطری اوست که می باید پاسخی در عالم هستی داشته باشد و از آنجا که این نیاز و میل درونی در این دنیا تحقق نمی یابد، برای تحقق آن، عالمی دیگر را می باید جست که حیات انسان در آن برقرار و بر دوام باشد. همین نیاز فطری و درونی انسان به جاوید بودن و همین اندیشه و نگرانی درباره آینده، نشان آن است که عالمی دیگر و حیاتی دیگر که پایدار و باقی است، برای او در نظر گرفته شده است و او پس از مرگ بدان جا منتقل می شود. اگر انسان با یاد مرگ و اندیشه درباره آن، نگرشی صحیح به آن پیدا کند، نه تنها از آن اکراه نخواهد داشت؛ بلکه با آرامش از آن استقبال می کند و دیدار معبود و زندگی در سایه سار محبت او را در ورای مرگ می بیند و مرگ را بخش دوست داشتنی از حیات خود می داند.(2)

امام علی (علیه السلام) درباره اشتیاق آگاهانه برای پذیرش مرگ می فرماید: «واللَّه مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ ولا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ و مَا كُنْتُ إِلّا كَقَارِبٍوَرَدَ و طَالِبٍ وَجَدَ وَ مَا عنْد اللَّه خَیرٌ لِلأَبْرار؛ به خدا که با مردن چیزی به سر وقت من نیامد که آن را نپسندم و نه چیزی پدید آمد که آن را نشناسم؛ بلکه چون جوینده آب به شب هنگام بودم که ناگهان آب به دریا رسد یا خواهانی که آن چه را خواهان است، بیابد و آنچه نزد خداست، نیکوکاران را بهتر است».(3)


دلبستگی به زندگی و نعمت ها
آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است. به عبارتی دیگر آدمی خود را در قبال نعمت ها ارزان فروخته و دنیا و نعمت هایش را گران خریده است. از همین روست که امام (علیه السلام) هشدار می دهد: «إِیاكَ أَنْ ینْزِلَ بِكَ الْمَوْت وَ قَلبُكَ مَتعلِّقٌ بِشَى ءٍ مِنهَا فَتُهلِکَ؛ بترس که مرگ در حالی به تو وارد شود که دلت به چیزی از دنیا گرفتار است که در این صورت هلاک خواهی شد».(4)

از همین روست که مرگ برای آدمی بسیار تلخ و ناگوار است؛ زیرا از یک سو او را از دل بستگی ها و محبوب های پوشالی اش جدا می کند و از دیگر سو، مرگ او را به حضور معبود حقیقی ای می برد که عمری از او غافل بوده و قلب را که حریم او بوده، عرصه اغیار گردانیده و اینک می باید در برابر او با دستی تهی و رویی زرد حاضر شود.(5) 

بهام مرگ, ترس منطقی از مرگ

فرصت ها با مرگ به پایان می رسد، بنابراین باید توشه فراوان تدارک دید

 
ترس منطقی از مرگ
برخی افراد از مرگ آن چنان می هراسند که با یاد مرگ، دچار اضطراب و تشویش می شوند و در نهایت به نفرت می رسند. اما در مقابل افرادی نیز هستند که مشتاق مرگ هستند. امام علی (علیه السلام) با ارائه تصویر ترس منطقی از مرگ می فرماید: «احْذَرِ الْمَوْتَ وَ أَحْسِنْ لَهُ الِاسْتِعْدَادَ تَسْعَدْ بِمُنْقَلَبِك ؛ در مورد مرگ هشیار باش و برای آن به نیکی آماده شو تا در بازگشت گاه خود نیک بخت و سعادتمند شوی».(6)

در سخن دیگری نیز می فرماید: «غَایةُ الْمَوْتِ الْفَوْت ؛ فرصت ها با مرگ به پایان می رسد».(7) بنابراین باید توشه فراوان تدارک دید؛ آن هم نه برای یک روز یا دو روز، بلکه برای بی نهایت راهی که در پیش است. باید پیش از زمستان برای آن آماده شد؛ زیرا امروز روز عمل است و حسابی نیست، اما فردا روز حساب است و دیگر نمی توان کاری کرد: «إِنَ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل ».(8)


دلشوره برای مرگ
وقتی آدمی برای رسیدن مرگ آماده نشده و اندیشه صحیحی نسبت به آن نداشته باشد، رخدادش او را به هم می ریزد و از مواجهه با آن یکه می خورد؛ زیرا انتظارش را نداشته است و فکر می کند مرگ، پایان زندگی است، اما امام علی (علیه السلام) درباره آمادگی در مواجهه با مرگ می فرماید: «فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَی ؛ ترسی ندارم. می خواهد مرگ بر من داخل شود یا من بر مرگ فرود آیم».(9)


وقتی آدمی اندیشه ای صحیح نسبت به مرگ داشته باشد، با یاد آن آرام می شود. با شناخت تازه از خود، خدا و هستی است که ایمان در دل شکل می گیرد، تحولی در عشق ها و علاقه ها به وجود می آید و دنیا در کام انسان تلخ می شود: «ثَمَرَةُ الْإِیمَانِ الرَّغْبَةُ فِی دَارِ الْبَقَاء؛ نتیجه ایمان، گرایش به سرای پایدار است».(10) این جوشش ایمان در دل، همراه درک تلخی ها و تنگی ها در دنیا و شهود شیرینی ها و دیدارهای دوست داشتنی در آخرت، زمینه نفرت از ماندن و شوق پرکشیدن را بیشتر فراهم می کند و بر شعله های اشتیاق انسان می دمد؛ چنان که امام (علیه السلام) می فرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛ به خدا قسم! پسر ابی طالب به مرگ مأنوس تر است از طفل شیرخوار به پستان مادرش».(11) این اشتیاق امام تا آن جاست که درباره متقین می فرماید: «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی كُتِبَتْ عَلَیهِمْ لَمْ یسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَبْدَانِهِم ؛ اگر سرپوش مرگ نبود، آن ها یک لحظه هم در این فشار متراکم قرار نمی گرفتند».(12)

آن ها که از فریب دنیا به رهایی روی آورده اند و به دار خلود دل بسته اند، برای مرگ آماده می شوند و پیش از، از دست رفتن فرصت ها، کمرها را می بندند و با شتاب گام برمی دارند که فرصت تنگ است. امانت ها را به امانت داران دیگر می سپارند: «وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ فَیوَافِیكَ بِهِ غَداً حَیثُ تَحْتَاجُ إِلَیهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِی حَالِ غِنَاكَ لِیجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِی یوْمِ عُسْرَتِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِل ؛ و اگر از مستمندان کسی را پیدا کردی که از طرف تو توشه ای به قیامت ببرد و در آن روز در موقع احتیاج آن را به تو برساند، وجود او را غنیمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانی در فراوان کردن زاد و توشه  او بکوش. شاید روزی جستجویش کنی و او را نیابی؛ و هر کس که از تو وامی بخواهد و تو توانایی آن را داشته باشی، وجود او را غنیمت بشمار و نیازش را برطرف کن تا در روز دشواری آن را به تو ادا کند و بدان پیش رویت گردنه ای است رنج زا، در عبور از این گرده حال مردم سبکبار بهتر است از سنگین باران».(13)


============================
پی نوشت:
1.  صدوق، معانی الاخبار، ص 290.
2. ر.ک: محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص 231 230.
3.  نهج البلاغه، نامه 23.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم، ص 143.
5.  یاد مرگ، ص 235.
6.  شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج2، ص 281.
7. غررالحکم، ص 468.
8.  نهج البلاغه، خطبه 42.
9.  همان، خطبه 54.
10. غررالحکم، ص 329.
11.  نهج البلاغه، خطبه 5.
12. همان، خطبه 193.
13. همان، نامه 31.

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- ترس -مرگ-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:39 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 سنجش اعمال انسان در قیامت, سنجش اعمال در روز قیامت

ملاک برتری و بر حق بودن، از نظر خدای متعال کسی است که خدا ترس باشد

 

هر چیزی برای خود میزانی دارد و با آن میزان، کیفیت و ارزش آن سنجیده می شود. همانطور که کارکردهای افراد یک کشور، نسبت به قانون آن کشور سنجیده می شود و افراد نباید برای قانون، تعیین تکلیف نمایند.

در خوب بودن و بد بودن افراد، ملاکی وجود دارد. این ملاک از نظر قرآن، تقوای الهی است، آن تقوای الهی که با پیروی از معصومین (علیه السلام) و عقل سلیم مطابقت دارد.


میزان و ملاک حقیقی، تقوای الهی
قرآن کریم آیه ای دارد که میزان و ملاک برتری حقیقی انسان را نشان می دهد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛[حجرات/13] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است». [1]


پیام آیه این است که در میان نژادها و افراد انسانی کره ی خاکی، عامل و ملاک برتری، خداترسی است. امکان دارد یک قومی و کشوری از لحاظ یک یا چند فناوری برتری داشته باشند، اما این ملاک برتری حقیقی نیست و باید این فناوری را در خدمت انسانیت و فطرت قرار داد. این خدا ترسی به معنی بسته بودن دست و پای آدمی نیست بلکه برعکس، انسان را هویت می بخشد و او در چارچوب مشخصی رهنمون میشود.


علی (علیه السلام) ملاک حق است
از آنجا که باید افرادی باشند تا طریقه ی تقوای الهی در همه ی شئون زندگی را به مردم آموزش دهند؛ خداوند پیامبران و اوصیاء ایشان را برای تعلیم تقوا به مردم در نظر  گرفت، چنانکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وصی خود، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را ملاک و میزان حق (تقوای الهی) معرفی می کند: «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَه؛ [2] علی (علیه السلام) با حق است و حق با ایشان»، بنابر این تا زمانی که ما در مسیر زندگی، سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) را که سخنان پیامبر و رسول خداست؛ فراروی خود سازیم؛ در جاده ی حق هستیم.
یکی از کارهای مهمی که متاسفانه امروز نسبت به اشخاص، آن را می سنجند؛ بحث نماز است. تا می گویی: آقا نماز بخوان، می گویند: آیا مثل فلانی و فلانی نماز بخوانیم که ظاهری نماز می خواند؟ و ...، در حالی که ملاک نماز خواندن، باید علی بن ابیطالب (علیه السلام) باشد که در محراب عبادت به شهادت رسید.


در بحث های دیگر هم کم و بیش همین است. شخصی که به کارهای ناشایستی مثل دزدی و ... می پردازد؛ عمل جامعه را ملاک عمل قرار داده و ملاک اصلی را که قرآن و دین باشد نادیده می گیرد.


البته کسی منکر این نیست که کارهای نامطلوب دیگران، افراد را در ملاکهایشان دچار تردید می کند، ولی به فرمایش امام علی (علیه السلام) باید حق را بشناسیم تا در تطبیق ملاک اصلی بر موارد خارجی، تردید به خود راه ندهیم. «إنّ دین اللّه لا یعرف بالرجال بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله؛

[3] همانا دین خدا با عمل مردان (اشخاص) شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».


کسی که حق را شناخته باشد، افراد را با حق می سنجد نه برعکس، در سالهای اخیر که تکفیری های به ظاهر مسلمان، خود را به عنوان نماینده ی اسلام معرفی نموده، متاسفانه از کشورهای مسلمان، کسانی که دستشان از ملاک حق کوتاه بود، به تکفیری های ظاهر الصلاح پیوستند و آرزوی دشمنان اسلام را در معرفی نمودن اسلام به عنوان دین خشونت و تروریست برآورده ساختند، در حالی که این تکفیری های بی رحم و خشن، فرسنگ ها از اسلام حقیقی فاصله دارند.


تردید حارث بن حوت، در ملاک حق
در جنگ جمل، یکی از یاران حضرت علی (علیه السلام) به نام حارث بن حوت، از حضرت پرسید: آیا طلحه و زبیر و عایشه ناحقند؟ حضرت در جواب او فرمودند: «یَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ ] وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ [4] ای حارث تو به زیر پایت نگاه کردی (نگاهت در سطح پایین است) و به بالا نگاه نکردی (ژرف اندیش نیستی) برای همین سرگردانی، تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نیز نشناختی تا اهلش را بشناسی».


چند سال قبل در سیمای ملی، در یکی از برنامه ها چند کارشناس به سوالات دینی عده ای عمدتا جوان پاسخ می دادند، یکی از حضار راجع به رعایت حجاب خانمها (خودش خانم بود) انتقاداتی داشت و ملاک را روی افرادی می برد که شاید آنطور که باید باشند؛ نیستند، در مقابل این، یک خانم دیگری برخاست و گفت: ملاک ما باید حجاب مورد نظر قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشد نه پرداختن به این مصادیق کوچه و بازار چنانکه در عبارات فوق هم گفته شد؛ عملکرد منفی افراد، ممکن است ملاک اصلی (حق و حقیقت) را در نظر ما از ابهت بیندازد، ولی کسی برنده است که با ژرف نگری و تعمق، نسبت به ملاک حق، بدبین نگشته و فکری برای رفع تردیدهایش پیدا کند.


باز برایتان مثال می آورم:
سنت قرض الحسنه یکی از کارهای خوب است ولی عملکرد منفی افراد در باز پرداخت قسط قرض الحسنه، بعضیها را از خیر این کار منصرف می سازد. در اینجا انسان می داند که قرض الحسنه خیلی هم خوب است و خداپسندانه (حق)، ولی از ترس عواقب آن، از اینکار دست می کشد. از این مثالها متاسفانه فراوان است. راهکارش هم این است که همگان به ملاک حق و حقیقت پایبند باشیم. در همین مثال قرض الحسنه، هم باید قرض گیرنده در بازپرداخت قسطش سهل انگاری نکند و هم طرف مقابل که قرض دهنده است سعه صدر بیشتری از خود نشان دهد.


پاسخ به یک پرسش
امام علی (علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: «خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال ؛ [5] حکمت را از کسى که آن را برای تو می آورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به شخصیت گوینده نگاه نکن». در این حدیث، ملاک را حق بودن گرفته نه افراد و اشخاص، اما در روایت دیگری از امام جواد (علیه السلام) می خوانیم که ملاک شخص گوینده است، اگر حق گفت فبها و گرنه انسان با باطل همراهی نموده است: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»؛ [6] هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است».


این دو روایت نه تنها تعارض و تنافی با یکدیگر ندارند، بلکه به بخشی از ابعاد مهم تربیتی انسان اشاره می کنند و او را نسبت به پیچیدگی های زندگی اش آگاه می نمایند. در روایت اول؛ سفارش به تدبّر و تفکّر در سخنان شده است (اُنظر) و انسان را از قضاوت های سطحی و بدون تأمل برحذر می دارد، اما در روایت دوم؛ تمایل و توجه به سخن گوینده مطرح است، که نوعی تبعیّت و همراهی با وی را بدون تفکر و تأمل در پی دارد (اصغی) و این، گاهی می تواند خطرناک باشد؛ زیرا پیروی از کسی که سخنی از جانب خداوند نمی گوید امکان انحراف و نهایتاً تباهی وجود دارد.


سخن آخر
ملاک برتری و بر حق بودن، از نظر خدای متعال کسی است که خدا ترس باشد. معصومین (علیهم السلام) الگوهایی هستند که در خدا ترسی و سایر سجایای انسانی، شاخص و معیار هستند.  هر چند عملکرد افراد در پر رنگ شدن و کم رنگ شدن خیلی از کارها، نقش بسزایی دارد، ولی ملاک خوبی و بدی، حق و حقیقت است که قرآن و معصومین (علیهم السلام) آن را برای ما تبین فرموده اند.


=============================
پی نوشت ها:
[1] ترجمه مکارم، ص517
[2] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص 628
[3] كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1 ، ص 157
[4] نهج البلاغة (للصبحی صالح) ، ص 521  
[5] ]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق و مصحح: حسنی بیرجندی، حسین، ص 241، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش
[6] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 434، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

 

منبع:tebyan.netر


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-امیرالمومنین سنجیده شدن-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:36 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام (ص)  رخ داد

 

حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشكار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح كردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى كه نمى دانیم این حكم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"

رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا كه جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.


حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب كرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را كیفر دهد.

سر به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را كه محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب كند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند كه آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (تذكره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)

در حقیقت مخالفان غدیر در هیچ برهه و زمانی از حرکت و تلاش باز نایستاده اند و همیشه در همه ی زمان ها به فراخور موقعیت های مختلف به نقشه کشی پرداخته اند.


اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:


جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.


ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.


معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.


وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.


جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.

و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله  «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»

مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:


سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.

کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.


چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.


سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟

چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟


تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.


این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.

باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله) 


به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی كردند ، چه می شد؟


در کتب اهل سنت به روشنی آمده است كه با كوچكترین دقت معلوم می شود كه اگر چنان كه حضرت امیر علیه السلام خلیفه می شد چه اتفاقی می افتاد ...  اینك به برخی از این روایات اشاره می كنیم:


1 - هدایت مردم به صراط مستقیم و بهشت :
به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان در صورتی که امیر مومنان علیه السلام را به خلافت می رساندند ، مردم را به راه راست و به سوی بهشت هدایت می نمودند.


ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الكبیر ج10/ص67)


به رسول خدا صلی الله و علیه وآله عرض کردند: ای رسول خدا ، آیا علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمی فرمایید ؟ فرمودند : اگر علی علیه السلام را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه راست می کشاند. (حلیة الأولیاء ج1/ص64)


2 - رهنمود مردم به راه روشن هدایت :
بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیر مومنان علیه السلام به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست می پندارد ؛ در این زمینه اهل سنت روایات جالبی دارند : 

حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم ترین مسائل تاریخ اسلام است

 

روایت ابن ابی الحدید از ابن عباس است که عمر به او گفته بود :
! أما إن ولى أمرهم حملهم على المحجة البیضاء والصراط المستقیم : آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد. (شرح نهج البلاغة: 52/12)


3 - رهنمود جامعه به سوی حق
عمر در مورد اصحاب شوری گفته است : اگر این کار را به شخص کم مو بسپارند ایشان را به حق وادار می کند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد . پس به او گفتم این را از او می دانی و او را خلیفه نمی کنی؟ ... (تاریخ مدینة دمشق ج42/ص428)


شبیه این مضامین در الكامل فی التاریخ ج2/ص460 و تاریخ الطبری ج2/ص580 و تاریخ الإسلام ذهبی ج3/ص639 و... و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 ص 260 آمده است .


4 - احیای سنت پیامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله)
یکی از فوایدی که بر انتخاب امیر مومنان علیه السلام مترتب می گشت، احیا شدن تمامی سنت های رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود ؛ امیر مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهری سعی در از بین بردن بدعت های خلفا نمودند، که این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده می شد حضرت سنت رسول خدا صلوات الله علیه را زنده می گردانیدند :


عمر به ابن عباس گفت : إنّ أحراهم إن ولیها أن یحملهم على كتاب اللّه  وسنّة نبیّهم صاحبك،  یعنی علیّاً.


سزاوار ترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی علیه السلام) است. (تاریخ المدینة المنورة: 883/3)


5 - موجب اتحاد جامعه اسلامی
مهمترین عامل تفرقه در بین مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد دین است ؛ و به همین جهت اگر کسی می توانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و از تفرقه دوری می کردند .


در این زمینه در کتب اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند : علی علیه السلام است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف می کنند بیان می کند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده می شد دیگر کسی در دین اختلاف نمی کرد :


از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی. (المستدرك: ج 3 ص 122)


منبع:tebyan.netر


موضوعات مرتبط: مذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-غدیر-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:33 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 



فلسفه عبادت,عبادت کردن,چرا عبادت می کنیم,پرستش و عبادت خدا,عبادت و فلسفه آن

عبادت به معنای اظهار ذلّت، عالی‏ترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریح) برای عبادت است. خداوند می‏فرماید:


»و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»[1]
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.


كارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:


«و لقد بعثنا فی كلّ امّه رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت»[2]
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.


روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنیٌّ عنكم»[3] و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‏گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.


آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا می‏دارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:


1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می‏بیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی می‏كند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم می‏كند.


2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع می‏كند.


وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا می‏دارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است كه اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی‏شد.


3ـ توجّه به نعمت‌ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت‏ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمت‏های بیشمار خداوند، می‏تواند قوی‌ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات‏های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت‏های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده می‏شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می‏سازد آنگاه در خواست نیاز از او می‏كند. خداوند هم می‏فرماید:


»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[4]

مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.


در آیه‏ای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.


4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می‏رسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‏ها كشیده می‏شود.


انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامده‏اند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.


علی ـ علیه السلام ـ می‏فرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»[5] خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت‌پرستی، به خدا پرستی دعوت كند.


بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می‏كند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك می‌خورد و لذّت هم می‏برد!


اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف می‏شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می‏شود. آنگونه كه در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزه‏اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله‌ی طلایی سامری روی آوردند.


فلسفه عبادات
احكام و برنامه‏های عبادی اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دلیل صدها آیه و حدیث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا می‏خواند و هیچ مكتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نكرده است.


ثانیاً: یكی از انتقادهای شدید قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقلید كور كورانه و بی دلیل از نیاكان است.


ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بیان احكام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حكمت‏ها پرداخته‏اند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف كتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام كرده‏اند.[6]


به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احكام الهی و دستورهای دینی برداشته می‏شود و هر چه از عمر اسلام می‏گذرد، بر عظمت و جلوه‌ی آن افزوده می‏گردد.


با توجه به همه‌ی نكات فوق، یاد آور می‏شود كه:
لازم نیست دلیل همه احكام را، همه مردم در همه زمان‏ها بدانند. گاهی دلیل برخی از آن‏ها الآن روشن نیست ولی گذشت زمان، آنرا روشن می‏سازد.


در فلسفه احكام، تنها نباید نظر به فواید و آثار مادّی آن‏ها داشت و تنها به بعد اقتصادی و بهداشتی و... توجه كرد و از آثار روحی و معنوی آخرتی آن غافل بود.


كسی كه خدا را حكیم و دستورهایش را بر اساس حكمت می‏داند، نباید بخاطر اینكه امروز دلیل حكمی را نمی‏داند از انجام آن تخلّف كند. مریض، اگر بگوید: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمی‏كنم، از درد خواهد مرد. البته باید دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد.


در هر جا كه از قرآن و حدیث، دلیل محكمی بر فلسفه حكمی نداریم، بهتر است ساكت باشیم و با یك سری توجیهات و حدسیّات دلیل تراشی نكنیم.


اگر از بعضی اسرار جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم كه دلیل همه چیز را بدانیم.


از مدار عادی خارج نشویم و به دامن وسوسه‏ها نیفتیم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختیار او قرار می‏دهند یا برای تعمیر اتومبیل خود، مكانیك را سؤال پیچ نمی‏كنند (چون به آگاهی پزشك و مكانیك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دینی هم كه به قانون خدا گردن می‏نهند، باید بپذیرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربان‏تر است، هم داناتر و حكیم‏تر. هم آینده را می‏داند، و هم آثار ظاهری و باطنی و نهان و آشكار را.


اگر گوشه‏ای از اسرار حكم خدا را دانستیم، نباید خیال كنیم بر همه‌ی اسرار واقف گشته‏ایم. آنكه دست خود را در دریا فرو می‏برد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این همه‌ی آب دریاست، بلكه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سر انگشت من رسیده است. آنكه فلسفه‌ی حكمی را بفهمد، نمی‏تواند خیال كند كه آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فكر محدود انسانی، می‏توان به عمق احكامی كه از علم بی انتهای خدا سر چشمه گرفته، پی برد؟


همان عقلی كه ما را به فهمیدن فلسفه‌ی احكام دعوت می‏كند، همان می‏گوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.


اینك، پس از این مقدّمات، نمونه هایی را از قرآن و حدیث نقل می‏كنیم كه اشاره به فلسفه‎ی احكام دارد.


امّا قرآن:
درباره‌ی نماز می‏گوید:

نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز می‏دارد.[7]
در جای دیگر می‏گوید: نماز را برای یاد و توجّه به من بپا دار.[8]
و در جای دیگر: با یاد خدا، دل‏ها آرام می‏گیرد.[9]


درباره روزه می‏گوید:

روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شوید.[10] چون بیشتر گناهان، از فوران غریزه‌ی غضب و شهوت است.


روزه، جلوی طغیان آنها را می‏گیرد و تقوا پدید می‏آورد. و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان كاهش می‏یابد.


درباره‌ی حج می‏گوید:

به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند.[11] فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست كه جای شك و شبهه باشد.


درباره زكات می‏گوید:

از مردم و اموالشان زكات بگیر، تا آنان را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاك كنی.[12]


درباره قمار و شراب می‏گوید:

شیطان توسّط آن‏ها میان شما دشمنی و كینه برقرار می‏كند و شما را از یاد خدا دور می‏سازد.[13]
و قصاص را، مایه حیات اجتماع می‏داند[14] چرا كه در جامعه، اگر جنایتكار، به كیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم كوب می‏شود و امنیّت (كه حیات اجتماعی است) از میان می‏رود.


این‏ها نمونه هایی از آیات قرآن بود كه به آثار و حكمت‏های احكام الهی اشاره داشت.


امّا حدیث:
از میان انبوه احادیث درباره‌ی این موضوع، تنها به چند جمله از یكی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره می‏كنیم:[15]


»فرض اللّه الایمان تطهیرا من الشرك و الصلوهَ تنزیهاً عن الكِبر و الزكوه تسبیباً للرّزق...»
خداوند، ایمان را برای پاكسازی از شرك، واجب ساخت و نماز را برای پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازی برای رزق و روزی و...


ایمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشق‏های پوچ و تكیه‌گاه‌های ناتوان نجات می‏بخشد.
نماز، كه توجه به سرچشمه‌ی همه‌ی بزرگی‏ها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان می‏زداید.


زكات، مهره‏های از كار افتاده‌ی جامعه را به كار می‏اندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت می‏رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دل‏ها زنده می‏سازد و محبّت مال و دنیا، از دل زكات دهنده بیرون می‏رود.

 

[1] . ذاریات/56.

[2] . نحل/36.
[3] . زمر/7.
[4] . قریش/3ـ4.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 147.
[6] . مانند: علل الشرایع از صدوق و دهها كتاب درباره‌ی اسرار نماز و حج و... .
[7] . «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر» عنكبوت/45.
[8] . «اقم الصلوه لذكری» طه/14.
[9] . «الا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد/28.
[10] . «لعلكم تتّقون» بقره/183.
[11] . «لشهدوا منافع لهم» حج/28.
[12] . «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم» توبه/103.
[13] . «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوه و البغضاء و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/91.
[14] . «ولكم فی القصاص حیاه...» بقره/179.
[15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، حكمت 252، فیض الاسلام، حكمت 244.

 

منبع:andisheqom.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-فلسفه عبادت-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:28 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 


علت خلقت جهان,علل خلقت جهان

 هر موجودي اعم از گياهان و حيوانات براي هدف معيني خلق شده‌اند

 

در مكتب اسلام، جهان هستي و موجودات در آن و بخصوص انسان، به سوي مقصدي معلوم در حركت است و چنين نيست كه عالم هستي در مسيري نامشخص و مبهم و بي هيچ هدفي در حركت باشد بلكه آفريدگار جهان، آن را به سوي مقصدي و هدفي معين و روشن رهنمون ساخته است. اعتقاد به اصل هدفمندي عالم و عبث نبودن آفرينش آن، نقش مهمي در حيات انسان ايفا مي‌كند و چنين انساني هرگز جهان و زندگاني در آن را لغو و بيهوده نمي‌يابد بلكه سعي و تلاش او در اين جهت است كه حيات و زندگي خويش را با نظام آفرينش هماهنگ سازد.[1]


معناي هدف در كارهاي خداوند و بشر
با اندكي تفكر و مطالعه در جهت شناخت خداوند متعال و انسان، به اين نكته مي‌رسيم كه تفاوت و روشني ميان خداوند و بشر وجود دارد. خداوند وجودي است كه از هيچ جهت محدوديت و نقصي نمي توانيم در او بيابيم و فقر و نياز هرگز در ذات پاك خداوند تصور نميشود. او وجودي است كه داراي همة صفات كمال مي‌باشد و خالق همة جهان هستي است.


اما انسان بر عكس موجودي است كه مخلوق است و سراسر وجودش نياز و احتياج است و موجودي است كه هر لحظه به لحظه از عمرش احساس نياز مي‌كند بعنوان مثال حال انسان طوري است كه اگر مثلاً لحظه‌اي در جائي قرار گيرد كه هوا نداشته باشد اين انسان حياتش را از دست خواهد داد پس انسان موجودي است سراسر احتياج و نياز به خداوند متعال.

 

با توجه به اين مطلب هدف در كارهاي خداوند بايد با معناي هدف در كارهاي انسان متفاوت باشد. انسان همه كارهايش در جهت رفع نيازمنديهاي مادي و معنوي است و هدفي جز در جهت رفع كمبودها و نقص‌ها از كارهايش ندارد اما نميتوانيم اين معناي از هدف را در كارهاي خداوند مطرح كنيم چونكه همانطور كه گفته شد خداوند از هر نقص،  نياز و احتياجي بدور است لذا نمي توانيم هدف در كار خداوند را در جهت رفع كمبود و نيازمنديها در نظر بگيريم بنابراين هدف در كارهاي خداوند داراي معني ديگري است و در واقع هدف او به نفع مخلوقات است يعني خداوند كاري كه انجام مي‌دهد در جهت فايده و سود رسانيدن به مخلوقات و موجودات عالم هستي است.


هدف از آفرينش و خلقت عالم چيست؟
اين سؤال كه خداوند چه حكمت و مصلحتي در خلقت عالم در نظر داشته، براي كسي پيش مي‌آيد كه با دلايل عقلي و قطعي، خدائي يكتا كه داراي همه صفات كمال باشد را اثبات كرده باشد.[2]


هر موجودي از گياهان و حيوانات اعم از پرندگان و حشرات و حيوانات صحرا و دريا، براي هدف معيني خلق شده‌اند و به خوبي مي‌بينيم كه هر كدام براي محيط و شرايط ويژه‌اي آفريده شده‌اند و هماهنگي كاملي با محيط خود دارند. و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان قرار داده شده است و اينكه هيچ موجودي بعد از آفرينش به حال خود رها نشده است يكي از نكاتي كه توجه ما را به اصل هدفمندي آفرينش موجودات سوق مي‌دهد، توجه به وجود نظم در ميان پديده‌ها و هماهنگي در نظام طبيعت است اگر اندكي در كيفيت طلوع و غروب كردن خورشيد و حركت ماه و ستارگان و نظم حاكم در روابط آنها دقت كنيم متوجه مي‌شويم كه اين نظم و حركت آنها بر اساس تدبيري صورت گرفته است و نميشود بطور تصادفي و بي هيچ هدفي باشد.[3] در قرآن كريم در پاسخ به اين سؤال، آيات فراواني وجود دارد. در مجموعه‌اي از آيات[4] قرآن كريم آمده است كه آفرينش جهان هستي بر اساس حق استوار است يعني بر باطل نبوده و از روي بازي و لهو و لعب صورت نگرفته است. و اينكه خداوند موجودات را به سوي هدف معيني راهنمايي و هدايت فرموده است. 

علت خلقت جهان,علل خلقت جهان

خلقت همه موجودات عالم در جهت فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي انسان است

 

در قرآن كريم آمده است «خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق ... نيافريده است. و {با اين همه} بسياري از مردم لقاي پروردگارشان را سخت منكرند».[5] مطلب ديگر اين است كه مطالعه اجمالي در جهان آفرينش، ما را از حقيقت روشني آگاه مي‌سازد و آن اين است كه سراسر جهان محل رشد و پرورش موجودات و تكامل آنهاست. هر موجودي از جماد (مثل سنگ)، نبات (مثل گياهان) و حيوان تا برسد به انسان كه شريف‌ترين مخلوقات است، همگي براي رسيدن به هدف و مقصد مشخص خلق شده‌اند و ابزار رشد و كمال هر موجودي در اختيارش قرار داده شده است و هر يك با برنامه مخصوصي به سوي كمال مي شتابد.


همه موجودات جهان هر روز و هر لحظه از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر از رشد و كمال مي‌رسند مثلاً يك درخت برومند روز نخست يك سلولي بيش نبوده سپس به تدريج پس از طي مراحلي رشد كرده و به صورت عظيمترين درختِ جهان در آمده است و يا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلولي در رحم مادر يا در ميان تخمي سربسته محبوس بود. بعداً در پرتو ارادة حكيمانه خداوند از پائين‌ترين مرحله به آخرين مرحله كمال شايستة خود رسيده است. انسان نيز جزئي از جهان آفرينش  است و همين قانون نيز در مورد او برقرار است و هدف از آفرينش او جز اين نيست كه به كمال شايسته و لايق به خود برسد و استعدادهاي نهفتة خويش را شكوفا كند.


مطلب ديگري كه در پاسخ به اين سؤال در آيات و روايات به آن اشاره شد اين است كه جهان و بسياري از موجودات آن به خاطر انسان آفريده شده‌اند يعني موجودات عالم آفريده شده‌اند فقط براي يك موجود كه آن انسان است. همه موجودات در خدمت انسان هستند و انسان براي رفع نيازمنديهايش از آنها بهره گرفته و در مسير كمال شايستة خود حركت مي‌كند.


موجودات مادي و نظام دنيا با تمام وسعتش كه عبارتند از آسمانها و زمين و موجودات در آنها، همه براي اين خلق شده‌اند تا زمينه ساز پيدايش و تكامل موجودي بنام انسان بشوند و نظام دنيا شكل گرفته تا انسان در اين عالم استعدادهايش را شكوفا كند و با شركت در آزمايش الهي، قواي نهفتة خويش را به مرحله ظهور و تحقق برساند يعني انسان رنگ خدايي به خود و كارهاي خود ببخشد و طوري زندگي كند كه كارهاي او مورد رضاي خداوند باشد و صفات خداوند را از خود بروز دهد و به نمونه‌اي از انسان كامل تبديل شود.[6]


از اين روست كه قرآن در آياتي[7] هدف از خلقت آسمانها و زمين و نعمتهاي در آن را، آزمايش شدن بشر بيان مي‌كند قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد كه:


«و اوست كه آفريد آسمانها و زمين را ... تا بيازمايد شما را كه كدامتان نيكوتريد در كردار».[8] يعني خداوند خواهان اين است كه بندگان او كارهايي كه انجام مي‌دهند بر اساس دستورات الهي و مورد رضايت او و در جهت عبادت او يا در جهت خدمت به بندگان او باشد. در آياتي ديگر،[9] رسماً بيان مي‌كند كه اين عالم طبيعت از آسمانها و زمين و موجودات و نعمتهاي الهي در آن،‌همه براي شما انسانها آفريده شده‌اند تا شما بهره مند گرديد يعني همه اين موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمينه ساز  رشد و تعالي و كمال بشر مي‌‌باشند. در سوره بقره آمده است «او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه كه در زمين است».[10] شعر:


ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند      تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري


نكته اي كه اين بيت شعر در بيان آن است عدم غفلت انسان است يعني اي انسان غفلت نكن از خالق خودت، غفلت نكن از وظيفه‌اي كه در برابر او داري، غفلت نكن نسبت به برادران ديني خود و ... امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ  در تفسير آيه مي‌فرمايد: او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه در زمين است براي اينكه عبرت بگيرد و به وسيله آن به بهشت و رضوان الهي برسيد و از عذاب او دور شويد».[11]

نتيجه
از آنچه گفته شد به اين نتيجه مي‌رسيم كه آفرينش عالم هستي، بر اساس هدف و مقصد روشن مي‌باشد و آن هدف تكامل و رشد و شكوفايي در موجودات عالم است بلكه در جهت رشد و تكامل شريف‌ترين موجودات، بنام انسان مي‌باشد و همه موجودات عالم خلقت رشد و تكامل آنها نيز در جهت فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي انسان است. انسان مي‌تواند با پرستش و عبادت خداوند و با انجام اعمالي كه مورد رضايت اوست رشد و تكامل يابد و به مقام قرب الهي و رضوان الهي بر,


==============================
پي نوشت ها:
[1] . رجوع شود به: جمعي از نويسندگان، معارف  اسلامي، انتشارات نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها، چاپ ششم، 1378، ص160.
[2] . رجوع شود به: موسوي همداني،  پاسخ به پرسشهاي ديني، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ چهارم، 1357، ص202.
[3] . رجوع شود به: مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1376، ص132ـ133.
[4] . رجوع شود به: انبياء/18ـ16،  ص/27، دخان/9ـ38، احقاف/3، زمر/5، جائيه/22.
[5] . روم/8.
[6] . رجوع شود به: مكارم  شيرازي، ناصر و سبحاني، جعفر، پاسخ به پرسشهاي مذهبي، مطبوعاتي هدف، چاپ اول، 1377، ص80ـ79.
[7] . هود/7، كهف/7، ملك/2.
[8] . هود/7.
[9] . جاثيه/13ـ12.
[10] . بقره/29.
[11] . رجوع شود به: فقيهي، علي نقي، شناخت راه و مقصد، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه، چاپ اول، 1376، ص23ـ21.

 

منبع:andisheqom.com

 


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-رازخلقت-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:14 | نویسنده : مهدی اژدری |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب سه میل
  • وب آریاروید
  • وب نگاه چت
  • وب ول فتح