یاران انقلابی کشور بار سفر می‌بندند تا روزبه‌روز شاهد مرگ یا شهادت نسل اول انقلاب باشیم. به بهانه رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی مروری می‌کنیم بر علمای انقلابی که در این سال‌ها از دستشان دادیم

به گزارش مشرق، یار دیرین انقلاب رفت. ایران اسلامی امروز در سوگ یکی از یاران دلسوز و دیرینه‌اش نشسته است. کسی که هم پیش از انقلاب و در زندان‌های ساواک شکنجه‌ شده و برای به ثمر رسیدن انقلاب تلاش کرده هم در بحران‌های سال‌های اول انقلاب همیشه حضور مؤثر داشته و تاکنون مسئولیت‌های خطیر زیادی را بر عهده داشته است؛ اما این اولین بار نیست که ایران داغ  یاران نسل اول انقلابی خود را تجربه می‌کند. انقلابی‌های زیادی بوده‌ و هستند که در این سال‌ها درگذشته و شهید شده‌اند و میراث انقلاب را به فرزندان خود به امانت گذاشته و رهسپار شده‌اند. در این گزارش نیم‌نگاهی می‌اندازیم به تاریخ انقلاب و یاران و علمای انقلابی که در این سال‌ها از دست داده‌ایم و تعدادی از آنها را گلچین می کنیم.

آیت‌الله مهدوی کنی

«آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی»‌ در ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در روستای کن به دنیا آمد. ایشان پس از طی دوره دبستان در کن، وارد مدرسه علمیه لرزاده در تهران شد و از محضر مرحوم آیت‌الله برهان بهره‌های علمی و اخلاقی فراوان برد. آیت‌الله مهدوی کنی پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۴۰، در مدرسه مروی به تدریس علوم حوزوی مشغول شدند و از سال ۱۳۴۲ امامت جماعت مسجد جلیلی در میدان فردوسی را پذیرفتند. این مسجد پایگاه مناسبی برای فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی ایشان شد. مبارزات ایشان علیه حکومت طاغوت، باعث دستگیری‌های متعدد،‌ تبعید،‌ شکنجه و زندانی شدن ایشان شد. ایشان آخرین عالمی هستند که در روزهای نزدیک پیروزی انقلاب اسلامی برای چندمین بار دستگیر و در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی آزاد شدند. آیت‌الله مهدوی کنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی سمت‌های مختلفی سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی، نخست‌وزیری پس از شهادت شهیدان رجایی و باهنر، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، مؤسس و دبیر کل جامعه روحانیت مبارز، ریاست دانشگاه امام صادق علیه‌السلام و ...را عهده‌دار بوده‌اند. آیت‌الله مهدوی کنی عصر روز چهاردهم خرداد ۱۳۹۳، پس از شرکت در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) دچار عارضه قلبی شد و در بیمارستان بستری شد. در صبح روز سه‌شنبه ۲۹/۷/۱۳۹۳ و در آستانه ماه محرم وفات پیدا کردند.

شهید بهشتی

«سید محمد حسینی بهشتی» دوم آبان ماه ۱۳۰۷ در محله‌ی لُنبان اصفهان و در خانواده‌ای روحانی متولد شد. تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد، اما به شوق فراگیری علوم دینی، دبیرستان را نیمه‌تمام رها کرد و به مدرسه‌ی علمیه صدر اصفهان رفت و هم‌زمان زبان انگلیسی را نیز آموخت. سپس به قم رفت و درس خود را نزد استادانی چون آیت‌الله بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) ادامه داد و هم‌زمان دیپلم متوسطه را نیز گرفت و در دانشکده‌ی علوم معقول و منقول دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در سال ۱۳۳۰ برای تحصیل و تدریس به قم بازگشت. او به‌عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول به کار شد و هم‌زمان به‌عنوان شاگرد در کلاس‌های علامه طباطبایی شرکت کرد. دکتر بهشتی به‌منظور ایجاد مرکزی فرهنگی برای ترویج افکار اسلامی به همراهی آیت‌الله مطهری و چند تن دیگر، دبیرستان دین و دانش را تأسیس کرد که اداره‌ی آن تا سال ۱۳۴۲ به‌طور مستقیم بر عهده‌ خود وی بود.
با هجرت امام (ره) به پاریس، دکتر بهشتی نیز به آنجا رفت و از سوی رهبر انقلاب برای عضویت در هسته‌ی مرکزی شورای انقلاب به همراهی آیت‌الله مطهری، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله موسوی اردبیلی و دکتر باهنر انتخاب شد.
چندی بعد، آیت‌الله مهدوی کنی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله خامنه‌ای نیز به این شورا پیوستند. پس از پیروزی انقلاب او به عضویت مجلس خبرگان انتخاب شد و نقش مهمی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایفا کرد. بعدها با رسمیت یافتن حزب جمهوری اسلامی دبیر کلی آن را بر عهده گرفت و در اسفندماه ۱۳۵۸ به ریاست دیوان عالی کشور منصوب شد و تا پایان عمر این سمت را بر عهده داشتسرانجام در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین به همراه ۷۲ نفر از یاران خود به شهادت رسید.

آیت‌الله دستغیب

«آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب» فرزند آیت‌الله سیدمحمدتقی دستغیب بود که در سال ۱۲۹۲ در شیراز متولد شد. تحصیلات خود را در حوزه علمیه شیراز  ادامه داد و جای پدر -که سال‌ها پیش‌ازاین فوت کرده بود– امام جماعت مسجد باقرخان شد.
وی کم‌کم مخالفت خود را با برنامه‌های ضد مذهبی حکومت آشکار ساخت و در شرایطی که روزگار سختی را ازنظر مادی می‌گذراند، پیشنهاد پیوستن به کادر قضایی دادگستری را نپذیرفت.در زمان اجرای قانون  کشف حجاب، مخالفت‌های آشکار او موجب شد که حکومت اجازه وعظ و منبر را از او بگیرد و سرانجام براثر فشارهای زیاد رژیم در سال ۱۳۱۴ مجبور به ترک ایران و مهاجرت به نجف اشرف شد.
پس از تبعید رضاشاه از ایران، او نیز به توصیه آیت‌الله محمدکاظم شیرازی به ایران بازگشت و با همکاری مردم‌، ‌مسجد جامع شیراز را که بیش از هزار سال قدمت داشت و به‌صورت خرابه درآمده بود، بازسازی کرده و آن را به مرکزی برای فعالیت‌های مذهبی و سیاسی تبدیل کرد.تجدید بنای مدرسه علمیه حکیم و تأسیس دیگر مدارس علوم دینی ازجمله فعالیت‌های او در آن دوران است.
پس از اعلام لوایح شش‌گانه، او نیز به پیروی ازحضرت امام خمینی (س‌)‌ به مخالفت با اهداف سیاسی رژیم پرداخت و چنان نقش مهمی در گسترش مبارزات در میان مردم داشت که رژیم مجبور شد هم‌زمان با سرکوبی قیام ۱۵ خرداد، او را نیز شبانه دستگیر کند. در طول دوران اقامت اجباری امام در نجف، بارها به ملاقات ایشان رفت و ضمن بیان اخبار ایران و مبارزات مردم، رهنمودهای لازم را کسب کردبار دیگر، درگیری خشونت‌آمیز رمضان سال ۵۶ در شیراز، باعث تبعید او از زادگاهش شد.
در همین دوران، به همراهی چهار تن از دیگر روحانیون، طی اعلامیه‌ای شاه را از سلطنت خلع کردپس از پیروزی انقلاب، به‌عنوان نماینده اول استان فارس به مجلس خبرگان رفت و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی مشارکت ورزید. چندی بعد، محبوبیت او در میان مردم باعث شد به‌حکم امام به امامت جمعه شیراز انتخاب شود. آیت‌الله دستغیب، صاحب تألیفات و ترجمه‌های بسیاری است که بیشتر آن‌ها درباره اخلاق، معاد و خودسازی نوشته‌شده‌اند. از معروف‌ترین کتاب‌های ایشان می‌توان به «صلاة الخاشعین» ، «معاد»‌ ، «‌گناهان کبیره» ‌، «قلب قرآن»‌ و «‌قیامت و قرآن» ‌اشاره کرد.
او سرانجام در روز ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰، هنگامی‌که عازم نماز جمعه بود، به دست یکی از اعضای گروهک منافقین به شهادت رسید.

آیت‌الله منتظری

آیت‌الله منتظری رئیس اولین مجلس خبرگان و از روحانیون و سیاستمداران قبل و بعد از انقلاب  بود. او در سال ۱۳۰۱ در نجف‌آباد اصفهان در میان یک خانواده کشاورز متولد شد.تحصیلات دینی خود را در اصفهان آغاز کرد و سپس برای ادامه در سطوح بالاتر به قم رفت. او که از شاگردان حضرت امام خمینی (ره) بود، در سال‌های دهه ۴۰ به دلیل همراهی با نهضت ایشان تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و به زندان افتاد و شکنجه‌های بسیاری را تحمل کرد. با اوج‌گیری قیام مردم در سال ۱۳۵۷ به همراه آیت‌الله طالقانی از زندان آزاد شد. او که از روحانیون مبارز و فعال در طول دوران انقلاب بود، بعد از فوت آیت‌الله طالقانی از سوی امام خمینی (ره) برای مدت کوتاهی به امامت جمعه تهران منصوب شد. در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان، آیت‌الله منتظری را به‌عنوان قائم‌مقام رهبری تعیین کرد. ولی در سال ۱۳۶۸، به دلیل پاره‌ای مسائل به‌حکم امام خمینی (ره) از این سمت برکنار شد.

شهید مطهری

«آیت‌الله مرتضی مطهری» در سال ۱۲۹۸ در فریمان و در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد و در سال ۱۳۱۰ برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه مشهد رفت و دروس مقدماتی را آنجا آغاز کرد. ایشان در سال ۱۳۲۳۳ برای فراگیری فلسفه به حوزه علمیه‌ی قم رفتند و از شاگردان درس فلسفه حضرت امام خمینی(س) شدند.
بعد از فوت آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰، آیت‌الله مطهری به تهران آمد و از همان ابتدا در مدرسه مروی به تدریس فلسفه ملاصدرا برای طلاب پرداخت و به‌زودی در دانشکده علوم معقول و منقول (دانشکده الهیات) دانشگاه تهران مشغول به کار شد و در آنجا نیز به تدریس کلام و فلسفه اسلامی پرداخت.
در این زمان او که در محیط متنوع دانشگاه با مسائل جدید جوانان آشنا می‌شد، نوشتن مقاله‌ها و کتاب‌هایی را برای پاسخ‌گویی به این سؤال‌ها آغاز کرد و به خاطر رواج افکار سوسیالیستی و ماتریالیستی در میان جوانان، تلاش خود را صرف معرفی اسلام به‌عنوان دینی پوینده و نیز زدودن خرافات و بدعت‌ها از چهره دین کرد.
کتاب‌های بسیاری حاصل این دوره از عمر اوست؛ کتاب‌هایی چون حماسه حسینی، نهضت‌های اسلامی در صدسال اخیر و ...
او از مسائل سیاسی جامعه نیز غافل نبود و با مجامع اسلامی آشنا شد و در این محافل سخنرانی‌ها و بحث‌های مختلفی را ایراد نموددر همین دوران در رادیو تهران نیز هر هفته یک‌بار سخنرانی داشت که مخاطبان وسیع‌تری را جذب افکار و اعتقاداتش می‌کرد. او برای نخستین بار در سال ۱۳۴۲ بعد از وقایع ۱۵ خرداد دستگیر شد و در سال ۱۳۴۴ به همراهی متفکران مذهبی دیگر، نظیر دکتر علی شریعتی به حسینیه ارشاد دعوت شد.
در سال ۱۳۵۰ به دلیل سوءتفاهم‌ها و اختلافاتی که میان او و دیگر گردانندگان حسینیه پیش آمد، کانون فعالیت خود را به مسجد الجواد که آنجا نیز محل تجمع مردم مشتاق شنیدن از اسلام راستین بود، تغییر داد اما سال ۱۳۵۱ مسجد الجواد نیز تعطیل و او به‌طور موقت بازداشت شد.
ایشان در سال ۱۳۵۶ «جامعه روحانیت مبارز تهران» را پایه‌گذاری کرد و با آغاز انقلاب نقش مهم‌تری را به عهده گرفت و به‌فرمان حضرت امام خمینی (ره) رئیس «شورای انقلاب» شد. اردیبهشت ۱۳۵۸ درحالی‌که چون همیشه از یک مجلس سخنرانی برمی‌گشت به دست یکی از اعضاء گروهک «فرقان» به شهادت رسید.
ازآن‌پس روز شهادتش را برای گرامیداشت یاد مردی که همه زندگی‌اش را وقف تعلیم و تربیت و آموزش کرده بود «روز معلم» نام گذاشتند و امام او را «حاصل عمر» خویش خواندند و همه‌ کتاب‌هایش را مفید و سودمند دانستند.

آیت‌الله طالقانی

«آیت‌الله سید محمود طالقانی» در سال ۱۲۸۹ شمسی در یک خانواده‌ی ساده و مذهبی در روستای «کَل یزد» از توابع طالقان دیده به جهان گشود. پدرش سید ابوالحسن طالقانی از مبارزان دوره‌ی رضاخان و همکار و هم‌رزم مرحوم «سید حسن مدرس» بود و از طریق شغل ساعت‌سازی روزگار می‌گذراندآیت‌الله طالقانی نیز تحصیلات ابتدایی را در همان روستا و نزد پدر گذراند و پس‌ازآن برای تحصیل علوم دینی به مدرسه رضویه و بعد فیضیه قم رفت و تا سال ۱۳۱۷ مشغول تحصیل بودپس‌ازآن در مدرسه سپهسالار مشغول تدریس علوم دینی شد.

پس از شکل‌گیری نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی(س) در سال ۱۳۴۱ و طرح مسائلی چون «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» و «انقلاب سفید» به پیروی از حضرت امام خمینی(س) به مخالفت با رژیم شاه پرداخت و به دلیل فعالیت‌های بسیار در همان سال به زندان افتاد و در اوایل خرداد ۱۳۴۲، به همراه چند تن از روحانیون آزاد گردید ولی بار دیگر در همان سال در ارتباط با وقایع ۱۵ خرداد و انتشار مقاله‌ای از سوی او با عنوان «دیکتاتوری خون می‌ریزد» دستگیر و در زندان قصر مورد شکنجه و آزار قرار گرفت. ایشان به‌عنوان نماینده اول مردم تهران به مجلس خبرگان راه یافتند و همچنان در صحنه سیاست فعال بودندآیت‌الله سید محمود طالقانی در ۱۹ شهریور سال ۱۳۵۸ پس از سال‌ها مبارزه و تبعید و زندانی شدن از زمین خاکی به دیار باقی شتافت.

حجت‌الاسلام شجونی

«حجت‌الاسلام جعفر شجونی فومنی»، متولد ۱۳۱۱ فومن، سیاستمدار باسابقه گیلانی ،عضو جامعه روحانیت مبارز، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی، فعال سیاسی و زندانی در زندان‌های مخوف ساواک بوده است.او نماینده کرج در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بوده و از همراهان شهید نواب صفوی در دوران مبارزه با رژیم پهلوی محسوب می‌شود. از ۱۸ سالگی مبارزه را آغاز کرده و تا پیروزی انقلاب ۲۵ بار زندان رفته است. شجونی زندگی در زندان را به دو دوره پیش از سال ۴۵ و پس‌ازآن تقسیم می‌کند و معتقد است تا قبل از سال ۴۵ زندانی‌ها در زندان ریاست و آقایی می‌کردند اما پس‌ازآن شرایط زندان بسیار بر آن‌ها بسیار سخت گذشته است

او در صبح روز یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ (۶ صفر ۱۴۳۸ قمری) در سن ۸۴ سالگی درحالی‌که در بیمارستان فیروزگر بستری بود بر اثر سکته قلبی درگذشت.

آیت الله موسوی اردبیلی

 آیت‌الله موسوی اردبیلی در ۸ بهمن ۱۳۰۴ ه ش در شهر اردبیل در خانواده‏‌ای روحانی و تهی‌دست متولد شد. آیت‌الله موسوی اردبیلی در رمضان‏ ۱۳۲۲ تصمیم گرفت به شهر مقدس قم مهاجرت نموده، تحصیلات عالیه را در آن شهر مقدس ادامه دهد و در آخر همان ماه از اردبیل خارج و در نهم شوال وارد قم شد. آیت ا... ‏ موسوی اردبیلی به‌اتفاق سه نفر از فضلای حوزه علمیه قم تصمیم گرفت به نجف‏ اشرف مهاجرت کند. با انصراف دو نفر از همراهان،  با نفر سوم یعنی مرحوم شیخ ابوالفضل حلال‌زاده اردبیلی در ۱۶ آبان ۱۳۲۴ از قم حرکت کرد. آیت‌الله ‏ موسوی اردبیلی پس از برگشت از عراق، در سال ۱۳۲۷  وارد قم شده در مدرسه  فیضیه اقامت کرد. آیت‌الله اردبیلی در منبرهای خود شدیداً به نفع اعراب و مسلمین موضع‌گیری کرد که در پی آن رژیم تصمیم گرفت که او را دستگیر نموده به تبریز تبعید کند. در پی این حادثه علما و ائمه جماعت اردبیل متحد شدند و همه به مسجد وی رفته و اعلام کردند که اگر رژیم به دستگیری و تبعید وی اقدام نماید، تمامی مساجد را تعطیل کرده و از شهر خارج خواهند شد. رژیم پهلوی که با مقاومت روحانیون مواجه شد و از عواقب کار نگران بود، از دستگیری وی منصرف گردید. در طی یازده سال اول  انقلاب، اشتغالات علمی و فرهنگی وی روند و وضع دیگری پیدا کرد. ازجمله اشتغالات جدید او، تدوین قوانین کیفری، جزائی و حقوقی دادگستری و انطباق آن‌ها با موازین شرع و فقه اسلامی بود. اول آذرماه ۱۳۹۵۵ آیت‌الله موسوی اردبیلی دچار ایست قلبی شد و به کما رفت و برای بستری به بیمارستان لالهٔ تهران منتقل شد. در نهایت در ظهر ۳ آذر ۱۳۹۵۵ به علت عارضهٔ قلبی و فرورفتن در کمای عمیق، در ۹۰ سالگی درگذشت و پیکر وی در قم تشییع شد و در حرم فاطمه معصومه در کنار قبر علامه طباطبایی مدفون شد.

شهید باهنر

«حجت‌الاسلام دکتر محمدجواد باهنر» در سال ۱۳۱۲ در یک خانواده پیشه‌ور ساده در شهر کرمان به دنیا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مکتب آموخت و سپس به تحصیل علوم دینی در مدرسه معصومیه آن شهر پرداخت .شهید باهنر سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و حدود سال ۱۳۳۷ موفق به اخذ لیسانس در رشته الهیات و بعدازآن موفق به اخذ فوق‌لیسانس در رشته علوم تربیتی و سپس دکترای الهیات از دانشگاه تهران شد .

شهید باهنر در سال ۱۳۴۱ همکاری خود را با نهضت اسلامی و سیاسی روحانیت به رهبری امام خمینی ( ره ) آغاز کرد و در اسفندماه ۱۳۴۲ پس از ایراد سخنرانی‌هایی در مساجد هدایت ، الجواد ، و حسینیه ارشاد به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر شد و پس‌ازآن متناوباً شش بار به زندان‌های کوتاه‌مدت محکوم شد و از سال ۱۳۵۰ ممنوع المنبر گردید و بالاجبار در جلساتی که به‌عنوان کلاس درس بر پا می‌شد سخنرانی و به بیان نقطه نظرات اسلامی و انقلابی خود می‌پرداخت . در سال ۱۳۵۷ به‌فرمان امام ( ره ) و به همراه چند تن از یاران مأمور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام ( ره ) به عضویت شورای انقلاب درآمد . دیگر مسئولیت‌های شهید باهنر پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارت‌اند از: مسئولیت نهضت سوادآموزی ، نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان ، نماینده شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش‌وپرورش ، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی. شهید باهنر که به سرنوشت آموزش کشور و آینده نونهالان انقلاب اسلامی بی‌اندازه توجه داشت و مدام به فکر بهبود و پیشرفت آن بود سرانجام در کابینه محمدعلی رجایی به سمت وزیر آموزش‌وپرورش منصوب شد . پس از فاجعه شوم بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی ، شهید باهنر به‌عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهید رجایی به سمت ریاست جمهوری به‌عنوان نخست‌وزیر جمهوری اسلامی به مجلس معرفی شد که با رأی قاطع مجلس به تشکیل کابینه خودپرداخت .

این شهید که خود را وقف خدمت به مردم ستمدیده کرده بود سرانجام پس از سال‌ها مبارزه و تلاش به همراه یار دیرینه‌اش شهید رجایی رئیس‌جمهور اسلامی ایران در هشتم شهریور ۱۳۶۰ در انفجار ساختمان نخست‌وزیری که به دست منافقین صورت گرفت به شهادت رسید. 


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: پاتوق نارنجی-یاران- انقلاب -تصاویر-

تاريخ : سه شنبه 21 دی 1395 | 8:23 | نویسنده : مهدی اژدری |

نحوه ی مرگ کورش کبیر , مرگ کورش کبیر

آرامگاه کوروش کبیر

 

مرگ کوروش بزرگ در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد، در سال بیست‌وهشتم یا سی‌ام سلطنت او بر انشان و بیست‌ودوم پس از فتح پادشاهی ماد اتفاق افتاد. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کورش وجود دارد. بیشتر مورخینی که در مورد مرگ او نوشته‌اند آن را در جنگ با یکی از طوایف سکایی در شمال شرق ایران گزارش کرده‌اند.

 

اما در مورد نام قومی که کورش در جنگ با آنان کشته شده یا زخمی و بر اثر جراحت آن کشته شد، اختلاف است. هرودوت آن را ماساژت نامیده، کتزیاس دربیک و برس کلدانی هم دها، که هر سه از اقوام سکایی بوده که در فاصلهٔ گرگان تا ورای دریای آرال و رود سیحون سکونت داشته‌اند. نتیجهٔ جنگ هم مشخص نیست. به‌گفتهٔ هرودوت سپاه کوروش شکست خورد، به‌گفتهٔ کتزیاس با کمک یکی از اقوام سکایی پیروز شد و به گفتهٔ استرابون هم پیروز شدند.

 

شکی نیست که کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر فراهم کرده‌است ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراطوری اش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشین ماساگت‌ها در امان بدارد. این تاخت و تازها زیان‌ها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراطوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود. 

 

هرودوت می‌گوید که کوروش با حیله به یکی از اردوگاه‌های ماساگت حمله‌ور شد و تمامی ساکنان آنجا را کشت. ولی پس از این جریان، قسمت اعظم نیروهای ماساگت تحت فرماندهی ملکه تومی‌ریس، شکست سنگینی بر ایرانیان وارد آوردند و کوروش کشته شد. سر بریدهٔ کوروش در یک پوست خیک که پر از خون انسانی بود انداخته شده تا وی عطش خون‌آشامی خود را تسکین دهد. هرودوت می‌نویسد این نبرد، خونین‌ترین جنگی بود که توسط «بربرها» صورت گرفته بود. بنابر گزارش مورخین یونانی، کوروش در جنگ با ماساگت‌ها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است. 

 

از نگاه داندامایف داستان‌های روایت شده توسط مورخین یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند. اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی‌دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده‌است. این حقیقت ممکن است که گفته‌های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازهٔ کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد. ریچارد فرای می‌گوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرس‌چَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت می‌کند. کتزیاس می‌گوید که کمبوجیه باگاپاتس - یکی از درباریان - را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده‌است. 

 

انتقال جسد کوروش، یکی دیگر از نشانه‌های نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگت‌هاست؛ زیرا اگر ملکه تومی‌ریس، کوروش را کشته و سر او را بریده باشد، چگونه هخامنشیان توانسته‌اند با سپاهی شکست‌خورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمت‌های داخلی ایران وارد کنند؟ 

 

در دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد، زنی بابلی به نام «بورسیپه» زمینی را در نزدیکی دروازهٔ سنگ‌براق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوحی گلی که به خط میخی اکدی نوشته شده بود، «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان می‌داد. در سی و یکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلی الاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها»ست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان می‌دهند که کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته‌است و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده‌است. 

 

نحوه ی مرگ کورش کبیر , مرگ کورش کبیر

این نگاره، اثر الکساندر زیک، بردن سر کوروش نزد تهم‌رییش را به تصویر کشیده است

 

روایت هرودوت

هرودوت کشته‌شدن کوروش بزرگ در جنگ با ماساژت‌ها محتمل‌ترین واقعه می‌داند. این نگاره، اثر الکساندر زیک، بردن سر کوروش نزد تهم‌رییش را به تصویر کشیده است.

هرودوت مورخ یونانی نوشته که کورش پس از آن‌که بابل را فتح کرد برای مطیع کردن ماساژت‌ها که در شرق رود آراکس (سیحون) سکونت داشتند لشکرکشی کرد. وی ابتدا به فرمان‌روای ماساژت‌ها تهم‌رییش («تُمیریس) که بیوهٔ پادشاه سابقشان بود پیشنهاد ازدواج داد اما او که دانست مقصود کوروش تسلط بر سرزمین اوست نپذیرفت و کورش به قصد جنگ با او به سوی سیحون حرکت کرد. او در ابتدا با حیلهٔ جنگی توانست یک‌سوم سپاه ماساژت‌ها را نابود کند اما ملکه تمیریس با جمع‌آوری تمام قوای خود به او حمله‌ور شد و در جنگی سنگین به پیروزی رسید.

 

بیشتر سپاه کورش نابود شده و او نیز کشته شد. هرودوت با اشاره به اینکه حکایات متعددی در مورد مرگ کوروش مطرح است و او آن که به حقیقت نزدیک‌تر است را انتخاب کرده مشخص می‌کند که خود نیز از صحت آن مطمئن نبوده‌است. 

 

هرودوت می‌نویسد، راجع به درگذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می‌کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.

 

هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.

 

کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عده‌ای از جنگاوران ماساگت‌ها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دسته‌ای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتاده‌بودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان انقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند.

 

سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگت‌ها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشته‌شد.

 

بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها (به انگلیسی: Derbike) به او وارد آمده‌بود، کشته شده‌است. آنها فیل‌هایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است. 

 

اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بوده‌اند، نشان می‌دهد که آخرین جنگ‌های کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما به نوشته زرین‌کوب بعید به نظر می‌رسد که وی در این جنگ‌ها کشته شده‌باشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید می‌رسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. بر طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگ‌ها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح داد.

 

روایت کتزیاس 

کتزیاس مورخ دیگر یونانی جنگ کورش را با قومی به نام دِربیک به پادشاهی آمُرّایوس گزارش کرده‌است. دربیک‌ها توانستند با فیل‌های جنگی خود سواره‌نظام ایرانیان را محاصره کرده و کوروش بزرگ از اسب به زیر افتاده و یک جنگجوی هندی - که از متحدین دربیک‌ها بودند- او را با زوبینی که به رانش می‌خورد، مجروح می‌کند. روز بعد «آمورگِس» پادشاه سکائی به کمک ایرانیان آمده و آن‌ها فاتح شده و دربیک‌ها مطیع می‌شوند اما کورش چند روز بعد پس از وصیت به اطرافیان خود و تعیین کمبوجیه به عنوان جانشین خود می‌میرد. 

 

روایت برس کلدانی

از بروسوس مورخ کلدانی نقل قول شده که کوروش در نبرد با قوم داها کشته شد. دها از اقوام ساکن اطراف گرگان بوده‌اند.

 

روایت تروگ پمپه‌ای

تروگ پمپه‌ای مورخ رومی هم روایتی مشابه هرودوت را اتخاذ کرده با این تفاوت که می‌نویسد سپاه ۲۰۰ هزار نفرهٔ کوروش در گردنه‌های کوهستان به محاصرهٔ سپاه ملکه ماساژت‌ها درآمده و تمامی آن‌ها نابود شده، حتی یک نفر هم زنده نمی‌ماند تا خبر این واقعه را ایرانیان برساند.

 

روایت گزنفون

کسنوفون مورخ یونانی مرگ کورش را در کتاب کوروش‌نامه به شکل طبیعی و در پارس گزارش داده. به گفتهٔ او کورش در خواب از مرگ خود مطلع می‌شود و پس از نیایش و وصیت‌هایی به نزدیکان و دوستان و بزرگان کشور از دنیا می‌رود. روایت کسنوفون در مورد مرگ کورش به داستان‌های اساطیری مربوط به مرگ کیخسرو پادشاه کیانی شباهت دارد.

منبع:wikipedia.org


موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- مرگ -کوروش کبیر -

تاريخ : دو شنبه 3 آبان 1395 | 21:59 | نویسنده : مهدی اژدری |

  



زنان خاص حرم سلطان احمد , زنان حرمسرا

چهره کوسم سلطان یا ماه پیکر

 

سریال ماه پیکر درحال پخش می باشد که درباره زنی با نام کوسم سلطان می باشد که با نام ماه پیکر شناخته میشد. قصد داریم شما را با کوسم سلطان در دنیای واقعی آشنا کنیم.

کوسم سلطان یا ماه پیکر که بود؟

 

کوسم سلطان (تلفظ ترکی آن  CO’SEM SUL’TAN)(1590 تا 2 سپتامبر 1651) - همچنین به عنوانMahpeyker ماه پیکر سلطان شناخته شده  (تلفظ ترکی mahpejˈkeɾsulˈtan) - یکی از قدرتمندترین زنان تاریخ عثمانی بوده است.

 

کوسم قدرت خود را در زمینه سیاست و دردربار امپراتوری عثمانی زمانی که بعنوان یکی از زنان مخصوص  حرم سلطان و به عنوان همسر مورد علاقه و سپس  همسر قانونی (عقدی ) سلطان احمد اول (1603 تا 1617) و والده  سلطان، مادر مراد چهارم(1623 تا 1640)و ابراهیم(1640 تا 1648)، و مادر بزرگ  محمد چهارم(1648 تا 1687)  بود به دست آورد. او یکی از چهره های برجسته دوره سلطنت زنان در دربار عثمانی بود.

 

کوسم در طول سلطنت 6 تن از سلاطین عثمانی زندگی کرد، احمد اول، مصطفی اول، عثمان دوم، مراد چهارم، ابراهیم، و محمد چهارم. پس از مرگش لقب مادر شهید را به او دادند.او و عروسش حدیثه سلطان تنها زنانی بودند که در تاریخ عثمانی به تنهایی فرمانروایی کرده اند.

 

اوایل زندگی کوسم سلطان

کوسم اصالتاً یونانی بود. گفته می شود که او دختر یک کشیش در جزیره تینوس بود که قبل از ازدواج آناستازیا بات نام داشت. البته این اطلاعات کاملاً موثق نیستند.او به عنوان برده توسط حکمران بوسنی خریداری شده و در سن پانزده سالگی، به حرمسرای سلطان احمد اول فرستاده شد. بعد از گرایش به اسلام نام او را به ماه پیکر ( اندامی مانند ماه) تغییر دادند و بعدها سلطان احمد اورا کوسم نامید.

 

در ابتدای سلطنت احمد تغییراتی در اداره حرمسرای سلطان بوجود آمد. صفیه سلطان مادر بزرگ قدرتمند احمد که اداره حرم را به عهده داشت از قدرت برکنار شد ودر ژانویه 1604 به کاخ قدیمی منتقل گردید.

یک سال بعد حندان سلطان مادر سلطان احمد و رئیس حرمسرا با لقب والده سلطان در نوامبر سال 1605 درگذشت. این موقعیت سبب شد که کوسم که یکی از بانوان خاص حرم بود در راس هرم قدرت اداره حرم قرار گیرد.

 

به عنوان یکی از زنان خاص حرم سلطان احمد، او وظیفه ای طولانی مدت بعنوان نگهبان شاهزاده ها در دربار داشت. به نظر می رسد که تغییرات قابل توجهی که در الگوی جانشینی تاج و تخت درزمان سلطان احمد بوجود آمد نتیجه تلاشهای او باشد. او اهمیت منافع شخصی خود را دریافته بود بویژه این که او دیگر بعنوان یکی از زنان خاص حرم نبود بلکه مادر شاهزاده ای بود که در انتظار تخت پادشاهی بود. به گفته سفیر ونیزی, کوسم برای نجات مصطفی از کشته شدن بوسیله برادرش  با این هدف که پسر خود را نیز از این سرنوشت نجات دهد لابی کرد. در زمان زندگی خود بعنوان بانوی خاص حرمسرا کوسم روزانه 1000 آسپرس (پول رایج آن دوران ) دریافت می کرد.

 

سفیر رومی به نام کانترینی گزارشی از ضرب و شتم یکی از زنان حرم به دستور سلطان در سال 1612  را داده به این دلیل که کوسم را رنجانده بود. احتمال دارد که این زن ماه فیروزهسلطان یکی دیگر از زنان حرمسرای سلطان و رقیب کوسم باشد. او همچنین تلاش کرد که مصطفی برادر شوهر خود را از اعدام نجات دهد و موانع سر راه ماه فیروز که مشغول لابی به نفع پسرش بود را از بین برد.

 

سلطان احمد مانند پدرش محمد سوم و مادرش حندان در جوانی (27 سالگی ) در 22 نوامبر 1617 درگذشت. مرگ او سبب شد کوسم موقعیتش را در کاخ توپ کاپی از دست داده و در زمان سلطنت برادر شوهرش مصطفی  اول و ناپسریش عثمان دوم در کاخ قدیمی زندگی کند.

 

زنان خاص حرم سلطان احمد , زنان حرمسرا

طرحی که از چهره کوسم سلطان کشیده شده بود

 

کوسم سلطان, والده سلطان: تصدی اول

 کوسم زمانی که پسرش مراد چهارم در تاریخ 10 سپتامبر 1623 به سلطنت رسید دوباره قدرت را به دست آورد. پس از آن  نه تنها لقب والده سلطان را به او دادند بلکه به دلیل کم سنی پسرش به عنوان نایب (مشاور) سلطنه نیز شناخته می شد. در طول زمامداری پسرش از 10 سپتامبر 1623 تا 18 می 1632 در بیشتر موارد زمامداری مراد چهارم, او بود که با تسلط بر پسرش امپراتوری را اداره می کرد. او حتی زمانیکه که دیگر به عنوان مشاور سلطان سمتی نداشت در جلسات دیوان از پشت پرده شرکت می کرد.

 

در اوایل سلطنت مراد امپراتوری عثمانی دچار هرج و مرج شد. امپراطوری صفویه ناگهان به عراق حمله کرد، شمال آناتولی دچار شورش شد و در سال 1631 جان نثاران امپراطوری به کاخ حمله کردند و وزیر اعظم دربارو سایرین را کشتند. مراد که ترسیده بود به سرنوشت برادربزرگش عثمان دوم دچار شود تصمیم گرفت قدرت خود را اثبات کند. سپس مصمم شد فساد موجود در دربار را که در زمان سلطنت پادشاهان قبلی رواج یافته بود را سرکوب کند و تمامی اینها بدون کمک مادرش قابل انجام نبود. فرمانروایی واقعی او از حدود سال 1632 آغاز شد زمانیکه او حکومت را بدست گرفت و تمامی متجاوزان را سرکوب و حاکمیت پادشاهی را دوباره برقرار کرد.

 

کوسم سلطان, والده سلطان: تصدی دوم

پسر دیگر کوسم به نام ابراهیم در ترس و وحشت از کشته شدن به دستور برادرش زندگی می کرد. زندگی او تنها به دلیل وساطت مادرش حفظ شده بود. بعد از مرگ مراد،  ابراهیم تنها وارث سلطنت بود. پس از درخواست وزیر اعظم کمانکش کارا مصطفی پاشا برای به دست گرفتن سلطنت ابراهیم مشکوک شد که مبادا مرگ برادرش ساختگی بوده و راهی برای به تله انداختن او می باشد. با وساطت کوسم و وزیر اعظم و آزمایش شخصی وی از بدن برادر مرده اش وی تصمیم گرفت که تاج و تخت را بپذیرد.

 

زمانیکه در سال 1640 ابراهیم جانشین برادرش شد نشان داد که ثبات اخلاقی لازم برای اداره حکومت را ندارد. این امرکوسم را در قدرت نگه داشت. از آنجائیکه ابراهیم تنها بازمانده مرد پادشاهی عثمانی بود مادرش او را تشویق می کرد تا خود را با زنان حرم سرگرم نگه دارد. مشغولیت پادشاه به حرمسرا به کوسم اجازه داد تا قدرت را بدست گرفت و به نام پسرش حکمرانی کند. با این وجود او در نظر سلطان بی مقدار شد و کاخ امپراطوری را ترک کرد.

 

رفتارهای ابراهیم گمانه زنیهایی را برای خلع وی به راه انداخت. در سال 1647 وزیر اعظم صالح پاشا، کوسم سلطان و شیخ الاسلام عبدالرحیم افندی تلاش ناموفقی برای خلع ابراهیم و جانشینی پسر وی انجام دادند. صالح پاشا اعدام و کوسم از حرم تبعید شد. سال بعد جان نثاران و علما شورش کردند. در 8  آگوست 1648 ابراهیم از پادشاهی برکنار دستگیر و در کاخ توپ کاپی زندانی شد. کوسم به برکناری پسرش رضایت داد و گفت که در پایان او نه شما و نه من را زنده نخواهد گذاشت و ماقدرت حکومت را از دست خواهیم دارد. تمام مملکت در فساد است. باید سریعاً او را از تاج و تخت برکنار کنیم.

 

وزیر اعظم جدید سوفا محمد پاشا از شیخ الاسلام درخواست کرد که دستور اعدام ابراهیم را اعلام کند  و اعلام شد که اگر دو خلیفه وجود داشت یکی را بکشید. کوسم رضایت خود را اعلام کرد و دو مامور اعدام ارسال شدند. ابراهیم در 18 آگوست 1648  خفه شد.

 

کوسم سلطان, والده سلطان: تصدی سوم

سرانجام کوسم نوه 7 ساله خود محمد چهارم را به دیوان معرفی کرد و گفت بیایید ببینید می خواهید با او چه کنید! بدین ترتیب او مجدداً خود را به عنوان نایب السلطنه معرفی کرد و بین سالهای 1648 تا 1651 آزادانه فرمانروایی کرد. در راس سلسله امپراتوری عثمانی پادشاه خردسال محمد چهارم قرار داشت. با پادشاهی محمد لقب والده سلطان ( مادر سلطان حاکم) بایستی به مادر وی یعنی حدیثه تورهان سلطان داده می شد. به هر حال تورهان به دلیل جوانی و بی تجربگی نادیده گرفته می شود و به جای وی کوسم به مقامات عالی سلطنتی دست یافت. کوسم مادر دو سلطان بود بنابراین تجربه بیشتری داشت.

 

مرگ کوسم سلطان

تورهان مادر محمدچهارم بود وی یکی از افرادیست که در به قتل رسیدن کوسم دست داشت. تورهان زمانیکه 12 ساله بود به عنوان هدیه از طرف خان کریمه به قصر توپ کاپی نزد کوسم فرستاده شد. احتمالا کوسم نیز او را به عنوان همخوابه به پسرش ابراهیم هدیه داده. تورهان آنقدر زن جاه طلبی بود که نمی توانست مقام خود را به همین راحتی به کوسم بدهد.

 

در جدال خود با کوسم برای بدست آورن عنوان والده سلطان او توسط خواجه ای که رئیس حرم بود  و وزیر اعظم حمایت می شد در حالیکه کوسم از حمایت جان نثاران دربار برخوردار بود. اگرچه مقام کوسم به عنوان والده سلطان برای دولت بسیار خوشایند بود اما مردم از دخالت جان نثاران در امور حکومت ناراضی بودند.

 

در این جنگ قدرت کوسم تصمیم گرفت محمد را خلع و یکی دیگر از نوه های جوان خود را جانشین وی کند این جابجایی بیشتر به دلیل کنارگذاشتن عروسش با کسی بود که کوسم بتواند راحت تر بر او تسلط داشته باشد. این نقشه به خاطر دخالت ملک خاتون یکی از خدمتکاران کوسم و خبررسانی وی به تورهان مبنی بر اینکه کوسم قصد برکناری محمد و جانشینی او با یکی از نوادگان سلطنتی که مادر بی عرضه ای داشته باشد را دارد شکست خورد.

 

به هرحال ولو اینکه تورهان در قتل کوسم دست داشته باشد یا نه کوسم سه سال بعد از نایب السلطنه شدن به قتل رسید. شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه تورهان دستور ترور کوسم را صادر کرده است. بعلاوه برخی عنوان کرده اند که کوسم توسط خواجه مسئول حرم سلیمان بلنده با استفاده از  پرده اتاق خفه شده است. یکی از خائنین حرم با تکیه بر شایعاتی که در حرم شنیده ادعا کرده  که کوسم بوسیله موهای خودش به قتل رسیده است.

 

بعد از مرگ وی جسدش از توپ کاپی به قصر قدیمی منتقل شده ودر مقبره همسرش احمد اول به خاک سپرده شد. کوسم به خاطر اعمال خیرخواهانه و آزاد کردن خدمتکارانش پس از سه سال خدمت به وی مشهور است. پس از مرگش مردم استانبول سه روز عزای عمومی اعلام کردند.

 

پسران کوسم سلطان

شاهزاده محمد (8 مارچ 1605 قبل در تاریخ 12 ژانویه 1621) (با توجه به برخی روایات که اعتقاد دارند وی اصلا پسر کوسم نبوده است)

 مراد چهارم (26 یا 27 جولای 1612 تا 8 فوریه 1640) او هفدهمین پادشاه عثمانی از 20 ژانویه 1623 تا زمان مرگش بود.

شاهزاده کاظم (اوایل 1614 تا 17 فوریه 1638 از سال 1635 مقام پادشاهی داشت.

شاهزاده سلیمان(1615 قتل در تاریخ 27 جولای1635)

ابراهیم (5 نوامبر1615- 18 آگوست1648) او هجدهمین پادشاه امپراطوری عثمانی استکه از 9 فوریه 1640 تا 12 آگوست 1648 فرمانروایی کرد.

 

دختران کوسم سلطان

عایشه سلطان 1605 تا مه 1657)

فاطمه سلطان (1606تا1670)

جواهرسلطان (1608 تا1660)

هنزاده سلطان (1609 - 21 سپتامبر 1650)

منبع:seemorgh.com


موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- کوسم سلطان-حرمسرا -قدرت-

تاريخ : چهار شنبه 28 مهر 1395 | 7:58 | نویسنده : مهدی اژدری |

  



آتوسا دختر کوروش,زندگی نامه آتوسا

آتوسا دختر کوروش کبیر

 

آتوسا

نام کامل: Utauθa

زادروز :۵۵۰ (پیش از میلاد)

زادگاه: پاسارگاد

مرگ: ۴۷۵ (پیش از میلاد)

محل مرگ: پارسه

آرامگاه :نقش رستم در کنار داریوش بزرگ

دودمان: هخامنشی

پدر :کورش بزرگ

مادر :کاساندان

فرزندان :خشایارشا

ویشتاسپ

ماسیشته

هخامنش

 

آتوسا (فارسی باستان: اوتَئوثَه Utauθa؛ اوستایی: هئوتسه Hutaosā؛ پهلوی: Hudōs؛ عربی: خطوس؛ پارتی: xwdws؛ ایلامی: ú-du-sa؛ حدود ۵۵۰ پ م – ۴۷۵ پ م) دختر کوروش بزرگ، ملکه پادشاه هخامنشی داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. به گواهی مورخین یونانی، او بانفوذترین همسر داریوش بزرگ بود.

 

شخصیت آتوسا، همانند دیگر زنان پارسی نبود. به گفته مورخین یونانی، در عین زنانگی، او خصلت‌های مردانگی نظیر قدرت‌طلبی، درایت و اقتدار را نیز داشت. گرچه پسر آتوسا (خشایارشا) پسر ارشد داریوش یکم نبود، ولی به دلیل زیرکی و نسب پدری او (کوروش بزرگ)، توانست که پسرش را جانشین همسرش کند. روایت هرودوت در مورد او، گرچه ممکن است افسانه‌ای باشد، ولی بازتابی از روایت‌های پارسی‌ها در مورد قدرت او است. گرچه در منابع تاریخی، سخنی از مذهب آتوسا نیامده، لیکن نام او، نمودی از نام زرتشتی هتوئسه است که نشان می‌دهد، بایستی او پیرو آئین زرتشت می‌بوده است. هرودوت، با روایت داستانی، اولین جنگ بین پارسی‌ها و یونانی‌ها را به آتوسا و پزشک محرم او، دموکدس مربوط می‌سازد.

 

آتوسا یا آتش‌سا از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش بزرگ، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می‌دانست، و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.. پس از درگذشت کمبوجیه در راه بازگشت از مصر، داریوش یکم با آتوسا ازدواج می‌کند. این ازدواج چند دلیل داشته‌است:

ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می‌داد.

از آنجا که آتوسا باهوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می‌آمد.

 

آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود، داریوش یکم همواره از نصیحت‌های او بهره می‌جست. او حتی علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.آتوسا از صلب داریوش شاه دارای چهار فرزند شد، که بزرگ‌ترین آن‌ها خشایارشا بود. اما آتوسا همسر اول داریوش یکم نبود، و داریوش از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشا بزرگ‌تر بودند.

 

مطابق قانون پادشاهی, پسر بزرگ شاه پس از او به پادشاهی می‌رسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایارشا را پس از داریوش به پادشاهی برساند.در زمان پادشاهی خشایارشا آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می‌کرد. آشیل در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می‌کرده‌است. می‌توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار، آتوسا بیشترین نقش را بازی می‌کند.

 

از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر می‌گردد زنده بوده‌است. احتمالاً آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم قرار دارد.

 

آتوسا دختر کوروش,زندگی نامه آتوسا

سردیس سنگی منتسب به آتوسا کشف شده در اطراف تخت جمشید

 

زندگی‌نامه: 

آتوسا همسر برادر خود، کمبوجیه دوم بود که بعد از مرگ کمبوجیه، به طریقی به حرم‌سرای گئومات (بردیای دروغین) وارد می‌شود. اما سرانجام، داریوش بزرگ مالکیت حرم‌سرا را به دست گرفته و با آتوسا ازدواج می‌کند و او را همسر اصلی خود و ملکهٔ هخامنشیان می‌کند.

 

داریوش با پیوستن به خانوادهٔ کوروش، به مشروعیت جانشینی تضمینی خاندان هخامنشی دست یافت. بنابر گزارش هرودوت، او داریوش را تشویق می‌کرد تا با یونان وارد جنگ شود، چرا که می‌خواست اَتیک، اَرگیو و کورینثیان را خراج‌گذار کند. به علاوه، آتوسا از همسرش، کنیزهایی از سرزمین لکونی، اَرگیو، اَتیک و کورنیثیان طلب کرد. بر عقیده احمدی، این گزارش هرودوت ناشی از آن است که هرودوت، جهت مشروعیت دادن به اندیشه یونانیان در مورد زنان هخامنشی (که این افراد، دسیسه‌گر و فتنه‌گر بودند) این گزارش را نوشته است، در حالی که داریوش، به منظور تلافی مداخله آتن در تاراج سارد و به آتش کشیدن معبد ایزدبانوی بومی سیبله، به یونان لشگر کشیده بود.

 

به روایت هرودوت، دِمُکدِس، پزشک یونانی که پس از معالجهٔ داریوش، به سمت پزشک خصوصی او منصوب شده بود، می‌توانست از شاه تقاضای هر چیزی به جز بازگشت به وطن داشته باشد. کمی بعد، غده‌ای بدخیم در سینهٔ آتوسا پدیدار می‌شود. او بیماری خود را با دمکدس در میان می‌گذارد، و دمکدس که شوق دیدار میهن را داشت، محرمانه از او می‌خواهد تا در صورت موفقیت در معالجه، تقاضای او را به شرطی که زیانی برایش نداشته باشد، بپذیرد.

 

آتوسا می‌پذیرد و درمان می‌شود. دمکدس از او می‌خواهد که شاه را با این یادآوری که جوان، ثروتمند و نیرومند است، برای حمله به یونان ترغیب کند. آتوسا به داریوش می‌گوید جنگ با یونان از یک سو بر آوازه و قدرت او نزد پارسی‌ها می‌افزاید و از سوی دیگر، چون آنان را سرگرم می‌سازد، از فرصت ایجاد مزاحمت می‌کاهد. داریوش جواب می‌دهد که قصد جنگ با سکاها را دارد، اما آتوسا جواب می‌دهد که چیره شدن بر سکاها هر لحظه ممکن است ولی او آرزوی تصرف یونان را در سر دارد. به ویژه که راه‌آشنایی مثل دمکدس در دسترس است.

 

داریوش می‌پذیرد و دموکدس را به همراه جاسوسان پارسی برای به دست آوردن اطلاعات به سواحل یونان می‌فرستد. پارسی‌ها وظیفه داشتند که از فرار پزشک یونانی جلوگیری کنند. بر اثر تحریک او، لشکر پارسی‌ها سواحل یونان را شناسایی کردند و نیروی دریایی یونان را هم بررسی کردند و با راهنمایی‌های دموکدس کروتونی، پزشک خصوصی او و داریوش هدایت شدند. گرچه لشکرکشی موفقیت آمیز بود، دموکدس موفق شد فرار کند. رجبی گرچه در صحت کل روایت هرودوت شک دارد، اما جزئی از روایت را می‌پذیرد، چرا که آن را حامل برداشت معاصرین هرودوت از دربار ایران، اعتبار ملکه و علت یکی از بزرگترین جنگ‌ها میان پارس و یونان می‌داند.

 

آتوسا دختر کوروش,زندگی نامه آتوسا

عکس آتوسا دختر کوروش کبیر و مادر خشایارشاه

 

فرزندان و جانشینی:

تندیس خشایارشا، شاهزاده هخامنشی به همراه ملازمش. در زمان یورش مقدونی‌ها یا در دوره‌های بعدی، به صورت خشایارشا آسیب وارد کردند.

آتوسا چهار پسر از داریوش داشت: خشایارشای یکم، ویشتاسپ، ماسیشته و هخامنش. خشایارشا بزرگترین فرزند بود؛ ویشتاسپ، فرماندار نیروهای خشایارشا در باختر و سکاها بود؛ ماسیشته، یکی از فرماندهان خشایارشا بود، و هخامنش، دریاسالار ناوگان مصر بود. آتوسا به خاطر تبار و زیرکی خود، تأثیر زیادی بر شوهرش و دربار هخامنشی داشت. در سال ۴۸۷ پ. م در دعوای حرم‌سرا، او حمایت داریوش را با جانشینی خشایارشا به‌دست‌آورد.

 

خشایارشا اولین پسرش بود ولی اولین فرزند داریوش نبود. داریوش سه پسر دیگر از اولین زنش، دختر گوبریاس داشت. انتصاب خشایارشا به عنوان فرماندهٔ کل ارتش پارسی به او قدرتی برای جانشینی در آینده داد. جابه‌جایی قدرت بعد از داریوش به خشایارشا، باید به سبب اقتدار بزرگ آتوسا باشد. آتوسا در مدت حکومت پسرش، او جایگاه والای ملکه مادر را به دست آورد.

 

هنگام درگیری میان آرتوبازان (Artobazane؛ پسر همسر داریوش بزرگ) و خشایارشا، به سبب اینکه خشایارشا در هنگام پادشاهی پدرش به دنیا آمده بود، تخت پادشاهی را از آن خود کرد. هرودوت اظهار می‌دارد که حتی بدون این دلیل هم، پادشاهی از آن خشایارشا بود، چرا که «تمام قدرت در دست‌های آتوسا بود». اما احمدی، جانشینی خشایارشا را تصمیم قاطعانه داریوش می‌داند، چرا که با سپردن ولی‌عهدی به دیگر پسرانش (از همسرانی غیر از تبار هخامنش)، زمینه جاه‌طلبی و باج‌گیری آنها را میسر می‌کرد.

 

دومین سند احمدی، گزارش هرودوت است که روایت می‌کند در آستانه لشکرکشی داریوش به مصر، پسرانش بر سر جانشینی به کشمکش پرداختند که با مداخله آتوسا، به نفع خشایارشا پایان پذیرفت، اما حقیقت آن است که در در برجسته‌نگاری‌های داریوش و خشایارشای جوان، بر روی چهارچوب‌های دروازۀ جنوبی تالار اصلی تَچَر و نبشتۀ سه زبانۀ روی برجسته‌نگاری چهارچوب شرقی آن (XPk)، خشایارشا بر خلاف سنت دیرینه شاهان هخامنشی، خود را به صراحت شاه نخوانده است. این کتیبه نماینگر این است که خشایارشا، در زمانی بسیار زودتر (از گزارش هرودوت) و به صراحت، به جانشینی پدرش برگزیده و معرفی شده بود. 

 

مذهب:

فیلیپ کیپر مدت‌ها پیش اظهار داشت که نام‌های هیشتاسپ (پدر و همچنین نوادگان داریوش بزرگ)، آتوسا (هوتَوسا، دختر ارشد کوروش بزرگ و شاهدخت‌های متعدد پارسی)، پیسَوتنس (Pišišyaoθana، شاهزاده پارسی، پسر ویشتاسب)، داماسپ (فرم فارسی باستان جاماسب، شاهزاده هخامنشی) و سپنددات (Spəntōδāta، نام شاهزاده پارسی که کتسیاس، بر بردیای دروغین گذاشته بود) نشان می‌دهند که هخامنشیان به دین زرتشت آشنایی داشته و سنت زرتشت را گرامی می‌داشتند. با کشف کتیبه‌های ایلامی در تخت جمشید، و دیدن نام‌های چندگانهٔ اوستایی، این فرضیه برای پژوهشگران مستند شد. 

 

مرگ:

آیسخولوس (آشیل) در نمایشنامهٔ ایرانیان حکایت کرده که زمانی که خشایارشا به یونان تاخت، آتوسا هنوز زنده بود. در حقیقت نام هم در لوح‌های استحکامات پرسپولیس دیده نشده است، ولی ثابت نمی‌کند (آنگونه هینتس ادعا می‌کند) که در آن موقع مرده است.[۱]

 

از پایان عمر آتوسا اطلاعی در دست نیست. ژوستین می‌گوید خشایارشا در حال خشم او را به قتل رسانده است. ظاهراً تابوت او و خواهرش، آرتستونا در آرامگاه داریوش و در کنار تابوت خود داریوش قرار گرفته بود. احتمالاً بنایی که امروزه کعبه زرتشت خوانده می‌شود، به دستور آتوسا که می‌خواسته همانند مادرش آرامگاهی باشکوه داشته باشد ساخته شده است، اما چون بعداً داریوش آرامگاه خود را به وسعتی ساخت که همهٔ بلندپایگان خانواده‌اش در آن جای گیرند، کعبه زرتشت به ملکه‌های کهتر و شاهزادگان اختصاص یافت.

 

منبع:fa.wikipedia.org


موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-دختر کوروش کبیر (آتوسا)-

تاريخ : چهار شنبه 28 مهر 1395 | 7:57 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

ساسانیان,دوره ساسانی,تعلیم و تربیت در زمان ساسانیان

یكی از علوم متداول و پیش‌رفته در دوران ساسانیان علم نجوم و هیئت بود

 

تعلیم و تربیت در دوره ساسانی چگونه بود؟
عصر ساسانی یكی از درخشان‌ترین دوره‌های فرهنگ و دانش ایران پیش از اسلام می‌باشد و بسیاری از پژوهندگان و دانشمندان برآنند كه ریشه و شالوده تمدن و نهضت‌های علمی و دانشهای اسلامی ، همین فرهنگ و دانش ایرانی بوده است، زیرا نوشته‌ها و كتابهای علمی پهلوی و همچنین كتابهای یونانی و هندی كه به زبان پهلوی برگردانده شده بود ، به عربی ترجمه و پایه و مایه فرهنگ اسلامی گردید.

 

در پایان این مقاله سعی خواهد شد كه برای تأیید این موضوع به آراء و عقاید دانشمندان و پژوهندگان دوره اسلامی و خاورشناسان قرون اخیر تا اندازه‌ای كه مجال سخن باشد اشاره گردد. جنبشهای علمی و پیشرفتهای فرهنگی ایران در عهد ساسانی از زمان اردشیر ، بنیان‌گذار شاهنشاهی ساسانی و شاپور اول آغاز و در دوران فرخنده و طلائی خسرو انوشیروان به برترین پایه و اوج خود رسید ، تا آنجا كه ایران در بین كشورهای مشرق‌زمین از این لحاظ نیز در اعداد بزرگترین و برجسته‌ترین دولت جهان شمرده می‌شد.


 پادشاهان این دودمان، آنهائی‌ كه دانش‌ پژوه و دانش‌ پرور بوده‌اند از تجلیل و تشویق دانشمندان، خواه ایرانی و غیر‌ ایرانی و جلب آنها به دربار و مراكز علمی ، فروگذار نكرده‌اند، و این رویه تا بدان پایه رسید كه انوشیروان پس از باز گشت برزویه حكیم از مسافرت هندوستان، او را با اعزاز تمام پذیرفت و نزد خود نشانید و به او گفت: هرچه خواهی به تو می‌دهم هر چند كه شركت در پادشاهی باشد. لیكن متأسفانه ذخایر و آثار علمی ایران كه در این دوره اندوخته شده بود، هنگام تاخت‌وتاز تازیان و برچیده شدن شاهنشاهی ساسانی، به دست مهاجمین بی‌دانش و متعصب، از بین رفت و طعمه آب و آتش گردید.

معدودی از آن كه از تباهی و رویدادهای تاریخی در امان بماند همان‌ها است كه بعدها در زمان خلفای دانش‌پرور عباسی به عربی ترجمه شده و پایه و مایه دانش‌های اسلامی گردید.

 

آموزشگاهها
از تحقیق و تفحص در تاریخ ایران عصر ساسانی چنین برمی آید که سازمان های علمی و تربیتی آن روزگاران عبارت از خانواده، مدرسه و آتشکده ها بودند. براساس نوشته های کتاب کریستین سن، غلامی  از خدمتگزاران دربار خسرو اول تفصیل تعلیماتی را که آموخته بود بیان داشته است. روشن است که آگاهی از چگونگی آموزش یافتن او کمک بسیاری برای شناخت ویژگی های آموزشی آموزشگاه های عصر ساسانی می نماید.


«در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته اند و قسمت های مهم اوستا و زند را به مانند یک هیربد در آنجا از برکرده، سپس در تعلیمات متوسطه ادبیات، تاریخ، فن بیان، هنر، اسب سواری، تیراندازی، نیزه بازی و به کار بردن تبرزین را آموخته و موسیقی و سرود و ستاره شناسی را فرا گرفته و در شطرنج و سایر بازی ها به حد کمال رسیده است و...»


همچنان که پیشتر نیز یاد گردید، عصر ساسانیان با گسترش و توسعه آیین مسیح و همچنین ظهور مکتب های مانوی و مزدکی که مبلغان هریک از اینان در آموزش و تعلیم اصول مورد نظر خویش کوشا و فعال بودند همراه گردید. از سوی دیگر، توسعه و پیشرفت باورهای بودایی و عقاید و افکار چینی نقش اساسی در ایجاد سازمان های نوین آموزشی در ایران ساسانی ایفا نمود، بر این اساس، آموزشگاه ها هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت توسعه یافته و بسط پیدا نمودند.

 

بارزترین نمونه آموزشگاه های عصر ساسانی دو مدرسه مشهور ایرانی یکی در شهر «رها» و دیگری در شهر «نصیبین» بود که هریک حدود هشتصد جوینده دانش در خود جای داده بودند. بنا به اسناد به جای مانده از آن دوران، مدت تحصیل در مدرسه نصیبین سه سال بود و طی دو دوره تابستانی و زمستانی مجالس درس برگزار می شد. برای اقامت شاگردان آن نیز مجموعه های متشکل از خانه های کوچک اختصاص یافته بود که در هرکدام هشت الی 10 نفر می زیستند.

 

از دیگر سوی، شاگردان بدون اجازه مسوولان مدرسه حق خروج از محوطه مدرسه را نداشته و تنها به هنگام تعطیلی مجالس درس اجازه بیرون رفتن می یافتند. شایان توجه است که کلاس های درس مدرسه نصیبین به طور معمول از صبح تا شام برقرار بود. در این روزگار با گسترش دین مسیح و زبان سریانی، حوزه های علمی بسیاری به توسط مسیحیان در شهرهای مختلف ایران بنیان نهاده شد. از این مدارس دانشمندان بزرگ و نام آوری چون نرسی و فرهاد، رئیس دیر شهر موصل و پولس ایرانی که کتابی مشتمل بر بحث منطق به ویژه منطق ارسطویی برای انوشیروان نوشت برخاستند.

 

نجوم و هیئت
یكی از علوم متداول و پیش‌رفته در دوران ساسانیان علم نجوم و هیئت بود كه دانشمندان و منجمان دوره بعد از اسلام از بقایای كتابهای این دوره استفاده كردند و از عقاید ایرانیان در این باب هم ردیف با عقاید رومیان و بابلیان و هندیان مطالبی نقل نموده‌اند كه مورد تأئید و استفاده ستاره‌شناسان و علمای علم هیئت قرار گرفته است.


فلسفه مانی - اندیشه مزدک
در عهد ساسانی دو مکتب نوین مزدکی و مانوی ظهور نمودند و البته این دو مکتب صفحاتی نوین را در تاریخ فلسفه ایران باز نمودند که به جای خود شایان توجه است. آنچه روشن است، مزدکیان و مانویان به تبلیغ اصول خویش پرداخته و بدین ترتیب این دو مکتب توسعه ای روزافزون یافتند، به خصوص حکمت مانوی گسترش بسیار یافت و در پهنه وسیعی از دنیای آن روزگار یعنی از چین تا سرزمین گل (فرانسه) هوادارانی یافت.


شایان توجه است که مانی برای سهولت آموزش اصول آیین خویش به مردم عادی و بی سواد از تصاویر زیبا سود می جست و به همین سبب به مانی نقاش نیز ملقب گردید. از معروفترین کتاب های او که تصاویر زیبا در آن جلوه می نمود کتاب ارژنگ را می توان نام برد.

 

 مزدک نیز با نشر افکار خویش که به مرام اشتراکی اشتهار یافته بود و بسیار به فلسفه مارکسیستی - سوسیالیستی امروزین شباهت داشت از نیروهای موثر در فرآیند دانش و دانش پژوهی عصر ساسانی به شمار می آمد. پیام اجتماعی فلسفه مزدک ایجاد نظام مساوات جویانه توزیع ثروت بود. آیین مزدک که از نظر اقتصادی به تقریب ماهیت سوسیالیستی داشت یک جنبش دینی عرفانی با جنبه های اجتماعی نیرومند بود.

 

جنبشی که توسط مزدک برپا گشت خیزشی توده پسند و برابری خواهانه بود که در شکل افراطی خود برابری توزیع ثروت و شکستن یا کاستن موانعی را توصیه می کرد که سبب شده بود دارایی و زن در دست طبقات ممتاز قرار گیرد. فردوسی در اثر سترگ خویش، شاهنامه، جزئیات بیشتری درباره فلسفه اخلاقی و اجتماعی آیین مزدک به دست داده و اقرار داشته است که در آیین مزدک انسان می بایست بر پنج دیو رشک، کین، خشم، نیاز و آز چیره باشد تا سعادتمند گردد.


در حقیقت، همانگونه که دکتر احسان یارشاطر، از نویسندگان مجموعه تاریخ ایران دانشگاه کمبریچ، اذعان داشته است فلسفه اخلاقی مزدک بر پایه های صلح و عدالت مبتنی بود. وی بر آن باور بود دور کردن رنج از مردمان که علت آن وسوسه های دیو تاریکی است تنها با از میان برداشتن  انگیزه های هم چشمی و ستیزه و با سهیم کردن مردم در بهره برداری از وسایل و منابع موجود با روحیه عشق به برادری و برابری امکان می یابد. مزدک نیز چون مانی کتابی را برای تبلیغ آیین خویش نگاشته بود که امروزه در دست نمی باشد، اما در منابع تاریخی سده های نخستین اسلامی به دو ترجمه ابن مقفع و ابان لاحقی از آن اشاره شده است.

منبع:

تاریخ ساسانیان تألیف كریستن سن

tebyan.net


موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-تعلیم و تربیت-دوره ساسانی -

تاريخ : پنج شنبه 22 مهر 1395 | 10:56 | نویسنده : مهدی اژدری |

 

 

 

حکومت قاجار, لباس مردان در زمان قاجار, پوشش مردان در زمان قاجار

 

کلاه بر خلاف امروز، یک پوشش همگانی بود و ایرانیان به آن حساسیت داشتند

 

 

 

پوشش مردان در زمان قاجار چگونه بود؟
یکی از امتیازات فرهنگی ایران بر سایر جوامع، بی شک نوع پوشش مردم در طول زمان بوده است به نحوی که گاه این امر تعجب سیاحان خارجی را بر انگیخته است. در طول دوران حکومت 50 ساله ناصر الدین شاه قاجار بر ایران، یکی از امور بسیار مهم در نزد اقشار جامعه، نوع پوشش و متعلقات آن بوده است، به نحوی که کلاه، کفش، جوراب، شلوار، شال، کمربند، جبه، قبا، عبا و عمامه و پوستین از جمله عناصر پوشاکی مردان  دوره قاجار محسوب می شده است.

 

 

 

کلاه
کلاه بر خلاف امروز، یک پوشش همگانی بود و ایرانیان به آن حساسیت داشتند. به نحوی که هیچکس کلاه از سر بر نمی داشت. به اعتقاد کرزن مولف کتاب ایران و قضیه ایران، کلاهی که ایرانیان به رسم ملی بر سر می گذاردند فقط در دوره قاجاریه از یک قرن پیش مرسوم شده است تا آن موقع همه جا عمامه رسم بود. بعد از رسم شدن کلاه، غالباً شالی برگرد آن می پیچیدند و این کار مختص پادشاهان و افراد خانواده شاهی و بعضی بزرگان دولت بود و اکنون فقط در موقع میلاد رسمی دربار شاه دیده می شود. از طرفی دیگر هم شکل کلاه عوض شده است، چون اوایل قرن حاضر یک و نیم پا بلندی آن بوده و نوک باریکی داشت و حالا فقط شش تا ده اینچ ارتفاع دارد و سر و ته آن تقریباً متساوی است.

 

 

 

محمد شاه اولین بار دستور داد که کلاه کوتاه شود. کلاه دوره قاجار عبارت بوده از یک مخروط مجوف به ارتفاع سی و پنج سانتی متر که انتهای فوق آن به داخل تا شده بود. آن قسمت که تا می خورد به طرف جلو یا قدری به پهلو، بسر می گذاشتند، پولاک نوشته است: «کلاه اعیان و متمولین از بهترین پوست بخاراست آنهم از قسمت های دست چین و منتخب پشت بره. برای مردم با در آمدتر، این کلاه را از پوست زیبای بره های محلی و بخصوص بره های شیراز و قم تهیه می کنند به قیمت 2 تا 5 تومان. ایرانیها همچنین، زیر کلاه یا «عرقچینی» به سر می گذاردند که زنان و بخصوص زنان اصفهان به نقوش مختلف و با هنرمندی تمام آن را می دوزند».

 

 

 

«عمامه» نیز به تدریج از شکل عام و همه گیر درآمد و فقط بعضی از قبایل کرد، افغان، بلوچ و برخی از اصناف مانند سادات، روحانیون، معلمین مدارس، اطباء و داروسازها و غیره آن را به عنوان علامت مشخصه بر سر می گذاشتند.
در زمینه کوتاه کردن کلاه (پوستی) درگیریهایی هم بین دولت و مردم بوجود آمد: پولاک اشاره کرده است که: «چون کلاه پوستی زود خراب و فرسوده می شد و در طی سال سه یا چهار باید کلاه خرید، مبالغ هنگفتی برای خرید کلاه پوست بخارا به خارج از مملکت می رفت.

 

 

 

این مسأله ناصرالدین شاه را وادار به صدور فرمانی کرد که از بلندی کلاه بکاهند و فقط در ساختن کلاه، پوست بره های داخلی را بکار برند، در روزنامه های رسمی مقررات و دستورهایی برای این کار درج شده بود و پاسبان هایی در معابر گماردند که بلندی اضافه کلاه عابرین را بی هیچ گذشتی ببرند، ولی باز بعد از چندی شاه ناچار در برابر قدرت فائقه مد و مدپرستی سر فرود آورد با یک مقاومت منظم و متشکل از طرف صدرالاعظم و وزراء، فرمان او را خنثی کرد و این کار به تجدید آزادی فردی تعبیر شد. حتی مردم بیشتر حاضر بودند که اموال شان مصادره شود تا رضایت بدند کلاهشان کوتاه گردد و بدین ترتیب سلطان مستبد نتوانست به میل و اراده، رعایایش را در این زمینه با اطاعت وادارد.

 

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-پوشش -مردان-قاجار-

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 | 8:13 | نویسنده : مهدی اژدری |
ایل قشقایی[۱]
کل جمعیت

۱٬۷۶۹٬۰۰۰ نفر[۲]

نواحی با بیشترین جمعیت
استان‌های فارس، کهگیلویه وبویراحمد و چهارمحال و بختیاری
زبان‌های رایج
ترکی قشقایی
ادیان و مذاهب
اسلام شیعه
حدود سرزمین قشقایی‌ها در نقشه ایران

قشقایی یا ایل قشقایی یکی از اتحادیه‌های ایلی[یادداشت ۱] ایران است که مانند بسیاری از اتحادیه‌های ایلی متأخر ایران مخلوطی از قبیله‌هایی با ریشه‌های قومی گوناگون لر، کرد، عرب و ترک است، اما بیشتر قشقایی‌ها ریشه‌ای ترک دارند و تقریباً تمامشان به گویشی از زبان‌های ترکی اغوز غربی صحبت می‌کنند که خود آن را ترکی می‌نامند.[۱] اکثریت قشقایی‌ها شیعه‌مذهب هستند.[۳]

مرکز اصلی این ایل استان فارس است. اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استان‌ها نیز ساکن هستند. از این جمله می‌توان به استان‌های کهگیلویه وبویراحمد، چهارمحال و بختیاری (جونقان، بلداجی، بروجن، سامان، شهرکیان، طاقانک)، خوزستان (هفتکل)، اصفهان (قسمتهایی از سمیرم، شهرضا، دهاقان، فریدن، بخش‌های مختلف شهرستان لنجان به ویژه بخش مرکزی این شهرستان در اطراف زرین شهر، بیستگان، باباشیخعلی و چم‌ها)، قم، مرکزی، و بوشهر (دشتستان و دشتی) اشاره نمود. قشقایی‌ها در دوره‌های مختلف به‌تدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شده‌اند. عشایر ترک‌زبان در سراسر ایران پراکنده‌اند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، تیموریان و صفویه شدت یافته‌است. جمعیت ایل قشقایی نیم میلیون (تخمین سال ۱۹۸۶)[۴] بوده و در حال حاضر بیش از ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود.[۵]

ریشه‌شناسی نام

تردیدها در ریشه‌شناسی نام قشقایی زیاداست. قابل‌قبول‌ترین نظر در این‌باره نظری است که نخستین بار توسط واسیلی بارتلد داده‌شده‌است. به نظر بارتلد، نام قشقایی از واژه ترکی قشقا به معنی «اسب پیشانی سفید» آمده‌است. نظر دیگری هم هست که نخستین بار توسط حسن فسایی در فارسنامه ناصری مطرح شده‌است. طبق نظر فسایی نام قشقایی از واژه ترکی قاچماق به معنی «فراری» آمده‌است.[۱]

خاستگاه

قشقایی‌ها عموماً بر این باورند که اجدادشان به عنوان قراولان لشکر هلاکوخان و تیمور از ترکستان به ایران آمده‌اند. در حالی که ورودشان در زمان مهاجرت‌های بزرگ قبیله‌ای قرن یازدهم میلادی محتمل‌تر است. همه گمانه‌ها در این که ایشان پیش از ورودشان به فارس، مدتی در شمال غربی ایران حضور داشته‌اند متفق‌اند. تا همین اواخر قبیله‌ای با نام مغانلو در میان قشقایی‌ها حضور داشته، که مسلماً نام خود را از دشت مغان در شمال اردبیل گرفته بوده‌است. همچنین احتمال داده می‌شود که طوایف آق قویونلو، قراقویونلو، بیگدلی و موصلو گذشته‌شان به شمال غرب ایران مربوط باشد. غیر از این قشقایی‌ها غالباً اردبیل را به عنوان سرزمین گذشته‌شان معرفی می‌کنند. به نظر می‌رسد، در یک دوره ارتباط نزدیکی میان خلج‌ها و قشقایی‌ها وجود داشته‌است. برخی نویسنده‌ها از جمله حسن فسایی، تا آنجا رفته‌اند که قشقایی‌ها را شاخه‌ای از خلج‌ها دانسته‌اند. مینورسکی معتقد است که مهاجرت خلج‌ها به فارس و ترکیب شدنشان با قشقایی‌ها این فرضیه را ایجاد کرده‌است. بقایای خلج‌ها در میان قشقایی‌ها قابل تشخیص هستند. غیر از آن خلج‌های یکجانشینی در فلات دهبید موجود اند که گمان می‌رود زمانی که هنوز زندگی عشایری داشته‌اند جزوی از ایل قشقایی بوده‌اند. نام طوایف قشقایی نشان می‌دهد که غیر از خلج‌ها، گروهی از طوایف افشار، بیات، قاجار، قراگوزلو، شاملو و ایگدر نیز به این اتحادیه ایلی پیوسته‌اند.[۱]

سعید نفیسی در کتاب « تاریخ معاصر ایران» می­نویسد: « گروهی از قزلباش­ ها در زمان شاه اسماعیل صفوی، برای حفظ و حراست مرزهای جنوب به فارس آمدند و با متحد کردن ایلات فارس، ایل قشقایی را به وجود آوردند.»

پیر ابرلینک فرانسوی در کتاب « کوچ­ نشینان قشقایی فارس» این نکته را تایید و می­ نویسد: در زمان شاه اسماعیل صفوی گروهی به فرماندهی فردی به نام امیر قاضی شاهیلو( شایلی) قشقایی برای گسترش مذهب تشیع به جنوب ایران و فارس آمدند و با متحد کردن دیگر قبایل چادرنشین فارس، ایل قشقایی را به وجود آوردند.

تاریخچه

روسای قشقایی‌ها همواره به طایفه شاهیلو از طایفه عمله قشقایی تعلق داشته‌اند. نخستین رئیس شناخته شده ایل، امیر غازی شاهیلو، در قرن شانزدهم می‌زیسته و مقبره‌اش در روستای درویش از توابع گندمان است. ظاهراً مرد مقدسی بوده به همین خاطر مردم به زیارت قبرش می‌روند. بنا به افسانه‌ها او شاه اسماعیل صفوی را در تثبیت مذهب تشیع در ایران یاری نموده. با این حال تنها در آغاز قرن هجدهم میلادی است که نقش قابل توجه قشقایی‌ها در تاریخ فارس آغاز می‌شود. در آن زمان ریاست قشقایی‌ها بر عهده شخصی به نام جان محمد آقا بوده که بیشتر با نام جانی آقا شناخته می‌شود. بنا به افسانه‌ها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش مؤثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشته‌اند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار می‌گیرند و نادر اسماعیل خان را کور می‌کند و حسن خان را می‌کشد. در ادامه قشقایی‌ها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان می‌شوند.[۱]

دوران زندیه

نقاشی کریم‌خان زند، برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار وی اسماعیل‌خان است

زمانی که کریم خان زند از اصفهان حکم می‌راند، اسماعیل خان در نامه‌ای از او درخواست کرد که بگذارد که ایلش به فارس بازگردد. کریم خان به این درخواست پاسخ مثبت داد و قشقایی‌ها این امکان را یافتند که به فارس بازگردند. بعدها اسماعیل خان به یکی از معتمدین وی تبدیل شد. برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار کریم خان، در یکی از تابلوهای متعلق به آن دوران که در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود اسماعیل خان است.[۱]

در دوران آشوبناک پس از مرگ کریم خان، اسماعیل خان به خاطر ارتباط نزدیکی که با زکی خان داشت ادعای فرمانداری فارس را کرد اما پس از کشته شدن زکی خان توسط جانشینش علی مراد خان اعدام شد. تنها فرزند اسماعیل خان جان محمد خان، که به جانی خان مشهور بود پس از او به ریاست رسید و از جعفرخان زند پشتیبانی کرد. در ۱۷۷۸ میلادی، آقامحمدخان قاجار علیه قشقایی به گندمان لشکرکشی کرد، اما قشقایی‌ها که از این امر آگاه شده بودند به کوه‌ها پناه بردند و نجات یافتند. پس از ترور جعفرخان، جانی خان از فرزند او لطفعلی خان پشتیبانی کرد.[۱]

 


موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- قشقایی-

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 | 16:51 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: مناسبتها در ایران و جهان

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

مشروح وقایع ماه محرم الحرام 

 

روز اول ماه محرّم الحرام:

۱.آغاز ایام حسینی

اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند.باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.

 

همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام است،که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا می کند،ودستورات دین خود را از حسینیه ها و تکایا و مساجد به خانه های فکر ودل خود به ارمغان می برند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام واشک بر آن حضرت،از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام است.

 

۲-ماجرای شعب ابی طالب علیه السلام

در پی بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قریش پیمان نامه ای نوشتند وطی آن قرار گذاشتند با بنی هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره وهمنشین نشوند و معامله ننمایند؛و آنان را به گونه ای در فشار قراردهند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل رسانند . حضرت ابوطالب علیه السلام بنی هاشم را به دره ای که منتسب به آن حضرت بود برد،و اطراف آن را محکم کرده وبرای حفظ جان پیامبر صلی الله علی وآله وسلم شبانه روز کمر همت بست.

 

آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گردید ومی فرمود :«تا زنده ام دست از یاری او برنمی دارم.»او در هرشب چند بار محل خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تغییر می داد وعزیزترین فرزند خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای آن حضرت می خوابانید،و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت می گماشت. در مدتی که در شعب بودند بر آن حضرت ومسلمانان بسیار سخت گذشت ،تا آنجا که شبها صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را ساکنین اطراف شعب می شنیدند.

 

پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه را مأمور کرد،وپیمان نامه آنان را از بین برد به جزء اسماء الهی که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السلام این خبر را به کفار داد،و آنان با دیدن چنین معجزه ای دست از تصمیم خود برداشتند وبنی هاشم به خانه های خود بازگشتند.۲

 

3-جنگ ذات الرقاع

در سال چهارم هجرت _به تحریک قریش _بین مسلمانان و قبایلی که اطراف مدینه زندگی می کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگی در گرفت .پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با ۴۰۰یا۷۹۰ نفر از مدینه بیرون رفتند.در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد.این واقعه به قولی در ۱۵جمادی الاولی بوده است. 

 

4- اولین جمع آوری زکات

در روز اول محرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای اولین بار مأمورانی را برای جمع آوری زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستادند. 

 

5- امام حسین علیه السلام در راه کربلا

روز اول محرم،امام حسین علیه السلام در قصر بنی مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبیدالله بن حر جعفی دعوت به یاری نمودند، ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد.۵

 

6- قیام مردم مدینه برعلیه یزید

در این روز در سال۶۳ ه مردم مدینه برای قیام علیه یزید حرکت کردند.قضیه از آنجا آغاز شد که جمعی از اهالی مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله به شام رفتند و دستگاه یزید وشرابخواری و قماربازی و سگ بازی او را دیدند،وبه مدینه بازگشته ومردم را از وضع فساد دربار اموی آگاه ساختند.با شنیدن این اخبار همگان بر خلع یزید اتفاق نمودند،و به سرپرستی عبدالله علیه یزید قیام نمودندو افراد اموی ساکن مدینه رابیرون کردند.لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به طرف مدینه حرکت کرد و واقعه حرّه پیش آمد.

 

7- کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام  

در روز اول محرم ریّان بن شبیب خدمت امام رضا علیه السلام رسید.حضرت به او فرمودند:ای پسر شبیب ،مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می دانستند؛ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را رعایت نکردند.در این ماه خون ما را حلال دانستند ،و هتک حرمت ما را کردند وفرزندان و زنان ما را اسیر نمودند، و سراپردۀ ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دربارۀ ما ننمودند.

 

همانا روز شهادت حسین علیه السلام پلک چشمان ما را مجروح کرد واشکهای ما را روان ساخت ودل ما را سو زاند؛وعزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد ونزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السلام بگریند،زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.

 

ای پسر شبیب ، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برحسین بن علی علیه السلام گریه کن،چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانکه گوسفند را می کشند،و با آن حضرت ۱۸ نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه ونظیری نداشتند. آسمان های هفتگانه و زمین ها در شهادت آن حضرت گریستند.چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده اند.لذا پریشان وغبار آلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند،تا حضرت قائم علیه السلام ظهور کنند و از یاران او باشند و شعارشان “یالثارت الحسین“است.

 

ای پسر شبیب، اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما وشاد باش در شادی ما؛وبر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشدخداوند متعال او را با همان سنگ محشور می کند….

۱.خصائص الزینبیه:ص۴۹،خصیصه نوزدهم.

۲.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۹٫ الوقایع و الحوادث:ج۲ص۷٫

۳.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۵٫توضیح المقاصد:ص۲-۳٫ وقایع الشهور:ص۹۸٫

۴.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۲٫٫قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۱۵

۵.ارشاد:ج۲ص۸۱٫

۶.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۴۹٫

۷.بحار الانوار:ج۹۸ص۱۰۲،ج۱۴ص۱۶۴٫امالی صدوق:ص۱۱۱٫اقبال:ص۵۴۴٫عیون اخبار الرضاعلیه السلام:ج۱ص۲۳۳٫

 

روز دوّم ماه محرّم الحرام:

۱-ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

بنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ه آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلای معلی شدند.(۱)

در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد. امام پرسیدند:نام این زمین چیست؟گفتند:”غاضریه“نام دیگرش را پرسیدند گفتند:”شاطئ الفرات“اسم دیگری هم دارد؟گفتند:”کربلا“هم می گویند. در این هنگام حضرت آهی کشیدند و گریه شدیدی نمودند و فرمودند:”اللهم انی أعوذ بک من الکرب و البلاء.“به خدا قسم زمین کربلا همین است.به خدا قسم اینجا مردان ما را می کشند! بخدا قسم اینجا زنان و کودکان مارا به اسیری می برند!بخدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می شود.ای جوان مردان ، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست….”(۲)

 

۱. ارشاد:ج۲ص۸۴٫قلائد النحور :جمحرم وصفر،ص۲۴٫ الوقایع و الحوادث :ج۲ص۸۹٫ مناقب ابن شهر آشوب :ج۴ص۱۰۵٫ جلاء العیون:۳۷۹٫ معالی السبطین:ج۱ص۲۸۵٫

۲. از مدینه تا مدینه :ص۲۳۶٫ فیض العلام :ص۱۴۲٫

 

روز سوّم ماه محرّم الحرام:

1-نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه

در این روز امام حسین علیه السلام برای بزرگان کوفه نامه ای نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی دادند که به کوفه برساند.مأمورین بین راه قیس را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد یزید وابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(۱)

 

2- ورود عمر بن سعد به کربلا

در این روز عمر بن سعد با با شش یا نه هزار سوار برای قتل پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خیمه برافروخت.ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(۲)

 

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۴۱٫

۲.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۴۰٫از مدینه تا مدینه :۳۴۳٫ معالی السبطین:ج۱ص۳۰۱٫ فیض العلام:ص۱۴۳٫

 

روز چهارم ماه محرّم الحرام:

۱-فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

در این روز از سال ۶۱ ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.(۱)

۱.الوقایع الحوادث:ج۲ص۱۲۴٫

 

ششم ماه محرّم الحرام:

۱-یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی سعد

در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور وکمک ، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند وحرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند.لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی وبقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.(۱)

 

۲- اولین محاصره فرات در کربلا

به نقلی عمر سعد ،شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.(۲)

 

3- تراکم لشکر یزید در کربلا

در این روز لشکرزیادی برای جنگ با حضرت اباعبدالله علیه السلام جمع شدند.(۳)

۱.الوقایع الحوادث:ج۲ ص۱۴۹٫از مدینه تا مدینه:ص۳۶۸-۳۷۰٫

۲.از مدینه تا مدینه:ص۳۶۰٫

۳.الوقایع الحوادث:ج۲ ص۱۵۳٫

 

روز هفتم ماه محرّم الحرام:

۱-ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد

در شب هفتم  امام حسین علیه السلام ملاقات وگفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام حسین علیه السلام داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد و آن ملعون نامه ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.۱

 

۲ -منع آب از امام حسین علیه السلام

در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بستند، چه اینکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمرو بن حجاج زبیدی با جهار هزار تیرانداز مآمور منع آب فرات شدند،که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.۲

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۶۳٫معالی السبطین:ج۱ص۳۱۵٫

۲.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۱۵۳٫٫فیض العلام:ص۱۴۶٫

 

روز هشتم ماه محرّم الحرام:

۱- قحط آب در خیمه های حسینی

در این روز آب در خیمه های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.۱

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۸۱٫الوقایع و الحوادث:ج۲ص۱۵۴٫

 

روز نهم ماه محرّم الحرام (تاسوعا):

۱-محاصره خیمه ها در کربلا

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر  کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.۱

 

۲- آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . ۲آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:”أین بنو اختنا“: “پسران خواهر ما کجایند“؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.

حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.

حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:”لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد“؟!۳

 

۳-در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام

در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.۴چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.۵

 

۴- آمدن لشکر تازه نفس به کربلا

دراین روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.۶

 

۵-خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش

در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

۱.کافی:ج۴ ص ۱۷۴٫

۲.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫ فیض العلام:ص۱۴۳٫بحار الانوار :ج۴۴ص۳۶۱٫

۳.از مدینه تا مدینه :ص۳۸۱_۳۸۲

۴.اعلام الوری:ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫بحارالانوار :ج۴۴ص۳۹۲٫

۵ .مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷٫

۶.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫

۷. مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷٫

 

شب دهم (عاشورای) ماه محرّم الحرام:

۱-سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش

در این شب امام حسین علیه السلام اصحاب و اهل بیت خود را جمع نمودند و کلماتی را به آنان فرمودند.خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما بر داشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که می خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت، اهل بیت علیهم السلام و اصحاب کلماتی در وفاداری و جان نثاری خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.۱

 

۲- سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

در این شب بود که زینب کبری سلام الله علیها اشعار “یا دهر اف لک من خلیل ..”را از زبان برادرش شنید، و هنگامی که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود:”ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود واین روز را ندیده بودم“. سپس سیلی به صورت زد وبیهوش شد. امام علیه السلام خواهر عزیز ومکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبی فرمودند.۲

 

۱.فیض العلام:ص۱۴۷٫وسیلهالدارین:ص ۲۹۸-۲۹۹٫

۲.فیض العلام:ص۱۴۹٫وسیلهالدارین:ص۳۰۲-۳۰۳٫

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

وقایع و اتفاقات عاشورا و تاسوعا 

 

روز دهم ماه محرّم الحرام ، روز عاشورا:

۱-شهادت امام حسین علیه السلام

در این روز در سال ۶۱ه که روز شنبه یا دوشنبه بوده،آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سن ۵۸ سالگی (ویا ۵۶ویا ۵۷ سالگی)بعد از نماز ظهر،مظلومانه وبا حالت تشنگی وگرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند.۱این روز،روز باریدن خون از آسمان است، و روزی که شهادت اهل بیت واصحاب امام حسین علیه السلام در آن به وقوع پیوسته است.۲

 

چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند، وچون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام گریه کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند.در این روز ترک خوردن و آشامیدن به خصوص از غذاهای لذیذ مناسب است.۳

 

۲-شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی .

 

۳-شهادت مسلم بن عوسجه.

 

۴-شهادت حربن یزید ریاحی.

 

۵-شهادت جون مولی ابی ذرالغفاری.

 

۶-شهادت همسر وهب،به دست رستم غلام شمر ۴٫

 

۷-شهادت شبیه ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم، علی اکبر علیه السلام فرزند بزرگ سیدالشهداءعلیه السلام عموی والا مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام .

 

۸-شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام.

 

۹-شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام.

 

۱۰-شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام .

 

۱۱-شهادت مولانا الرضیع باب الحوائج علی اصغر علیه السلام .

 

۱۲- آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت.

۱۳-ماتم وناله پردگیان حرم برسید الشهداء علیه السلام و اولاد و وابستگان آن حضرت .

 

۱۴-غارت اموال از خیام امام حسین علیه السلام.

 

۱۵-فرار فاطمیات وعلویات در بیابان ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه السلام.

 

۱۶-غارت کردن لباس وزره و ..از بدن مطهر شهدای کربلا.

 

۱۷- جدا شدن سر های مطهر امام حسین علیه السلام واهل بیت واصحاب آن حضرت.

 

۱۸-به آتش کشیدن خیمه های آل الله،فرزندان رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهم السلام .

 

۱۹-شهادت دختران کوچک در کنار خیمه ها .

 

۲۰-گریه وماتم بر سید الشهداء علیه السلام و عزای زمین و عرش و آسمان جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت.

در این روز ملکی ندا کرد:ای امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید، خداوند شما را موفق به درک عید فطر وقربان نفرماید.۵

 

۲۱- رأس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه: عصر عاشورا رأس مطهر ونورانی امام حسین علیه السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون وحمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند.۶

 

۲۲-خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می کشیدند،از مصیبت عظمای آن روز.

 

۲۳-قتل ابن زیاد:ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ه به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد۷٫حصیر بن نمیر وجمعی از قتله امام حسین علیه السلام نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.۸

 

ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی کشته شد، و سر نحسش را برای مختار فرستادند.مختار هم سر او را برای امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند.لذا سجده شکر به جا آورده فرمودند:”روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا می خورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ،همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خونخواهی مارا نمود“.سپس حضرت به اصحاب خود فرمودند:همه شکر کنید.

 

۲۴- قیام حضرت مهدی علیه السلام:به روایتی حضرت بقیهالله اعظم حجه بن الحسن العسکری ارواحنا فداه در این روز قیام خواهند کرد.۹

 

۲۵-وفات ام سلمه:در این روز در سال ۶۲-۶۳ ه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رحلت فرمود.۱۰نام او هند پدرش ابی امیه، مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله اش ابو سلمه بن عبدالاسد بن مغیره بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش ام سلمه به حبشه هجرت کردندو پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی که در جنگ احد بر او وارد شده بود،بعد از مدتی شهید شد.

سلمه، عمر ، زینب و دره، فرزندان او بودند؛ و عمر در جمیع جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام شرکت کرد و مدتی از طرف آن حضرت والی بحرین بود.

 

بعد از اینکه عدّه ام سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبکر و عمر جداگانه به خواستگاری او رفتند، ولی ام سلمه اجابت نکرد. در سال چهارم هجری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او خواستگاری کرد و ام سلمه قبول کرد ، و به فرزند خود عمر بن ابی سلمه گفت :عقد را جاری کن .

عایشه وقتی دید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ام سلمه را به عقد خویش در آورد بسیار ناراحت شد، چه اینکه ام سلمه در جمال کم نظیر بود. عایشه به حفضه گفت:ام سلمه چقدر زیباست! او باور نکرد تا اینکه ام سلمه را دید.از همین جهت حسادت این دو با ام سلمه بسیار بود.

ام سلمه فضایلی دارد که او را از دیگر همسران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم–به جز خدیجه کبری علیها السلام – ممتاز کرده است:

۱-بارها ام سلمه عایشه را نصیحت می کرد در پیروی از علی بن ابی طالب علیه السلام ، ولی او نمی پذیرفت. فضایل ومناقب آن حضرت را برای عایشه می گفت ولی او قبول نمی کرد، تا اینکه پسرش عمر بن ابی سلمه را با نامه ای خدمت امیر المؤمنین علیه السلام فرستاد ودر آن خبر داد که عایشه به سوی بصره حرکت کرده است…

 

۲.ام سلمه شهادت داد که عایشه دشمن امیر المؤمنین علیه السلام است.

 

۳-ام سلمه شنید که یکی از آزاد شده هایش امیر المؤمنین علیه السلام را ناسزا گفته است. آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضایل و مناقب علی علیه السلام که از پیامبر شنیده بود برای آن شخص باز گو کرد ، تا او توبه نمود.

 

۴-ام سلمه حدیث “نحن معاشر النبیاء لانورث ..”را –که ابوبکر آنرا به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد–تکذیب کرد.

 

۵-هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام برای جنگ جمل حرکت کردند، پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد،و به آن حضرت پیغام داد:”اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همسرانش را به ملازمت خانه ها امر نفرموده بود می آمدم ودر نصرت ویاری شما کوتاهی نمی کردم.

 

۶-بعد از رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها مراقبت حضرت زهرا سلام الله علیها با فاطمه بنت اسد علیها السلام بود.بعد از رحلت فاطمه بنت اسد این مهم از طرف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ام سلمه سپرده شد، و عایشه از این ماجرا بسیار خشمناک بود . ام سلمه می گفت:”مردم گمان می کنند من آموزگار فاطمه سلام الله علیها هستم ! بخدا سوگند آن حضرت آموزگار من است .”

 

۷- روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پوست گوسفندی را طلبیدند و مطالبی را فرمودند و امیر المؤمنین علیه السلام  نوشتند. بعد آن پوست را به ام سلمه دادند و فرمودند:”هر کس بعد از من فلان وفلان نشانه را به تو داد ، این پوست را به او تقدیم کن “. آن سه نفر آن نشانه را نداشتند ،و ام سلمه آن پوست را در خلافت ظاهری امیر المؤمنین علیه السلام به آن حضرت – که همه نشانه ها را دارا بود – تسلیم نمود.

 

۸-هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ام سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السلام محل شهادت و موضع دفن خود واصحابشان و… را به معجزه نشان دادند. سپس مقداری از آن خاک بقعه طیبه را به ام سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را با حالتی گرد آلود و ژولیده مو در خواب دید، وعرض کرد:”یا رسول الله ، این چه حالت است که در شما می نگرم؟“فرمودند:”ای ام سلمه ، حسین مرا کشتند ودیشب برای او و اصحاب او قبر می کندم“.

وقتی از خواب بیدار شد دید خاکی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسین علیه السلام به او داده بودند به خون تازه تبدیل شده است.۱۱

 

۱.ارشاد:ج۲ ص۱۳۳٫اعلام الوری :ج۱ص۴۲۰٫کشف الغمه:ج۲ص۴۰٫توضیح المقاصد:ص۳٫مسار الشیعه:ص۲۵٫کافی ج۲ص۴۸۴٫تهذیب شیخ طوسی:ج۶ص۴۲٫ زاد المعاد:ص۳۰۶٫ معالی السبطین:ج۲ص۵٫مصباح کفعمی:ج۲ص۵۹۴٫مصباح المهتجد:ص۷۱۲٫ مقتال الطالبیین:ص۷۸٫

۲.زاد المعاد:ص-۳۰۷-۳۰۶٫

۳.توضیح المقاصد:ص۳٫٫مسار الشیعه:ص۲۵٫

۴.منتخب التواریخ:ص۲۲۸٫

۵.بحار الانوار:ج۴۵ص۲۱۸٫وسائل الشیعه:ج۴ص۲۱۳٫

۶.اعلام الوری :ج۱ص۴۷۰٫منتهی الآمال:ج۱ص۴۰۱٫فیض العلام:ص۱۵۵٫

۷.تتمه المنتهی:ص۹۰٫قلائد النحور:ج ذی الحجه،ص۴۲۴٫استیعاب:ج۱ص۳۹۶٫ البدایه و النهایه:ج۸ص۳۱۰٫

۸.مستدرک سفینه البحار:ج۵ص۲۱۵٫

۹.اعلام الوری :ج۲ص.بحار النوار:ج۹۵ص۱۹۰٫

۱۰.مستدرک سفینه البحار:ج۵ص۲۱۵٫

۱۱.ریاحین الشزیعه:ج۲ص۲۸۳-۳۰۵٫

 

وقایع شب یازدهم ماه محرم:

۱- شام غریبان کربلا

نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پس از شهادت سید الشهداء علیه السلام است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبی تیره تر از سیاهی! شبی جانسوز که در آن تلخ ترین لحظات بر خاندان امام حسین علیه السلام گذشت.

 

آیا می شود رنج و سوز و مصیبت باز ماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد ویا حتی تصور نمود؟ آیا کسی درک می کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السلام و اهل بیت چقدر و چگونه برآن حضرت گریستند؟ آیا می تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟

 

با چه زبانی و با چه لفظی می توان دل های شکسته، قلبهای جریحه دار ،ناله و نوای بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوی و علوی،و سوز دل یتیمان و بانوان حسینی را بیان کرد؟

شام غریبان است! کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند، و بانوان بی سرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند؛امشب با آشیانه سوخته و دلهای داغدار،بدون سرورشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام چه می کنند؟

 

تفاوت بین این دو شب چقدر است:شب عاشورا و شب یازدهم؟دیشب چه سالاری داشتند؟دیشب چه کسی از خیمه ها محافظت می کرد؟دیشب چه کسانی در خیمه ها بودند؟امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است!آن شب چه کسی سرپرستی علویات و فاطمیات را بر عهده داشت؟زینب کبری سلام الله علیها آن شب چه حالی داشت؟از یک سو مراقبت از حجت خدا زین العابدین علیه السلام و همسران و و یتیمان برادر ،واز سوی دیگر به دنبال دختران گمشده!! همه اینها در سرزمینی که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روی زمین افتاده باشند!

 

آه چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیر المؤمنین علیه السلام . “سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور.”۱

 

۲- سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه السلام در تنور منزل خولی بود در حالیث که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.۲

۱. از زیارت حضرت زینب سلام الله علیها.

۲.فیض العلام:ص۱۵۵-۱۵۶٫

 

روز یازدهم ماه محرّم الحرام:

۱-حرکت کاروان اسراء از کربلا

عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.۱

 

۲- تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.۲

 

۳. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.۳نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.۴

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر ، ص۱۸۴٫ فیض العلام :ص۱۵۶٫ معالی السبطین:ج۲ص۹۰٫

۲.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

۳.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

۴.قلائد النحور:ج محرم و صفر ،ص۲۰۴٫

 

مناسبتهای ایران و جهان, وقایع ماه محرم الحرام, مشروح وقایع ماه محرم الحرام

وقایع ماه محرم الحرام 

 

روز دوازدهم ماه محرّم الحرام:

۱- دفن شهدای کربلا

روز دفن بدن های مطهر سیذ الشهداءعلیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت ،توسط امام سجاد علیه السلام به یاری جمعی از بنی اسد است.۱

 

۲-ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است. ۲در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید،و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام حرکتی نگند.سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند ودر پیش چشم اهل بیت علیهم السلامحرکت دهند ،و با هم وارد شهر کرده در کوی بازار بگردانند.

 

مردم با دیدن حالت زار ذریه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و سر های بر نیزه و بانوان ومخدرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.زینب کبری ، ام کلثوم،فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان وقلوب دردناک ایراد خطبه نمودند،که عده ای از لشکربا دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند،اما هنگامی که خیلی دیر شده بود!!!۳

 

۳- روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

شهادت امام زین العابدین علیه السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹۴هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است،۴و قول دیگر۲۵محرم است که خواهد آمد.

۱.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۰٫ الوقایع الحوادث:ج محرم ص۶۱٫٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۱۳۲٫

۲.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص۲۰۴٫ الوقایع الحوادث :ج محرم ص۲۵٫

۳.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص.۲۰۵٫

۴.توضیح المقاصد:ص۳٫

۵.الوقایع الحوادث:ج ۴ ص۶۳٫٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۵۶

 

روز سیزدهم ماه محرّم الحرام:

1- اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد

پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست ودستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش گذاشتند.آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند_وارد مجلس نموده ،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.۱

 

۲– اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه

پس از مجلس شوم ابن زیاد،اهل بیتعلیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.۲

 

۳- خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه وشام

ابن زیاد به مدینه وشام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.۳

 

۴-شهادت عبدالله بن عفیف

عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بودو در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود .لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام نسبت کذب می دهد ،از میان جمعیت بر خاست وگفت:ساکت باش ای پسر مرجانه ،دروغگو تویی وپدر توکه به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی ؟ مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت،ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند .پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.۴

 

۱.الوقایع الحوادث:ج۴ص ۶۳٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۵۶٫

۲. الوقایع الحوادث:ج محرم ص ۹۴٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۶۳٫

۳. الوقایع الحوادث:ج محرم ۹۶٫وقایع الایام:تتمه محرم،ص۲۶۳٫

۴.وقایع الحوادث:ج۴ص ۸۰،۸۷_۸۸٫

 

روز پانزدهم ماه محرّم الحرام:

۱-فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

بنا بر بعضی اقوال ،در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند.۱البته بعدا اهل بیت علیهم السلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند.

۱.وقایع الایام :تتمه محرم،ص۲۸۱٫

 

روز نوزدهم ماه محرّم الحرام:

۱-حرکت کاروان کربلا به سوی شام

در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.۱زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام وقبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، وفقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.۲

۱. الوقایع الحوادث:ج۴ص۱۱۴٫

۲.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص۱۳۳٫

 

روز بیستم ماه محرّم الحرام :

۱- دفن بدن جون در کربلا

بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند.۱

جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به ۱۵۰دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

 

جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

 

جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است وشرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت وگریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.

 

با آنکه جون پیرمردی۹۰ ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی وطلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد ومانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشیدو فرمود:”الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما.

 

از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.۲

۱. منتخب التواریخ :ص۳۱۱٫

۲. وسیله الدارین فی انصار الحسین علیه السلام :ص۱۱۵

 

روز بیست وپنجم ماه ماه محرّم الحرام:

۱-شهادت امام سجاد علیه السلام:

در سال ۹۴بنابر قول مشهور ۱یا ۹۵ ه ق ۲ ،امام زین العابدین علیه السلام در سن ۵۷ سالگی با زهری که ولید بن عبد الملک یا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالی بود که ۳۴ یا ۳۵سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادر ان و عمو وبستگان و اسارت عمه ها و خواهرانش ،گریان بودند.

 

امام باقر علیه السلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء“سنه الفقهاء“گفتند.

در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد :۱۲ محرم ،۱۸ محرم،۱۹ محرم،۲ صفر.۳

۱.مسار الشیعه :ص۲۶٫ قلائد النحور :ج محرم و صفر،ص۳۱۵٫العدد الفویه:ص۳۱۵٫ زاد المعاد:ص۳۲۸٫ مصباح کفعمی:ج۲ص۵۹۴٫ مصباح المجتهد:ص۷۲۹و فیض العلام:ص۱۶۵٫ بحار النوار:ج۵۹ص۱۹۹٫

۲.اصول کافی :ج۲ص۴۹۱٫

۳.منتهی الامال :ج۲ص۳۷٫ الوقایع الحوادث:ج۴ص۲۷۸٫ مستدرک سفینه البحار:ج۵ ص۲۱۸

 

روز بیست وششم ماه محرّم الحرام:

۱-شهادت علی بن الحسن المثلث

در سال ۱۴۶ ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام در سن ۴۵ سالگی در زندان منصور _که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد _در حال سجده و در حالی که غل وزنجیر بر دست و پایش بود ، به شهادت رسید.۱

۱. الوقایع  و الحوادث :ج۴ص۲۸۷٫ منتهی الآمال :ج۲ ص۳۷٫مستدرک سفینه البحار:ج۵ ص۲۱۸٫

 

روز بیست و هشتم ماه محرّم الحرام:

۱- وفات حذیقه بن یمان

حذیقه از بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود.پدر حذیقه در جنگ احد اشتباها به وسیله مسلمانان کشته شد.

 

حذیقه یکی از هفت نفری بود که که بر صدیقه طاهره سلام الله علیها نماز خواندند. اوصحابه منافق را می شناخت.منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را چیدند ومی خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کندو به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را به سمع مبارک نبوی رساند.

 

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چون به محل مرد نظر رسیدند، منافقین با چهره های بسته هر کدام ظرفی که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نموده و شروع به داد وفریاد ونعره زدن کردند. اما عمار مهار ناقه را گرفته بود و حذیقه هم در کنار آن حضرت بود وسر انجام نقشه آن کوردلان نقش بر آب شد.

 

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن منافقین را به حذیقه معرفی فرمودند که عبارت بودند از اولی و دومی سومی و ابو عبیده و معاذ بن جبل و سالم و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعدبن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف و ابوموسی اشعری و مغیرهبن شعبه و ابوهریره،و حذیقه همه را به خاطر سپرد. به همین دلیل بود که غاصبین خلافت بعد از آن واقعه از حذیقه می ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفی کند.

 

لذا حذیقه بر جنازه هرکس حاضر نمی شد دیگران می فهمیدند که میت از منافقین بوده است. نکته جالب آنجا بود که دومی برای سرپوش گذاشتن برنفاق خویش و تبرئه خود از حذیقه می پرسید:”اگر این شخص از منافقین است بگو تا من بر او نماز نخوانم.”۱

 

این بزرگوار چهل روز پس از خلافت امیر المؤمنین در مدائن از دنیا رحلت فرمود.۲او قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیر المؤمنین علیه السلام باشند وایشان هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند.

 

۲-تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد

در سال ۲۲۰ه امام جوادعلیه السلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.۳

 

۳- ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بنابر نقلی ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است،که حضرت ام کلثوم علیها السلام با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.۴

۱. منتهی الآمال :ج۱ص۱۲۰ . اسد الغابه:ج۱ص۳۹۱٫

۲.مستدرک سفینه البحار :ج۵ ص۲۱۲٫ الوقایع الحوادث:ج۴ص۳۰۸٫ مراقد المعارف:ج۱ص۲۴۲٫

۳. ارشاد :ج۲ص۲۹۵٫

۴. قلائد النحور :ج محرم وصفر ،ص۳۳۲٫

 

روز بیست و نهم ماه محرّم الحرام:

۱- رسیدن کاروان اسرا ی اهل بیت علیهم السلام به شام

در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند .ابراهیم بن طلحهبن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد ،و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان واقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است.۱

۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص ۳۳۶

 

تتمۀ ماه محرّم الحرام:

۱-نوشتن صحیفه ملعونه

در این ماه در سال ۱۱ه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید. ۱ محتوای آن چنین بود که نگذارند خلافت وامامت مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به علی بن ابیطالب علیه السلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه های غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند.با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم وستم به اهل بیت علیهم السلام را بنا نهادند،که به فرموده امام صادق علیه السلام “اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السلام” ۲:”هنگامی که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.”

 

۲- وفات ماری قبطیه در ماه محرم سال ۱۵ ه (یا ۱۶ه)ماریه قبطیه رحلت فرمود.۳

ماریه دختر شمعون قبطی بود که همراه با خواهرش شیرین ویک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلا و بیست جامه حریر و دراز گوشی به نام یعفور و قاطری به نام دلدل ، در سال هفتم از سوی پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده شدپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ماریه را به همسری خود برگزید ، و در محله “عالیه-”که آن را مشربه ام ابراهیم “ می گویند – منزل برای آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السلام بسیار اظهار سرور می فرمود و به آنان خدمت می نمود،و به دین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنینعلیه السلام بسیارناراحت و ملول بود .۴از عایشه نقل شده که گفت“من به ماریه حسد می بردم ، چون زنی بسیار زیبا بود.”سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتی به جناب ماریه زد و آِیه ای در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنی به تفضیل توضیح داده شده است. جناب ماری بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه طیبه رحلت فرمود.

۱. بحار الانوار :ج۲۸ ص۱۰۴٫

۲. بحار الانوار :ج۲۴ ص۳۳۶ ،ج۲۸ص۱۲۳،ج۳۱ ص ۶۳۵٫ تفسیر نور الثقلین:ج۴ ص۶۱۶٫ تآویل  الآیات :ج۲ص ۶۷۲٫

۳.ریاحین الشریعه :ج۲ ص ۳۴۲٫ البدایه و النهایه :ج۵ص ۳۲۶٫ ۴٫ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج۹ص۱۹۵٫

۵.ریاحین الشریعه :ج۲ ص ۳۴۲٫الطبقات الکبری:ج۸ ص ۲۱۳٫ الاصابه:ص۳۱۱

 

faraghlit.com


موضوعات مرتبط: مذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-روز شمار- وقایع -محرم-

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 14 مهر 1395 | 7:51 | نویسنده : مهدی اژدری |

 مجموعه: تاریخ و تمدن

 قيام حضرت امام حسين (ع) از روز خودداري از بيعت با يزيد تا روز عاشورا ۱۷۵ روز طول كشيد. قيام سالار شهيدان از مدينه آغاز و به كربلا ختم شد. اين قيام يك هفته در مدينه، ۴ ماه و ۱۰ روز در مكه، ۲۳ روز بين راه مكه تا كربلا (از دوم محرم تا دهم محرم) به طول انجاميد.

 

ورود امام حسين (ع) به مكه، ماندن چهار ماه و پنج روز در اين شهر و تبليغ براي قيام، حركت از مكه به طرف كوفه، استقرار در كربلا، چگونگي خيمه زدن، عدم آغاز حمله تا عصر تاسوعا و علت يابي آن، بخشي از تصاوير روزشمار عاشورا است.

 

اين ۳۰ اسلايد شامل مرگ معاويه، حركت امام حسين (ع) از مدينه به مكه، مكه، رفتن خانه عباس بن عبدالمطلب، رسيدن نامه‌هاي كوفيان، حركت آن حضرت از مكه به طرف كوفه با ذكر منازل، رسيدن به منزل خزيمه، رسيدن به منزل زباله، رسيدن به منزل جبل ذوحسم و رسيدن به كربلا مي‌شود.

 

اتفاقات روز دوم محرم الحرام سال ۶۱ هجري و چينش خيمه‌ها، روزهاي سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، صبح نهم و عصر نهم محرم الحرام، شب عاشورا، صبح عاشورا، ظهر عاشورا، عصر عاشورا، بني هاشم و شهادت حضرت علي اكبر (ع)، شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)، شهادت حضرت علي اصغر (ع) و شهادت امام حسين (ع) از ديگر اسلايدهاي حماسه مصور عاشورا است.

 

روز شمار عاشورا به روايت تصوير , روز شمار عاشورا

 

روز شمار عاشورا به روايت تصوير , روز شمار عاشورا

 

روز شمار عاشورا به روايت تصوير , روز شمار عاشورا

 


موضوعات مرتبط: تاریخیشهدا
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- روز شمار- عاشورا -تصوير-

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 14 مهر 1395 | 7:43 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 شعر وداع امام حسین با خواهر

وداع امام حسین با قبر پیامبر

 

 وداع امام حسین (ع) با قبر جدش
امام حسین علیه السلام در شب دوّم به کنار قبر جدش (ص) شتافت در حالی که غمگین و اندوهناک بود تا از ستم ستمکاران نزد آن حضرت شکایت بَرَد. امام (ع) در برابر قبر شریف ایستاد، دو رکعت نماز خواند، بسیار متأثر و افسرده‌خاطر بود، آنگاه از محنت‌ها و گرفتاری‌هایی که بر آن حضرت وارد شده بود، شکایت کرد و گفت:
 
 «خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است و من فرزند دختر محمد، ماجراهایی برایم پیش آمده که تو می‌دانی. خداوندا! من معروف را دوست می‌دارم و از منکر، بیزارم،‌ ای دارنده شکوه و عظمت، به حق این قبر و هر کسی که در آن است از تو می‌خواهم برای من آنچه را موجب رضایت تو و پیامبرت است، انتخاب فرمایی.»
 
امام حسین (ع) جدش را در خواب می‌بیند
حضرت حسین (ع) برای مدتی طولانی به قبر جدش نگاه کرد، در حالی که اطمینان یافته بود که دیگر آن را نخواهد دید، آنگاه به گریه افتاد.
 
هنوز سپیده صبح ندمیده بود که آن حضرت را خواب فرا گرفت، جدّش حضرت رسول (ص) را در خواب دید که با گروهی از فرشتگان آمده بود. آن حضرت، امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید در حالی که به وی می‌فرمود: «ای پسرم! گویی که تو به زودی در کرب‌و‌بلا در میان جمعی از امتم، کشته شده و سربریده خواهی شد در حالی که تشنه خواهی بود و به تو آب نخواهند داد و تشنه‌کام خواهی بود اما سیراب نخواهی شد، آن‌ها با این وجود به شفاعتم در روز قیامت امید خواهند داشت، برای آنان در نزد خداوند، بهره‌ای نخواهد بود.
 
عزیزم! حسین! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شده‌اند، آن‌ها مشتاق تو هستند، همانا برای تو در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن‌ها دست نخواهی یافت...»
 
امام حسین (ع) برای مدتی طولانی به جدش (ص) نگاه کرد و عطوفت و مهربانی آن حضرت را نسبت به خود به یاد آورد. آنگاه، اشتیاقش فزونی یافت و محنت‌های بزرگی که از حکومت اموی بر او وارد می‌شد در نظرش مجسم گشت؛ زیرا وی یا باید با فاجر بنی‌امیه بیعت کند و یا کشته شود. آنگاه به جدش متوسل شد و با تضرع به او گفت: «ای جد من! نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، مرا نزد خود ببر و مرا با خود به منزلت وارد کن.»

 پیامبر (ص) متأثر شد و به وی فرمود: «باید به دنیا باز گردی تا شهادت روزی‌ات شود و پاداش بزرگی که خداوند در آن برای تو قرارداده است، تو و پدر و عمو و عموی پدرت، روز قیامت در یک گروه محشور می‌شوید تا وارد بهشت گردید.»
 
حضرت حسین (ع) پریشان و مضطرب، از خواب برخاست، در حالی که امواجی از درد و غم بر او دست یافته بود و به یقینی که کوچک‌ترین شکی در آن راه نداشت، رسیده بود که حتماً شهادت روزی‌اش خواهد گشت، پس همه اهل خانه‌اش را جمع کرد و آن خواب غم انگیز را برایشان گفت، در آن روز در شرق زمین یا در غرب آن، هیچ کس بیش از اهل بیت رسول اللَّه (ص) غمگین و هیچ مرد و زنی بیشتر از آنان گریان نبود.

 وداع امام حسین با حضرت زینب

هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب غرق در اندوه و غم شدند

 
 وداع امام حسین (ع) با قبر مادر و برادرش
حضرت حسین (ع) در تاریکی شب به سوی قبر مادرش، یادگار پیامبر (ص) و پاره تن آن حضرت رفت و مدتی در برابر قبر شریفش ایستاد، در حالی که نگاه‌های آخرین وداع را بر قبر می‌افکند و عواطف سرشار و مهربانی‌های فراوانش را به یاد می‌آورد، دوست می‌داشت که زمین باز شود تا مادر، وی را همراه خود به زیر خاک برد، آنگاه به گریه افتاد و با قبر، وداعی گرم نمود و سپس به طرف قبر برادر پاکش حضرت حسن (ع) رفت و با اشک خود، زمین قبر را سیراب کرد، در‌‌ همان حال درد‌ها و غم‌ها او را در بر گرفته بودند. پس از آن، غرق در اندوه و غم به خانه خود بازگشت.[۳]

 هراس بانوان بنی‌هاشم
هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه و پناه بردن به مکه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب، در حالی که به شدت محزون و متأثر بودند جمع شدند؛ زیرا خبرهای بسیاری از رسول خدا (ص) در مورد کشته شدن فرزندش حسین (ع)، به آنان رسیده بود.
 
آن‌ها شروع به نوحه سرایی نمودند و صدایشان به گریه بلند شد. منظره‌ای هراس‌انگیز بود، حضرت حسین (ع) با اراده‌ای محکم، روی به آنان کرد و فرمود: «شما را به خدا! این کار را که معصیت خداوند و پیامبر است، آشکار نکنید.»
 
دل‌هایشان به درد آمد و فریاد زدند: «نوحه سرایی و گریه را برای چه کسی می‌خواهیم، امروز نزد ما همانند روزی است که رسول خدا (ص)، علی، فاطمه و حسن درگذشته بودند... خداوند ما را فدای تو قرار دهد،‌ ای محبوب نیکان...!»
 
یکی از عمه‌های آن حضرت به سوی او آمد در حالی که چهره‌اش برافروخته شده بود. با صدایی که از گریه مرتباً قطع می‌شد، گفت: هاتفی را شنیدم که می‌گفت:
 
وان قتیل الطف من آل هاشم
 اذل رقاباً من قریش فذلت
 
«آن کشته سرزمین طف، از خاندان ها

شم، گردنهایی از قریش را به ذلّت نشاند و آن‌ها خوار شدند.»
 
امام (ع) او را آرام کرد و دستور به شکیبایی داد‌‌ همان گونه که دیگر بانوان از خاندان عبدالمطلب را چنین امر فرموده بود.»

 

منبع: karbobala.com


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-وداع- امام حسین (ع) - مدینه-تهدید- یزید-قتل-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:8 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام (ص)  رخ داد

 

حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشكار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح كردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى كه نمى دانیم این حكم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"

رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا كه جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.


حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب كرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را كیفر دهد.

سر به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را كه محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب كند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند كه آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (تذكره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)

در حقیقت مخالفان غدیر در هیچ برهه و زمانی از حرکت و تلاش باز نایستاده اند و همیشه در همه ی زمان ها به فراخور موقعیت های مختلف به نقشه کشی پرداخته اند.


اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:


جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.


ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.


معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.


وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.


جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.

و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله  «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»

مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:


سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.

کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.


چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.


سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟

چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟


تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.


این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.

باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله) 


به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی كردند ، چه می شد؟


در کتب اهل سنت به روشنی آمده است كه با كوچكترین دقت معلوم می شود كه اگر چنان كه حضرت امیر علیه السلام خلیفه می شد چه اتفاقی می افتاد ...  اینك به برخی از این روایات اشاره می كنیم:


1 - هدایت مردم به صراط مستقیم و بهشت :
به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان در صورتی که امیر مومنان علیه السلام را به خلافت می رساندند ، مردم را به راه راست و به سوی بهشت هدایت می نمودند.


ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الكبیر ج10/ص67)


به رسول خدا صلی الله و علیه وآله عرض کردند: ای رسول خدا ، آیا علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمی فرمایید ؟ فرمودند : اگر علی علیه السلام را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه راست می کشاند. (حلیة الأولیاء ج1/ص64)


2 - رهنمود مردم به راه روشن هدایت :
بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیر مومنان علیه السلام به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست می پندارد ؛ در این زمینه اهل سنت روایات جالبی دارند : 

حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم ترین مسائل تاریخ اسلام است

 

روایت ابن ابی الحدید از ابن عباس است که عمر به او گفته بود :
! أما إن ولى أمرهم حملهم على المحجة البیضاء والصراط المستقیم : آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد. (شرح نهج البلاغة: 52/12)


3 - رهنمود جامعه به سوی حق
عمر در مورد اصحاب شوری گفته است : اگر این کار را به شخص کم مو بسپارند ایشان را به حق وادار می کند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد . پس به او گفتم این را از او می دانی و او را خلیفه نمی کنی؟ ... (تاریخ مدینة دمشق ج42/ص428)


شبیه این مضامین در الكامل فی التاریخ ج2/ص460 و تاریخ الطبری ج2/ص580 و تاریخ الإسلام ذهبی ج3/ص639 و... و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 ص 260 آمده است .


4 - احیای سنت پیامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله)
یکی از فوایدی که بر انتخاب امیر مومنان علیه السلام مترتب می گشت، احیا شدن تمامی سنت های رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود ؛ امیر مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهری سعی در از بین بردن بدعت های خلفا نمودند، که این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده می شد حضرت سنت رسول خدا صلوات الله علیه را زنده می گردانیدند :


عمر به ابن عباس گفت : إنّ أحراهم إن ولیها أن یحملهم على كتاب اللّه  وسنّة نبیّهم صاحبك،  یعنی علیّاً.


سزاوار ترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی علیه السلام) است. (تاریخ المدینة المنورة: 883/3)


5 - موجب اتحاد جامعه اسلامی
مهمترین عامل تفرقه در بین مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد دین است ؛ و به همین جهت اگر کسی می توانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و از تفرقه دوری می کردند .


در این زمینه در کتب اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند : علی علیه السلام است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف می کنند بیان می کند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده می شد دیگر کسی در دین اختلاف نمی کرد :


از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی. (المستدرك: ج 3 ص 122)


منبع:tebyan.netر


موضوعات مرتبط: مذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-غدیر-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:33 | نویسنده : مهدی اژدری |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب سه میل
  • وب آریاروید
  • وب نگاه چت
  • وب ول فتح