مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 شعر وداع امام حسین با خواهر

وداع امام حسین با قبر پیامبر

 

 وداع امام حسین (ع) با قبر جدش
امام حسین علیه السلام در شب دوّم به کنار قبر جدش (ص) شتافت در حالی که غمگین و اندوهناک بود تا از ستم ستمکاران نزد آن حضرت شکایت بَرَد. امام (ع) در برابر قبر شریف ایستاد، دو رکعت نماز خواند، بسیار متأثر و افسرده‌خاطر بود، آنگاه از محنت‌ها و گرفتاری‌هایی که بر آن حضرت وارد شده بود، شکایت کرد و گفت:
 
 «خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است و من فرزند دختر محمد، ماجراهایی برایم پیش آمده که تو می‌دانی. خداوندا! من معروف را دوست می‌دارم و از منکر، بیزارم،‌ ای دارنده شکوه و عظمت، به حق این قبر و هر کسی که در آن است از تو می‌خواهم برای من آنچه را موجب رضایت تو و پیامبرت است، انتخاب فرمایی.»
 
امام حسین (ع) جدش را در خواب می‌بیند
حضرت حسین (ع) برای مدتی طولانی به قبر جدش نگاه کرد، در حالی که اطمینان یافته بود که دیگر آن را نخواهد دید، آنگاه به گریه افتاد.
 
هنوز سپیده صبح ندمیده بود که آن حضرت را خواب فرا گرفت، جدّش حضرت رسول (ص) را در خواب دید که با گروهی از فرشتگان آمده بود. آن حضرت، امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید در حالی که به وی می‌فرمود: «ای پسرم! گویی که تو به زودی در کرب‌و‌بلا در میان جمعی از امتم، کشته شده و سربریده خواهی شد در حالی که تشنه خواهی بود و به تو آب نخواهند داد و تشنه‌کام خواهی بود اما سیراب نخواهی شد، آن‌ها با این وجود به شفاعتم در روز قیامت امید خواهند داشت، برای آنان در نزد خداوند، بهره‌ای نخواهد بود.
 
عزیزم! حسین! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شده‌اند، آن‌ها مشتاق تو هستند، همانا برای تو در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن‌ها دست نخواهی یافت...»
 
امام حسین (ع) برای مدتی طولانی به جدش (ص) نگاه کرد و عطوفت و مهربانی آن حضرت را نسبت به خود به یاد آورد. آنگاه، اشتیاقش فزونی یافت و محنت‌های بزرگی که از حکومت اموی بر او وارد می‌شد در نظرش مجسم گشت؛ زیرا وی یا باید با فاجر بنی‌امیه بیعت کند و یا کشته شود. آنگاه به جدش متوسل شد و با تضرع به او گفت: «ای جد من! نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، مرا نزد خود ببر و مرا با خود به منزلت وارد کن.»

 پیامبر (ص) متأثر شد و به وی فرمود: «باید به دنیا باز گردی تا شهادت روزی‌ات شود و پاداش بزرگی که خداوند در آن برای تو قرارداده است، تو و پدر و عمو و عموی پدرت، روز قیامت در یک گروه محشور می‌شوید تا وارد بهشت گردید.»
 
حضرت حسین (ع) پریشان و مضطرب، از خواب برخاست، در حالی که امواجی از درد و غم بر او دست یافته بود و به یقینی که کوچک‌ترین شکی در آن راه نداشت، رسیده بود که حتماً شهادت روزی‌اش خواهد گشت، پس همه اهل خانه‌اش را جمع کرد و آن خواب غم انگیز را برایشان گفت، در آن روز در شرق زمین یا در غرب آن، هیچ کس بیش از اهل بیت رسول اللَّه (ص) غمگین و هیچ مرد و زنی بیشتر از آنان گریان نبود.

 وداع امام حسین با حضرت زینب

هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب غرق در اندوه و غم شدند

 
 وداع امام حسین (ع) با قبر مادر و برادرش
حضرت حسین (ع) در تاریکی شب به سوی قبر مادرش، یادگار پیامبر (ص) و پاره تن آن حضرت رفت و مدتی در برابر قبر شریفش ایستاد، در حالی که نگاه‌های آخرین وداع را بر قبر می‌افکند و عواطف سرشار و مهربانی‌های فراوانش را به یاد می‌آورد، دوست می‌داشت که زمین باز شود تا مادر، وی را همراه خود به زیر خاک برد، آنگاه به گریه افتاد و با قبر، وداعی گرم نمود و سپس به طرف قبر برادر پاکش حضرت حسن (ع) رفت و با اشک خود، زمین قبر را سیراب کرد، در‌‌ همان حال درد‌ها و غم‌ها او را در بر گرفته بودند. پس از آن، غرق در اندوه و غم به خانه خود بازگشت.[۳]

 هراس بانوان بنی‌هاشم
هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه و پناه بردن به مکه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب، در حالی که به شدت محزون و متأثر بودند جمع شدند؛ زیرا خبرهای بسیاری از رسول خدا (ص) در مورد کشته شدن فرزندش حسین (ع)، به آنان رسیده بود.
 
آن‌ها شروع به نوحه سرایی نمودند و صدایشان به گریه بلند شد. منظره‌ای هراس‌انگیز بود، حضرت حسین (ع) با اراده‌ای محکم، روی به آنان کرد و فرمود: «شما را به خدا! این کار را که معصیت خداوند و پیامبر است، آشکار نکنید.»
 
دل‌هایشان به درد آمد و فریاد زدند: «نوحه سرایی و گریه را برای چه کسی می‌خواهیم، امروز نزد ما همانند روزی است که رسول خدا (ص)، علی، فاطمه و حسن درگذشته بودند... خداوند ما را فدای تو قرار دهد،‌ ای محبوب نیکان...!»
 
یکی از عمه‌های آن حضرت به سوی او آمد در حالی که چهره‌اش برافروخته شده بود. با صدایی که از گریه مرتباً قطع می‌شد، گفت: هاتفی را شنیدم که می‌گفت:
 
وان قتیل الطف من آل هاشم
 اذل رقاباً من قریش فذلت
 
«آن کشته سرزمین طف، از خاندان ها

شم، گردنهایی از قریش را به ذلّت نشاند و آن‌ها خوار شدند.»
 
امام (ع) او را آرام کرد و دستور به شکیبایی داد‌‌ همان گونه که دیگر بانوان از خاندان عبدالمطلب را چنین امر فرموده بود.»

 

منبع: karbobala.com


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-وداع- امام حسین (ع) - مدینه-تهدید- یزید-قتل-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:8 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: آرامش سبز

 پنجم محرم روز عبدالله بن الحسن

اشعار شهادت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

 

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

 

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

دست و پا میزنی و خون به جگر می آید

 

در قدوم تو سر انداختن و جان دادن

به خدا از من عاشق شده بر می آید

 

یادگار حسنت بی زره و بی شمشیر

سر یاری تو از خیمه به سر می آید

 

پاره گشته لب خشکیده ات از تیر بگو

کاری از دست من خسته اگر می آید

 

کوهی از نیزه و شمشیر به دورت بس نیست

هیزم و سنگ ز هر سو چقدَر می آید

 

آه از این همه زخمی که به پیکر داری

بیشتر سینه ی زخمت به نظر می آید

 

هر نفس از دهنت خاک برون میریزد

اشک از دیده نه خونابه جگر می آید

 

نیزه حالا که تنت را به زمین دوخته است

به هوای سر تو چند نفر می آید

 

تیر در حال فرود است گلویت ببُرد

عمو از بازوی من کار سپر می آید
 

دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست

یادم از کوچه و از آتش و در می آید

 

کاش با چادر خود عمه ببَندد چشم

مادری را که به دیدار پسر می آید

 

 

شهادت عبدالله بن الحسن

 

 

منبع:ghasemiyoon.ir


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:7 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 ,مرثیه طفلان حضرت زینب

اشعار طفلان حضرت زینب سلام الله علیهم

 

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت

 

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

 

دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد

دایی مگر مُردند خواهر زاده هایت

 

اصلا خدا ما را برایت آفریده

تا که کند ما را فدایت خاک پایت

 

مادر درون خیمۀ خود بغض کرده

می ترسد اینکه رد کنی ما را ، فدایت

 

زهرا به استقبال ما می آید امروز

به شرط اینکه پشت ما باشد دعایت

 

وقتی بنا باشد اسیر شمر باشیم

بهتر همان که جان دهیم اینجا برایت

 

حج تو با قربانی ما عاشقانه است

ما را پذیرا باش مولا در منایت

 

دایی حسین انگار دیگر مهلتی نیست

دیدار بعدی روی نیزه در هوایت

    

 

مرثیه طفلان حضرت زینب

 

    

 آسمان

 

الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را

بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را

 

 

بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را

که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را

 

 

تو هر جا رفتى و زینب کنارت بود و ما بودیم

ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را

 

 

بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم

نظر کن رزم شاگردان میر لشگر خود را

 

 

ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست

بده اذنى که نگشائیم این بال و پر خود را

 

 

وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد

تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را

 

 

مهدی مقیمی

سید محمد میرهاشمی

 منابع:

zaytoun.persianblog.ir
hosenih.mihanblog.com


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- اشعار -طفلان -حضرت زینب سلام الله علیهم-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:4 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 دلهای شیطانی,دام شیطان

انسان  با دل دادن به شیطان او را به درون قلب خود راه می دهد

 

هر چند انسان نباید با دست خویش، خود را به اشغال دشمن حتمی(شیطان) درآورد؛ اما این جای امیدواری هست که خداوند متعال از تمام انسانها به «عبادی: بندگان من» یاد کرده است و تلویحاً به شیطان فهمانده است که اینها که تو تهدید به گمراه ساختنشان می کنی بندگان من هستند و من مدافع آنان ام.

این نوشتار به معارفی از خطبه ششم و هفتم امیرمۆمنان علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه می پردازد و آن تصریح به مظلومیت علی (علیه السلام) از زبان خود حضرت است.

برخی بر این باورند که امام علی (علیه السلام) در فضای سیاسی پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تعاملی دوستانه با خلفای وقت داشته است و هیچ مشکلی بین او و آنها نبوده است. این را هم اضافه می کنند که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله جانشینی برای خود معین نکرد، بنابراین حقی هم برای علی علیه السلام درباره خلافت وجود نداشت؛ پس با روی کار آمدن خلیفه اول و میدان ندادن به امیرمۆمنان علیه السلام، حقی از آن حضرت پایمان نشده است.

عده ای از این همین مدعیان، عدم تصریح امام علیه السلام به ضایع شدن حقی از ایشان در ماجرای خلافت را دلیل مهمی بر ادعایشان می گیرند و حال آنکه این تصریح وجود دارد و امام علیه السلام از اینکه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیگران مسند دار خلافت شدند و او را از حقش باز داشتند شکوه می کند؛ حقی که در غدیر خم، رسمی و عمومی بانگ آن بی واسطه و با واسطه به گوش همگان رسید:


وَ اللَّهِ مَا زِلْت مَدْفوعاً عَنْ حَقِّی مسْتَأْثَراً عَلَیَّ منْذ قَبَضَ اللَّه نَبِیَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى یَوْمِ النَّاسِ هَذَا[1] : به خدا سوگند از لحظه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت پیوسته مرا از حقم بازداشتند و دیگری را بر من ترجیح دادند.


کاری که شیطان با پیروانش می کند
اگر انسان به هشدارهای الهی مبنی بر پرهیز از پیروی شیطان، اعم از جنی و انسی توجه نکند؛ آن را جدی نگیرد و با تبعیت از شیطان و ارتکاب مکرر گناه، کم کم شیفته شیرینی ظاهری آن شود؛ از اینجا به بعد ترک آن برایش مشکل می شود؛ دلیل آنهم تسلط شیطان بر جان و جوارح اوست؛ مِلکی که این شخص با اختیار خودش فرمانروایی آن را به دست شیطان سپرد؛ او شد امیر و این کارگزار.

امیرمۆمنان علیه السلام در توصیف این گروه و تحلیل کاری که شیطان با آنها می کند فرمود: اتَّخَذوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً : شیطان را معیار كار خود قرار داده اند. او نیز در دلهای آنها تخم ریزی کرد، جوجه آورد، حرکت کرد و در دامنشان پرورش یافت.

یعنی ابتدا این انسان است که با دل دادن به شیطان او را به درون قلب خود راه می دهد. او که وارد شد به سرعت وسایل اقامت طولانی و تصاحب آن را فراهم می کند. (فباض و فرّخ فى صدورهم) او در درون سینه هاى آنها تخمگذارى كرده، سپس آن را مبدّل به جوجه می سازد.

در این تشبیه جالب امام (علیه السلام)، دلهای شیطان صفتان را آشیانه «ابلیس» و محل تخمگذارى او معرفى مى كند و به دنبال آن مى افزاید: «این جوجه هاى شیطانى در دلهاى آنها حركت كرده، پرورش می یابند (و دبّ و درج فی حجورهم).

این تعبیر ممكن است اشاره به این حقیقت باشد كه پرورش افكار و خوهاى شیطانى، در انسان معمولا به صورت ناگهانى نیست، بلكه به طور تدریجى صورت مى گیرد.

آنگاه می فرماید:  فَنَظَرَ بِأَعْینِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم

كارشان به جایى می رسد كه شیطان با چشم آنها نگاه می کند و با زبانشان سخن می گوید.

یعنى سرانجام شیطانی که خود به او راه داده و به او اجازه تکثیر و پرورش دادند قدرتمند شده در تمام اعضاى آنها نفوذ مى كند به طورى كه ایشان در ظاهر شبیه انسان اند؛ امّا باطنشان شیطانى است؛ چشم و گوش و زبان و دست و پاى آنها همه به فرمان شیطان است.


 امام (علیه السلام)، دلهای شیطان صفتان را آشیانه «ابلیس» و محل تخمگذارى او معرفى مى كند و به دنبال آن مى افزاید: «این جوجه هاى شیطانى در دلهاى آنها حركت كرده، پرورش می یابند (و دبّ و درج فی حجورهم).

اینجاست که فرد می گوید: «می خواهم گناه نکنم؛ اما نمی شود و یا نمی توانم.» قرآن کریم از این مرحله به افسار زنی شیطان یاد می کند[2]؛ یعنی گناهان متراکم سبب شده که افسار انسان گنهکار به دست شیطان بیفتد و او بکشد و ببرد هر جا که خاطرخواه اوست. و چون تمام این مراحل با خواست و اختیار خود فرد صورت گرفته؛ بنابراین هیچ عذر و بهانه ای از او پذیرفته نیست و هر گناهی که از او صادر شود حق ندارد به گردن شیطان و یا دیگری بیندازد.

در نهایت مى فرماید: فَرَكِبَ بِهِم الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهم الْخَطَل [3] : هنگامى كه به اینجا رسیدند، شیطان «آنها را بر مركب لغزشها و گناهان سوار می کند (مركبى كه آنها را به سوى انواع گناهان كبیره، كفر و گمراهی مى كشاند) و سخنان فاسد و باطل را در نظر آنان زینت می بخشد» که هم شیطان بر این کار قسم یاد کرد و هم آن را عملی نمود:

لَأ زَیِّنَنَّ لَهمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأ غْوِیَنَّهمْ أَجْمَعین (حجر/39): بی تردید [همه كارهاى زشت را] در زمین براى آنان زیبا جلوه می دهم [تا ارتكاب زشتى ها براى آنان آسان شود] و مسلماً همه را گمراه مى كنم.

و وَ زَیَّنَ لَهم الشَّیْطان أَعْمالَهمْ فَصَدَّهمْ عَنِ السَّبیلِ فَهمْ لا یَهْتَدون (نمل/24) : شیطان، اعمال [زشتشان] را براى آنان بیاراست در نتیجه آنان را از راه [حق ] بازداشت به این سبب هدایت نمى شوند.

هر چند انسان نباید با دست خویش، خویشتن خود را به اشغال دشمن مسلّم «عَدوّ مبین»[4] درآورد؛ اما این جای امیدواری هست که خداوند متعال از تمام انسانها به «عبادی: بندگان من» یاد کرده است و تلویحاً به شیطان فهمانده است که اینها که تو تهدید به گمراه ساختنشان می کنی بندگان من هستند و من مدافع آنان ام.[5] راه توبه را هم برای بندگانش گشود تا آنان که لغزیدند و از راه جدا شدند بتوانند برگردند.[6] وعده نیز داده است که هر کس با هر گناه و هر اندازه گناه که برگردد آغوش گرم و مهربان الهی را گشوده و خدا بسیار بخشنده و مهربان خواهد دید.[7]

این وعده خداست و خدا از وعده اش تخلف نمى كند هر چند بیشتر مردم [نسبت به وفاى قطعى خدا در مورد وعده اش] معرفت و شناختی ندارند. وَعْدَ اللَّهِ لا یخْلِف اللَّه وَعْدَه وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمونَ (روم/6)


============================
پی نوشت:
1. نهج البلاغه، خطبه 6
2. شیطان به خدا عرض کرد: لَأَحْتَنِكَنَّ ذرِّیَّتَه إِلاَّ قَلیلاً (اسراء//62) : بی تردید تمام نسل آدم علیه السلام را افسار زده آنها را تحت امر خود در می آورم؛ مگر عده کمی.
3. نهج البلاغه، خطبه 7
4. إنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدوٌّ مبینٌ (یوسف/5) : بی تردید شیطان دشمن آشکاری برای انسان است.
 5.  اسراء/65
6. تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتوبوا إِنَّ اللَّهَ هوَ التَّوَّاب الرَّحیم (توبه/118) : خداوند به آنها توفیق توبه داد تا توبه کنند بی تردید خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است.
7.  قلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفوا عَلى أَنْفسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِر الذّنوبَ جَمیعاً إِنَّه هوَ الْغَفور الرَّحیم (زمر/53) : بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود تجاوز كار بوده اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. 

 

منبع:تبیان


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-شیطان - پیروان -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 8:1 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 

ایمان به خدا,اعتقاد به خدا

به هنگام وقوع مشکلات باید به یک مرجع الهی رجوع کرد که بهترین راه حل ها از درونش کشف شود

 

امروزه به هنگام وقوع مشکلات، دست به دامن خیلی چیزها می شویم و امیدواریم که حالمان را بهتر کند. بعضی از این راه ها یک مقدار مؤثر است ولی بعضی از آنها هم حالمان را بدتر می کند، چنانکه گاه می آییم ابرویش را درست کنیم، چشمش را هم کور کرده ایم.

مثلاً وقتی کسی دچار مشکل مالی می شود، شروع به جستجو در فضای مجازی می کند یا افکارش به سمت کارهای خلاف می رود یا زمین و آسمان را در مشکلات مالی خودش مقصر می داند؛ از بقال سر کوچه گرفته تا بالاترین مقامات دولتی و کشوری. و البته نتیجه ای که عائدش می شود چیزی جز سیاهی، تشویش ذهنی و احساس فشار از همه طرف نیست.

یا کسی که با همسر و فرزندش به مشکلی بر می خورد از همه ی اطرافیانش همه جور توصیه ای را می پذیرد و شروع به اجرا در زندگی اش می کند و از این نکته غافل است که زندگی شخصی هرکس بالاترین داشته ی اوست و نمی شود با اجرا کردن خیلی حرف ها آن را به خطر انداخت.

وای از آن روزی که یک نفر شروع به درد و دل کند، انواع راه ها به او پیشنهاد می شود که خیلی از این راه ها از طرف خود پیشنهاد دهنده هم تجربه نشده است.

به نظر شما صحنه ی زندگی، قابلیت اجرای تجربه های خطرناک دیگران را دارد؟
از طرف دیگر یک سری پیشنهادها و راهکارها را نمی شود رد کرد. مثلاً زمانی که یک وسیله برقی خراب می شود، پیشنهاد و راهکار آقای تعمیرکار یا شرکت سازنده اش را رد نمی کنید، چون می دانید اگر دنبال به دست آوردن کارایی اولیه آن هستید، باید به آن پیشنهاد و راه فکر کنید، هزینه اش را بپردازید و به دستش بیاورید.

خدایا چه کنیم تو این شلوغی و ترافیک راه ها؟ خدایا چه کنیم با این همه کارشناس؟ این سؤالات تنها یک پاسخ بیشتر ندارد همین! یک پاسخ و آن هم از قرآن؛ (سوره تکویر آیه ی بیست و هشتم).

خدا انسان را خلق کرده و او را اشرف مخلوقات قرار داده، به او عزت داده و انواع امکانات مختلف را در اختیارش گذاشته، به نظر شما حکیم مطلقی به این بزرگی یادش می رود که برای ما راهنمایی قرار دهد که راه حل مشکلاتمان را پیدا کنیم؟

یادش می رود که ما در زندگی فراز و نشیب بسیاری داریم یا امکان دارد راه و رسم رسیدن به عاقبت به خیری، سعادت و کمال را پیدا نکنیم؟


عمر انسان ها کوتاه است قطعاً فرصتی برای آزمودن تمام راه ها وجود نداشته و ندارد بنابراین باید به یک مرجع الهی رجوع کرد که بهترین راه حل ها از درونش کشف شود.

بیایید به خودمان احترام بگذاریم و به سمت دنیای نور برگردیم. خداوند ما را با عشق خلق کرده این بدیهی است که بهترین ها را برای ما بخواهد و زیباترین زندگی را برایمان در نظر بگیرد:


ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند               تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

مقدمه استفاده از مواهب و راهنمایی های الهی، توکل و تصمیم گیری است بیایید؛ همه باهم به دنیای نور و خوبی ها وارد شویم که هیچ سایبانی فرح بخش تر از سایه امن الهی نیست و هیچ ریسمانی محکم تر از ریسمان پروردگار متعال وجود ندارد.

تمامی نیروها و قدرت ها، به عناوین و وسایل مختلف و متعدد بسیج شده اند تا انسان را از راه صحیح و درست گمراه کرده و دچار روزمرگی و شهوت های آنی کنند اگر این شیاطین انسان نما آدمی را سرگرم سیب و گندم دنیا نکنند و او به ندای فطرت و درون خود گوش فرا دهد، راه هدایت و سعادت را پیدا کرده و به شقاوت دچار نمی شود، اما اصل خود انسان است خدای مهربان او را آزاد آفریده است تا با قدم های خودش راه را بپیماید و انتخاب نماید

الان در کشور های توسعه یافته یا در حال توسعه قرآن را تجزیه و تحلیل می کنند؛ بهترین ها را انتخاب می کنند و به آن عمل می کنند و در بسیاری از رشته ها موفق می شوند.

اصلاً ربطی به اسلام و غیر اسلام هم ندارد، همگان می توانند از این نسخه شفا بخش مدد و کمک بگیرند و بهترین ها را برای خودشان داشته باشند.

سید جمال الدین اسد آبادی می گوید: به غرب رفتم اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم.

ایمان داشته باشیم که نسخه ی تمام دردهایمان در این کتاب هست، فقط باید در این دنیای حکمت غوطه ور شویم و نگاه کنیم که چطور خیلی از دغدغه های فکریمان نابود می شود.

انسان گرسنه میل به غذا پیدا می کند، دنبالش می گردد و سعی می کند آن را بدست بیاورد. حال اگر آدمی گرسنه بوده و در اطرافش هم غذای کافی وجود داشته باشد ولی استفاده نکند، آیا نباید در عقلش شک کرد؟

یگانه ی مهربان برای ما سفره ای از نور، صفا و صمیمیت، آرامش دنیوی و اخروی گسترانیده اگر استفاده نکنیم کمبود، متوجه خودمان است.

در حال حاضر تمامی نیروها و قدرت ها، به عناوین و وسایل مختلف و متعدد بسیج شده اند تا انسان را از راه صحیح و درست گمراه کرده و دچار روزمرگی و شهوت های آنی کنند اگر این شیاطین انسان نما آدمی را سرگرم سیب و گندم دنیا نکنند و او به ندای فطرت و درون خود گوش فرا دهد، راه هدایت و سعادت را پیدا کرده و به شقاوت دچار نمی شود، اما اصل خود انسان است خدای مهربان او را آزاد آفریده است تا با قدم های خودش راه را بپیماید و انتخاب نماید.

این در راستای قدرت لایتناهی خداوند است؛ خودش خواسته که انسان آزاد باشد و راه درست و نادرست را از هم تشخیص دهد.

خدایا می دانیم که پیدا کردن راه حق نیازمند عنایت و مهربانی توست، پس دستمان را بگیر که پناهی جز تو نداریم که راه بسی سخت و دشوار است.

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- راه حل- تمام مشکلات-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:56 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 ,نماز صبح,زمان خواندن نماز صبح

 کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است

 

نماز در حقیقت فرصتی است تا انسان با خدای خویش صحبت کند، و این توفیقی است که از جانب حضرت دوست، نصیب بندگانش می شود تا بتوانند در طول شبانه روز دقایقی را با معبود خویش به مناجات بپردازند؛ (طه، 14) لذا درخواست پیامبران و اولیای الهی همواره از خداوند متعال این بود که پروردگارا

ما را توفیق ده تا در زمره نمازگزاران باشیم.
قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) چنین نقل می کند: «رَبِّ اجْعَلْنی مقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دعاءِ»؛ (ابراهیم، 40) پروردگارا، مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا دعاى مرا بپذیر.


این مسئله آن قدر برای ابراهیم (علیه السلام) اهمیت دارد که بعد از درخواست از خدا، دوباره می فرماید این درخواست مرا اجابت کن.

در جایی دیگر خداوند از ویژگی منافقان را تنبلی در نماز می داند: إِنَّ الْمنَافِقِینَ یخَادِعونَ اللَّهَ وَهوَ خَادِعهمْ وَإِذَا قَاموا إِلَى الصَّلاَهِ قَاموا کسَالَى یرَاءونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکرونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (نساء:۱۴۲)-همانا منافقان، خدا را فریب می دهند در حالی که خداوند، آنان را فریب می دهد. و هنگامی که برای نماز بر می خیزند با سستی و تنبلی، و برای نشان دادن مردم، نماز می خوانند. و خدا را فقط اندکی یاد می کنند.

در این میان توجه به نماز صبح در آیات و روایات نیز مشاهده می شود؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: «أَقِمِ الصّلاةَ لِدلوكِ الشّمْسِ إِلى غَسَقِ اللّیْلِ وَ قرْآنَ الْفَجْرِ إِنّ قرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهودًا»؛ ( اسراء، 78 )


نماز را از زوال خورشید، تا نهایت تاریکی شب، (نیمه شب) بر پادار و همچنین قرآن فجر (نماز صبح ) را؛ چرا که قرآن فجر، مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.

طبق روایاتی در ذیل آیه شریفه وارد شده است، مقصود از «قرآن الفجر» نماز صبح است و این روایات را دانشمندان شیعه و اهل تسنن نقل کرده اند.

در بیانی رسول خدا صلی الله و علیه وآله می فرمایند: کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است.

هرکه نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند.، هرکه نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزار است. هر که نماز مغرب نخواند دین از او بیزار است و هر که نماز عشارا ترک کند خدای جهان از او بیزار است. (اسرار الصلوه/ص۳۴)

حضرت مهدی (علیه السّلام) به یکی از مشتاقان دیدارش که به زیارت آن حضرت موفق شده بود دوباره فرمود: از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند و نماز مغرب را به حدی تاخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند. (حق الیقین/ص۳۰۲)

حال در این میان این سؤال پیش می آید که برای اینکه صبح برای نماز بتوانیم راحت بلند شویم و این فریضه به بهترین شکل انجام شود چه کنیم؟

خواندن نماز صبح در اول وقت آن شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد؛ چرا که کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نماز گزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت (بالاخص نماز صبح) بی نصیب نماند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم . (میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129)

یکی از راه هایی که می توان با توجه کردن به آن از خواب صبح دل بکنیم و توجه ویژه به نماز بالاخص نماز صبح پیدا کنیم این است که کمی فکر کنیم و در مورد نعمت های خداوند بیاندیشیم ... یکی از نعمت هایی که به ما ارزانی شده است خواب است ... اگر چیزی به نام خواب وجود نداشت، چه اتفاقی می افتاد!! خواب و استراحت یکی دیگر از نعمت های خداوندی است که ما از آن غافل هستم. امیدواریم خداوند توفیق شکر گذاری نعمت هایش را به ما عنایت بفرماید.


چنانچه قرآن کریم در مورد شب و استراحت در آن می فرماید:" وَ جَعَلْنَا نَوْمَکم سبَاتًا وَ جَعَلْنَا الَّیلَ لِبَاسًا؛ و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم ، و شب را پوششى (براى شما) ".(نبأ، 10)

اگر انسان واقعا نسبت به الطاف و نعمت های خداوند توجه داشته باشد و بداند که کسی که قرار است به هنگام نماز با وی صحبت کند همانی است که ما را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر ما ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند. او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزی ما را دارد؛ همانی است که مرگ و زندگی ما در ید قدرت اوست و... با این حال آیا نسبت به نماز با بی حالی برخورد خواهیم کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهیم پرداخت؟

سؤالی که بی پاسخ می ماند
من از شما سوال می کنم آیا در مواقعی که قرار است صبح زود از خواب بلند شویم نیز نمی توانیم از خواب بلند شویم؟

مانند مواقعی که برای رفتن به کوه و گردش با دوستان خود صبح زود برنامه ریزی کرده ایم!  یا مثلا امتحان داریم! آیا تاکنون فکر کرده اید چرا وقتی با دوستمان قرار داریم فوراً بیدار می شویم و چه بسا بدون کوک کردن ساعت و از مدت ها قبل از ساعت قرار خود به خود بیدار می شویم و هیچ چیزی مانع بیدار شدن ما نمی شود اما هنگامی که می خواهیم نماز بخوانیم و با خدا صحبت کنیم و قرار ملاقات با خدا داریم اینطور نیستیم و هر کاری می کنیم بیدار نمی شویم و اگر بیدار شویم دوباره می خوابیم؟

می دانید مشکل ما چیست؟ مشکل این است که ما به قراری که با دوستمان داریم بیشتر معرفت داریم و بیشتر ایمان داریم و رابطه با دوستان را بیشتر دوست داریم تا نسبت به خداوند.

از رابطه با دوست لذت می بریم اما از رابطه با خدا لذت نمی بریم. وقتی یاد دوست را در ذهن خود کوک می کنیم بدون ساعت بیدار می شویم ولی وقتی یاد خدا را در خود کوک می کنیم نمی توانیم بیدار شویم. این یک مشکل فنی ایمانی است. تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد.

دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود. ما اگر می خواهیم صبح بیدار شویم اول باید عشق خدا را در خودمان کوک کنیم و بعد البته رعایت مواردی هم می تواند کمک کار باشد.

راهکارها و دستور العمل هایی در ضمن روایات از سوی پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است که آنها نیز بهترین راهکار برای به موقع بیدار شدن جهت اقامه نماز صبح خواهند بود.

امام صادق (علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) نقل می کند: «هر کس که بخواهد شب برای عبادت برخیزد؛ چون در بستر خود خوابید بگوید: (بسم اللَّه) بار خدایا مرا از مکرِ خود آسوده مدار، یاد خودت را از خاطرم مبر و مرا در گروه غافلان قرار مده، من در فلان ساعت برخیزم. محققاً خدای متعال برای او فرشته اى می گمارد که او را همان ساعت بیدار کند. [کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 540]

در ادامه به بیان نکاتی در این امر می پردازیم:
هیچ کس نیست که (آیه) آخر سوره کهف (قلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلکمْ یوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا) را هنگام خوابیدن بخواند، مگر این که در هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار شود.»

1- هر چه معده در هنگام خواب شب سبک باشد، به هنگام صبح راحت تر می توانید از خواب برخیزید.

حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: ای بنی اسرائیل! پرخوری نکنید؛ زیرا هر که زیاد بخورد، زیاد می خوابد و هر که زیاد بخوابد، کمتر نماز می خواند و هر که کمتر نماز بخواند، در زمره غافلان قلمداد می شود. (اسرار نماز، محسن قرائتی)

2- بدن انسان به خصوص در شب به خواب کافی نیاز دارد و اگر این نیاز برطرف نشود در کار روزانه و... ایجاد خلل می کند. شب نشینی ها و خوابیدن دیر هنگام در بیدار نشدن برای نماز و یا کسالت در آن بسیار مؤثر است. معمولا ً کسانی که تا دیر وقت بیدارند، نمی توانند نماز صبح را بجا آورند. اگر هم بیدار شوند طبیعی است که نمازی با کسالت و خواب آلودگی بخوانند .

حضرت علی علیه السلام درباره ی آیه ی " ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید " پرسیدم فرمودند: شما را از خواب آلودگی و چرتی است که نمی گذارد بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید. (همان/ ج 7 / ص 3129). بنابر این دیر خوابیدن در شب ما را از درک لذت های معنوی در سحر و نماز محروم می کند.

3-همان طور که انجام عبادت ایمان را افزایش می دهد، گناه نیز ایمان فرد را سست کرده و توفیق عبادت را از فرد می گیرد. بر این اساس باید انسان از گناه خود توبه حقیقی نماید تا به انجام عبادت موفق شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند: نیکی را نور دل و آرایه (زیبای و روشنای) رخسار و نیروی کار یافتم و بدی و گناه را سیاهی دل و سستی در کار و زشتی چهره .(میزان الحکمه/ج3/114)

آیه ای که معجزه می کند
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هیچ کس نیست که (آیه) آخر سوره کهف (قلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلکمْ یوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا) را هنگام خوابیدن بخواند، مگر این که در هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار شود.» [همان].

منبع:tebyan.net 


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق روش - قضا - نماز صبح-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:53 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 معنی سوره یس,تفسیر سوره یس

هر چیزى، قلبى دارد و قلب قرآن سوره یس است

 

پرسش
این‌که می‌گویند «سوره یس قلب قرآن است، و در خود این سوره آیه‌ای وجود دارد، که قلب سوره یس است. و در آن عدد مشخصی معیّن شده است که اگر آن آیه را به آن تعداد بگوییم چیزهایی مشاهده می‌کنیم»، آیا چنین چیزی در حدیثی آمده است؟ اگر آمده؛ آن آیه کدام آیه است و تعداد آن چقدر است؟


پاسخ اجمالی

در روایت به این نکته اشاره شده است ‌که سوره «یس» قلب قرآن است؛ چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «هر چیزى، قلبى دارد و قلب قرآن سوره یس است».[1]


برخی اندیشمندان اسلامی نیز آیاتی را به عنوان قلب سوره یاسین معرفی کرده‌اند:


1. آیه پایانی سوره یس: «بنابراین [از هر عیب و نقصى‏] منزّه است خدایى که مالکیّت و فرمانروایى همه چیز به دست اوست، و به سوى او بازگردانده می‌شوید».[2] این آیه شریفه بر این‌که خداوند صاحب ملکوت و هرچه در آن است، تأکید می‌کند؛ از این‌رو قلب این سوره معرفی شده است.[3] این را از کلام ابن عبّاس برداشت کرده‌اند که گفت: «من نمی‌دانستم چگونه این فضیلت‌ها به قرائت سوره یس اختصاص یافته است، تا این‌که دانستم به خاطر این آیه است».[4]


2. قلب سوره یس آیه «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»،[5] است.[6]


در منابعی که این آیات را به عنوان قلب سوره یس معرفی کرده‌اند، چیزی درباره خواص و تعداد خواندن آن چیزی نگفته‌اند.


همچنین؛ در مورد آنچه درباره قلب بودن این آیات گفته شد؛ روایتی از پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نیافتیم و شاید این موضوع، تفسیری استحسانی از جانب مفسران باشد یا مستند به روایتی باشد که به دست ما نرسیده است.


 ======================


[1]. صدوق، محمد بن على‏، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 111، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق؛ نیز ر. ک: «ثواب خواندن سوره یس»، سؤال 37699.
[2]. یس، 83.
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏3، ص 400، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377ش؛ حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏7، ص 442، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
[4]. تفسیر جوامع الجامع، ج ‏3، ص 400؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، ج ‏4، ص 275، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[5]. «بر آنها سلام [و درود الهى] است این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان»؛ یس، 58.
[6]. بونى (م 622ق)، احمد بن على، شمس المعارف الکبرى، ص 175، بیروت، موسسة النور للمطبوعات، چاپ دوم، 1427ق؛ بقاعی(م 885ق)، إبراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، قاهره، دار الکتاب الإسلامی، بی‌تا؛ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشی رسلان، احمد عبدالله، ج ‏4، ص 557، نشر حسن عباس زکی، قاهره، 1419ق.


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-قلب سوره یس،-آیه‌ای -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:53 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 فواید قرآن کریم,تفسیر قرآن کریم

تلاوت قرآن كريم، مسير هدايت و تكامل معنوي را هموار مي‌سازد

 

قرآن کریم برترين و مهمّ ترين نعمتي است كه خداوند به انسان ارزاني داشته است. چنان كه در آيات نخستين سوره ي الرّحمن مي فرمايد: « الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الإنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ.»[1]


انسان تنها در سايه تعليم خداوند و دريافت و تلقّي قرآن به كمال نهايي خود مي‌رسد.[2] چون قرآن سرچشمه همه ي مواهب و وسيله ي وصول به هر نعمت اعمّ از مادّي و معنوي است و با اين كه در واقعيّت و نظام خلقت، انسان بر نزول قرآن تقدّم دارد ولي خداوند به خاطر اهميّت قرآن كريم در اين آيات آن را مقدّم داشته است.[3]


يكي از اساسي‌ترين مأموريت‌هاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تلاوت قرآن بر مردم است.[4] تا از فروغ آن شعله گيرند و از چشمه آب حياتش جرعه‌ها نوشند. بنابراين اوّلين مرحله ي بهره‌مندي از قرآن كريم قرائت و تلاوت آيات آن است. در اين مقال به اختصار به پاره‌اي از خواص تلاوت قرآن كريم اشاره مي شود:

1. تكلّم با پروردگار:
قرآن کریم نامه پروردگار است و راه انس با او، خواندن نامه اوست، زيرا به فرمايش امام صادق ـ عليه السّلام ـ : خداوند خود را در كلامش به مردم نشان داده است.[5]

2. بهره گيري از هدايت ‌هاي قرآن کریم:
تلاوت قرآن كريم، مسير هدايت و تكامل معنوي را هموار مي‌سازد. زيرا به وسيله ي قرائت و تلاوت قرآن كريم، با اوامر و نواهي و دستورات خدا آشنا شده و سعي مي‌كند به آن چه فرموده است عمل كند و از آن چه نهي كرده است، دوري جوييد. مؤمنان راستين قرائت و تلاوت قرآن كريم را مقدمه ي عمل مي‌دانند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ تلاوت راستين را عبرت گيري از قرآن کریم، گردن نهادن به اوامر و عمل كردن به احكام آن مي‌دانند.[6]

3. تشويق به كسب ويژگي‌هاي لازم جهت بهره‌وري از قرآن:
قرآن كريم هدايت ويژه خود را مخصوص تقوا پيشگان مي داند.[7]


اين پروا پيشگان آراسته به صفتي چون شب زنده‌داري، خشوع در عبادت، صبر در سختي ها، عفو و گذشت، امانت‌داري و ... شاكر نعمت‌هاي الهي هستند.[8]


تلاوت كننده ي قرآن كريم، با خواندن اين صفات و تفسيرشان در روايات امامان ـ عليهم السّلام ـ آراسته شدن به اين خصال را طلب مي‌كند.

4. تصميم بر ترك گناهان:
انسان در پرتوي تلاوت قرآن كريم ، لذّت فهم آيات آن را مي جشد و هنگام مواجهه با موانع فهم قرآن كريم، بر رفع آن عزم خود را مصمم مي كند. يكي از اساسي ترين موانع فهم قرآن كريم، آلوده بودن دل انسان به زنگار گناه است، بنابراين انسان با تلاوت قرآن كريم از گناه نيز دوري مي كند.

5. استجابت دعا:
انس دائم با قرآن كريم، براي قاري، شرافتي را فراهم مي‌آورد و به حرمت اين همنشيني و رفاقت، نيازهاي معيشتي و مادّي او را بر طرف مي كند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ از قول خداوند مي‌فرمايد: « هر كس به جاي درخواست از من، به ذكر من مشغول شود به او بالاترين مقداري را مي بخشم كه به هر كه از من درخواست نمايد مي دهم.[9]

6. عامل نورانيّت:
تلاوت قرآن كريم، باعث نورانيّت انسان و ملكوتي شدن او مي‌شود «رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سفارشي به ابوذر مي‌فرمايد: « عليك بتلاوه القرآن و ذكر الله كثيراً فانّه ذكرٌ لك في السماء و نورٌ لك في الارض؛ بر تو باد به تلاوت قرآن و زيارت در ياد خدا، زيرا تلاوت قرآن باعث ياد تو در ملكوت و مايه نوراني شدن تو در زمين است.» [10]


شفا بخشي و شفاعت و ده ها كاركرد ديگر مي تواند از جمله فوائد و كاركرد قرائت و تلاوت قران كريم باشد.


==========================
پي نوشت ها:
[1] . الرحمن: 55/1 ـ 4.
[2] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381، ج13، ص23؛ و مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ بيستم، سال 1376، ج21، ص219.
[3] . ر.ك: همان.
[4] . جمعه: 62/2.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ج 11، ص 402.
[6] . ر.ك: طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1417ه‍ ، ج اوّل، ص262.
[7] . بقره: 2/2.
[8] . براي آشنايي با صفات پروا پيشگان رجوع كنيد به نهج البلاغه، خطبه 193.
[9] . ر.ك: نقي پورفر، ولي الله، پژوهشي پيرامون تدبر در قرآن، انتشارات اسوه، 74.
[10] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، مركز نشر اسراء، چاپ دوّم، 1379، ص248.

 

منبع:andisheqom.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-فوائد -تلاوت- قرآن کریم-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:49 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 شیطان,دوری کردن از شیطان,افکار شهوانی

هر گاه وسوسه هایى از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست

 

 

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّه هوَ السَّمیع الْعَلیم»؛ «و هر گاه وسوسه هایى از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست!» [فصلت، آیه 36]


بنابراین، بهترین کار این است که در آن لحظه به جای پناه بردن به شیطان و انجام گناه، به خدای متعال پناه برد و از او یاری بجوییم. البته برای این که بتوانید در آن لحظات بحرانی واقعا از خداوند یاری بجویید، لازم است که در زمان های دیگر هم مراقبت کنیم و اهل ذکر باشیم. شیطان هیچ وقت دست بردار انسان نیست، پس باید همواره مراقب بود و با ذکر کثیر، دل و جان خود را به سوی بندگی خداوند سوق داد: «یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنوا اذْکروا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید.» [احزاب، آیه۴۱]

استغفارهایی هم که برای طول روز بیان شده انجام دهید. این استغفارها موجب می شود که هر روزه خود را شستشو دهید و اجازه ندهید که شیطان به شما نزدیک شود: (بعد از نماز صبح، صد بار بعد از نماز عصر، هفتاد بار قبل از خواب، صد بار) .افکار انسان ها مانند اتومبیلی است، که اگر کنترل نشود ممکن است به هر طرف برود، اما یک راننده ماهر می تواند آن را در یک مسیر صحیح به حرکت در آورده و به سر منزل مقصود برساند. برای کنترل و هدایت افکار سعی و تلاش زیادی لازم است تا دچار وسوسه های شیطانی نشود. اگر انسان اثرات و عواقب افکار ناپسند را در نظر داشته باشد سعی خواهد کرد فکر خود را در مسیر صحیح هدایت کند.

از طرفی این نکته را یادآور می شویم كه فكر گناه تا به مرحله عمل نرسیده، اگر چه ممكن است زمینه گناه را فراهم آورد و از این نظر باید به شدت از آن احتراز شود، ولی در عین حال خود آن گناه نیست؛ برخلاف نیت و فكر كار نیك كه اگر به وسیله مانعی به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده می شود. این نکته را هم نباید فراموش کرد که ستیز و مجاهده با شیطان كارى مستمر و دایمى است و تا انسان در این عالم زنده است و زندگى مى كند ادامه دارد. و دام هاى شیطان براى انسان هاى با تقوا و داراى كمال و شناخت بیشتر، ظریفتر و پیچیده تر و مخفى تر است. نخستین گام در مبارزه با شیطان این است كه اطاعت از او را به تدریج كم نموده و به آهستگى از شبكه هاى دام او خارج شویم هر چند در این مبارزه ممكن است پاى انسان بلغزد و در مواردى فریب او را بخورد.

هر چقدر ارتباط انسان با خداى متعال و معرفت نسبت به او عمیق تر و گسترده تر باشد، تسلط شیطان بر او كمتر است. چنانچه خداى متعال در این مورد مى فرماید: إِنَّه لَیْسَ لَه سلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلونَ : شیطان تسلطى بر كسانى كه مومن بوده و بر پروردگارشان توكل مى كنند ندارد [نحل، آیه 99] و نیز مى فرماید: إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سلْطَانٌ: تو (شیطان) بر بندگان خاص من تسلط و نفوذى ندارى [اسراء، آیه 65]


به طور كلى كار شیطان وسوسه كردن است و با پناه بردن دائمى به خداوند و ارتباط پیوسته با او و توسل و ربط با اولیاى الهى (علیهم السلام) مى توان از این وسوسه ها رها شد و یا آن را به حداقل رسانید و شیطان را تسلیم نمود، چنانچه در روایت داریم كه پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: شیطان من به دست من مومن و رام گردید. پس بهترین راه حل، توجه كامل و دایمى به خداوند متعال و اولیائش و خود را در قلعه استوار و نفوذ ناپذیر او و اولیاى پاك او درآوردن و رعایت كامل تقواى الهى كردن است.

بعضی از راه های کنترل غرایز جنسی و افکار شیطانی و شهوانی که به تدریج می توانند راهگشا باشند عبارتند از:

1- خرد ورزی
یکی از راه های مهار احساسات و افکار ناپسند و متعادل ساختن غریزه جنسی استفاده از نیروی خرد و عقل است؛ امام علی (علیه السلام) می فرماید:« به درستی که از برای دلها اندیشه ها و خواهش های بدی باشد و عقل ها منع می کند از آنها ». [خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غررالحکم ، ج 2ص 500]

بنابراین، عقل نگهبان خیر خواهی است که مانع طغیان غرایز می شود؛ کسی که عقل را راهنمای خود قرار دهد، لذت آنی و لحظه ای را بر لذت دائمی ترجیح نمی دهد و با در نظر گرفتن مفاسد و نتایج شهوت رانی و بی بند و باری، از پیروی بی قید و شرط تمایلات و افکارنفسانی و شیطانی پرهیز می کند. البته عقل ضعیف و ناتوان هرگز قادر به مهار احساسات تند و سرکش دوران جوانی نیست، بلکه باید عقل را نورانی کرد و آن فقط با انجام اعمال نیک و با توکل به خدای تعالی و توسل به امامان معصوم (علیهم السلام) میسر است؛ امام علی (علیه السلام) فرمودند:« ذکر و نام ما اهلبیت موجب شفای بیماری روحی، روانی و جسمی خواهد شد ». [مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج2، ص145، حدیث 10]

2. خدا محوری
قرآن مجید می فرماید:« پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى که پیرامون وجود آنها در گردش است مى شوند به یاد خدا مى افتند و بینا مى گردند ». [اعراف، 201] پس، اگر کسی توجّه کند که خدا کارش را مى بیند و حرفش را مى شنود، همین توجّه به حضور خداوند، سبب ترک گناه مى شود. چنانکه امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمود: « وسوسه گناه به سراغ بنده مى آید، او به یاد خداوند مى افتد، متذکّر شده و انجام نمى دهد». [عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص112، حدیث شماره 414] 

شیطان,دوری کردن از شیطان,افکار شهوانی

پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى  مى شوند به یاد خدا مى افتند

 
3. دوری از خیال پردازی و فکر کردن در مسائل شهوانی
برای پیشگیری از انحراف جنسی باید اندیشه را از نفوذ شیطانی دورنگه داشت؛ زیرا گام نخست در انحراف، فکر کردن درباره آن است. امام علی (علیه السلام) می فرماید:« کسی که در اطراف گناه بسیار بیندیشد، سر انجام به آن کشیده خواهد شد ». [خوانساری آقا جمال الدین، شرح غررالحکم ، ج 5، ص 321، حدیث 8561]

4. پر کردن اوقات فراغت
یکی از راه های مهار احساسات و افکار ناپسند و متعادل ساختن غریزه جنسی استفاده از نیروی خرد و عقل است؛ امام علی (علیه السلام) می فرماید:« به درستی که از برای دلها اندیشه ها و خواهش های بدی باشد و عقل ها منع می کند از آنها

یکی از عوامل پیدایش افکار شهوانی و انجام گناه، بیکاری است. سعی کنید همیشه مشغول به کارهای مفید باشید ( مطالعه کتاب های غیر شهوت انگیز- ورزش سنگین و...) و به یاد داشته باشید بیکاری مساله ای است که اگر از آن دوری نکنید ممکن است شما را به هر چیزی وادارد. چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) می فرماید:« دو خصلت برای بسیاری از مردم مایه فتنه است: سلامت بدن و بیکاری ». [تحف العقول، ترجمه: جنتی، احمد، ص 65]

5. كنترل حواس
گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد كه حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افكاری را تولید كند ولی عمده آن چیزهایی كه انسان در مورد آن فكر می كند اعم از چیزهای خوب یا بد، داده های حواس ظاهری او است. لذا باید مجاری ورودی ذهن را كه همان حواس ظاهری است كنترل كرد. یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و... . قرآن در این زمینه می فرماید: «ولا تقف ما لیس لك به علم ان السمع والبصر والفواد كل اولئك كان عنه مسوولا؛ و هرگز آنچه را علم و اطمینان به آن نداری دنبال مكن كه (در پیشگاه حكم خدا) چشم و گوش و دل، همه مسئولند (سوره مبارکه اسراء، آیه شریفه 36). بنابراین یكی از مهمترین راه های كنترل فكر، كنترل حواس ظاهری است.

به قول یكی از بزرگان که فرموده بود : شاید انسان بتواند روزی سپری برای جو زمین اختراع كند تا هیچ شهابی به آن نخورد ولی هر گز نمی تواند كاری كند كه حتی فكر بد هم به ذهنش خطور نكند، مگر معصومین علیهم السلام و كسانی كه به مقام مخلصین رسیده باشند ( كه قطعاً هیچ كدام از ما جزء این دو گروه نیستیم). بنابراین شخصی كه وسواس فكری دارد و نمی تواند از چنگال آن رهایی یابد، نباید سعی كند كه افكار وسوسه گونه را با فشار آوردن به ذهنش فراموش كند. چرا كه خود این كار به مرور زمان باعث تضعیف اعصاب و تقویت این افكار می شود، بلكه سعی كند آنها را همچون آب رودخانه ای ببیند كه می آید و می رود.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم : هر مومنى قلبش دو گوش دارد ، گوشى كه در آن وسواس خناس (شیطان) می دمد ، و گوشى كه فرشته در آن مى دمد ، خداوند مومن را به وسیله فرشته تقویت مى كند ، و این همان است كه مى فرماید : و ایدهم بروح منه .

6. جایگزین سازى اعمال و عادات نیكو؛
«إنَّ الْحَسَناتِ یذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود، آیه 114)؛ خوبى ها سرانجام میدان را بر بدى ها تنگ خواهند كرد و آنها را از بین خواهند برد. به امید آنکه بتوان با تلاش و جدیت و کمک خدای مهربان و اهل بیت علیهم السلام از شر وسوسه های شیطان در امان باشیم.

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-راه نجات-افکار- شیطانی-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:47 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 آموزش نماز جمعه,روش خواندن نماز جمعه

نماز جمعه یک عبادت بزرگ دسته جمعى است

 

صدای کوبیدن طبل و دائره و سازهای طرب انگیز به گوش نمازگزاران رسید؛ این صدایی بود که کاروانی از تجار مدینه برای اعلام ورود خود و جلب توجه مردم به سمت خود، به راه انداخته بودند.

عده ای از مردم صف های نماز را رها کردند و با وجود اینکه پیامبر صلی الله و علیه و آله در حال ایراد خطبه بود، از جمع نمازگزاران پراکنده شده و به جمع تجار و کالاهایشان پیوستند و بدین ترتیب تعداد اندکی در مسجد باقی ماندند.

ظهر جمعه بود، مردم در صفوف به هم پیوسته نماز مشغول گوش دادن به خطبه نماز جمعه بودند. خطیب نماز جمعه کسی نبود جز پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلوات الله علیه و آله.


در همین حین صدای کوبیدن طبل و دایره و سازهای طرب انگیز به گوش نمازگزاران رسید؛ این صدایی بود که کاروانی از تجار مدینه برای اعلام ورود خود و جلب توجه مردم به سمت خود، به راه انداخته بودند.


عده ای از مردم صف های نماز را رها کردند و با وجود اینکه پیامبر صلی الله و علیه و آله در حال ایراد خطبه بود، از جمع نمازگزاران پراکنده شده و به جمع تجار و کالاهایشان پیوستند و بدین ترتیب تعداد اندکی در مسجد باقی ماندند. (تفسیر المیزان و البرهان)


در این زمان بود که خداوند آیه 11 سوره مبارکه جمعه را نازل فرمودند: وإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.

نماز جمعه، قبل از هر چیز یك عبادت بزرگ دسته جمعى است و اثر عمومى عبادات را كه تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگی هاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى باشد در بردارد

و مردم چون تجارتی یا لهو و لعب ببینند به سوی آن می شتابند و تو را ترک می کنند، در حالیکه تو قائم ماندی.  بگو که آنچه نزد خداست، برای شما خیلی بهتر است از لهو و لعب و تجارت ای دنیا، و خداوند بهترین روزی دهنده خلایق است.


این آیه نازل شد تا مردم آگاه شوند که آنچه از نزد خدا به آنها برسد، قطعاً از طبل و دهل و تجارت بهتر است. آنچه از شنیدن خطبه پیامبر در نماز جمعه نصیب مردم می شود، هم مفید دنیای آنها هست و هم مفید برای آخرت آنهاست و هم اینکه خداوند به آنها از جانب خود ثوابی حقیقی و دائمی عنایت می کند.


مراقب سودهای خیالی باشیم
تجارت کالاهای دنیوی هر چند ظاهراً سودمند برای دنیای انسان است اما اگر بهای آن، از دست دادن خطبه نماز جمعه ی پیامبر باشد، جز خسران چیز دیگری نیست و در واقع سودی خیالی و غیر دائمی می باشد. چه بسا خشم خدا را نیز در پى داشته باشد، همچنان كه لهو همیشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.


دقت در ادبیات آیه ما را متوجه این مطلب می کند که خداوند در این آیه مردمی که خطبه نمازِ پیامبر را رها کردند مورد خطاب قرار نمی دهد با اینکه خطاب معنایی آیه آنها هستند. در واقع خداوند مى خواهد بفهماند این مردمی كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبیاء اعراض مى كنند، قابلیت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ایشان كند؛ به همین دلیل به پیامبر می گوید که به آنها بگوید: قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ...


همان طور که آشکار است در این آیه شریفه به دو مطلب اشاره شده است که به هر کدام می پردازیم: ١ـ اهمیت نماز جمعه ٢ـ رزاق بودن خداوند


اهمیت نماز جمعه
بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هر گونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گویند.


در احادیث اسلامى نیز تأكیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه اى كه موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل كرده اند آمده: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انكار ترك كند خداوند او را پریشان مى كند، و به كار او بركت نمى دهد، بدانید نماز او قبول نمى شود، بدانید زكات او قبول نمى شود، بدانید حج او قبول نمى شود، بدانید اعمال نیك او قبول نخواهد شد تا از این كار توبه كند»! البته باید توجه داشت كه مذمت هاى شدیدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است كه نماز جمعه واجب عینى باشد. (تفسیر نمونه)

دلیل دیگر بر اهمیت نماز جمعه فلسفه عبادى سیاسى آن است. نماز جمعه، قبل از هر چیز یك عبادت بزرگ دسته جمعى است و اثر عمومى عبادات را كه تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگی هاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى باشد در بردارد.


و اما از نظر اجتماعى و سیاسى، یك كنگره عظیم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترین كنگره اسلامى مى باشد، و به همین دلیل در روایتى از پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده كه: «نماز جمعه حجّ كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حجّ نیستند.»


در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى دهد:

اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى شود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حجّ كه در كنار خانه خدا هر سال یك بار انجام مى گیرد.
نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است به خصوص این كه یكى از برنامه هاى خطیب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است. (تفسیر نمونه)


رزاق بودن خداوند
پاره اى از مردم و از جمله بازرگانان از بیم زیانمندى یا از ترس آن كه روزیشان از دستشان برود پایبند شعائر دینى نیستند، ولى خداوند عكس این امر را براى آنان تأكید مى  كند و آن این است كه نماز و به ویژه نماز جمعه رزق و روزى مى آورد، از آن رو كه در نماز و به طور خاص نماز جمعه، پیوند انسان به ضامن و بخشنده رزق و بلكه به بهترین رازقان و روزى رسانان بر قرار می شود. (تفسیر هدایت)


پس باید به این مردم و تجار گفت که تجارت تنها راه به دست آوردن رزق نیست، بلکه اگر خداوند بخواهد از غیر آن هم رزق نصیب انسان می شود. در واقع خداوند با این آیه شریفه، روزی نمازگزاران جمعه را تضمین کرده است. (تفسیر نور)


کلام آخر
این نکته مهم را یادآور می شوم که عبارت (وَ تَرَكُوكَ قَائِماً) در آیه شریفه این معنا را می رساند که به جای انتقاد از ترک خطبه و نماز، از تنها گذاردن پیامبر، انتقاد می کند ضمیر «کَ» در « تَرَكُوكَ » به پیامبر برمی گردد زیرا شکستن حرمت رهبر آسمانی از شکستن خطبه و نماز مهم تر است. و این گوشزد و تلنگری است به همه مسلمانان در هر دوره و زمان که رهبر و امام خویش را به بهای اندک رها نکنند. (تفسیر نور)

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: فرهنگیمذهبیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-اهمیت -نماز جمعه-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:45 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 درمان کاهلی نماز,کاهلان نماز,کاهل نماز

نماز عملی عبادی است که انجام آن پنج بار در شبانه روز واجب است

 

 خدا درباره‌اش فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیرا»؛ ما تو را به حق، براى بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم، در آیه دیگری چنین آمده است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین»؛ ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم.
 
بر اساس آنچه که در قرآن کریم بیان شده است، هیچ گاه رفتار و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) بدون اذن وحی نبوده، همان گونه که گفتار آن جناب این چنین بوده است و محاورات روزمره و عادی زندگی پیامبر(ص) هم از روی هوی و هوس نبوده است، در واقع محال بوده که بر دامن آن جناب در این وادی گرد گناه و خطا نشسته باشد.

 بر همین اساس برخی با استناد به اطلاق آیه 3 و 4 سوره نجم «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏‌گوید آنچه مى‏‌گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست، معتقدند که تمام سخنان و رفتار و کردار پیامبر(ص) از وحی ناشی شده است. از این رو، هرگز احتمال کذب و خطا در آن نیست و باید مطیع آن باشیم و به آن عمل کنیم.
 
حالا این پیامبری که سخنانش این گونه وحی است و سخنانش از روی هوا و هوس نیست، در روایتی زیبا امت خود را با ملاک اهتمام به نماز به چهار گروه تقسیم کردند، در واقع پیامبر(ص) یک شاقول را به ما معرفی کرده که باید هر کسی آن را روی اعمال و رفتار خودش قرار دهد تا اعمالش را بر اساس دقیق کند، بیاییم خودمان را بسنجیم و ببینیم در کدام گروه قرار می‌گیریم؟

 
پیامبر(ص) در این باره امتش می‌فرمایند: «امت من چهار گروه هستند:
 
*ساهلان در نماز
پیامبر(ص): «صنفٌ یُصَلون، وَلکِنَهُم فِی صَلوتِهِم ساهُون، فکانَ لَهُم الوَیل، وَ الوَیلُ اِسمُ دَرکةٍ مِن دَرکاتِ جَهَنَم»؛ گروهی نماز می‌خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند. پس «ویل» برای آنهاست، و «ویل» نام یکی از طبقات زیرین جهنم است، خداوند می‌فرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون»؛ پس واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل‌‏انگارى مى‌‏کنند.

 «ساهون» از ماده «سهو» در اصل به معنى خطایى که از روى غفلت سر زند، خواه در فراهم کردن مقدماتش مقصر باشد یا نه، البته در صورت اول معذور نیست، و در صورت دوم معذور است، ولى در اینجا منظور سهو توأم با تقصیر است.
 
باید توجه داشت که خداوند در آیه نمى‏‌فرماید «در نمازشان سهو مى‌‏کنند» زیرا سهو در نماز به هر حال براى هر کسی واقع مى‏‌شود، بلکه مى‏‌فرماید «از اصل نماز سهو مى‏‌کنند» و کل آن را به دست فراموشى مى‌‏سپرند.
 
بنابراین «ساهون» عده‌ای از مسلمانان هستند که نماز را قبول دارند؛ ولی سهل‌انگاری می‌کنند، اینها از نمازشان غافلند و اهتمامى به امر نماز ندارند و از فوت شدنش باکى ندارند، چه اینکه به کلى فوت شود و چه اینکه بعضى از اوقات فوت شود و چه اینکه وقت فضیلتش از دست برود و چه اینکه ارکان و شرایطش و احکام و مسائلش را ندانند و نمازى باطل بخوانند.
 
در آیه شریفه تکذیب‏‌گر روز جزا به چنین نمازگزارانى تطبیق شده، چون حرف «فاء» که بر سر جمله آمده مى‌‏فهماند جمله مزبور نتیجه تکذیب روز جزا است «أَرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّین» و مى‏‌رساند چنین نمازگزارانى خالى از نفاق نیستند، چون تکذیب روز جزا تنها به این نیست که به کلى آن را منکر شود، کسى هم که تظاهر به ایمان مى‏‌کند و نماز مسلمانان را مى‏‌خواند، اما طورى مى‏‌خواند که عملاً نشان مى‏‌دهد باکى از روز جزا ندارد، او نیز روز جزا را تکذیب کرده.
 
«ویل» برای این دسته است. یعنی در طبقات زیرین جهنم جای می‌گیرند.
 
*ضایع‌کنندگان نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف یُصَلونَ اَحیاناً، وَلایُصَلون اَحیاناً، فَکانَ لَهُم الغَیُّ، وَالغیّ اِسمَ دَرکةٍ مِن دَرکات جَهنَم»؛ گروهی گاهی نماز می‌خوانند و گاهی نمی‌خوانند، پس «غی» مال آنهاست، و «غی» نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»؛ سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در «غی» افکنده خواهند شد.
 
این آیه کریمه نشان می‌دهد که اولاً، ضایع کردن نماز با پیروی از شهوت‌ها رابطه مستقیمی دارد، همان طور که نماز انسان را از فحشاء و منکر باز می‌دارد و مانع ارتکاب گناهان می‌شود، ضایع کردن نماز هم، سبب پیروی از شهوت‌ها و خواهش‌های نفسانی که سرچشمه فحشا و منکر است، می‌شود.
 
از پیامبر اسلام(ص) نقل است که در تفسیر آیه «فخلف من بعدهم» می‌فرمایند: «شصت سال بعد از من، افرادی روی کار می‌آیند که نماز را ضایع می کنند و در شهوت‌ها غوطه‌ور می‌شوند و به زودی نتیجه گمراهی خود را خواهند دید»، حال اگر مبدأ شصت سال را هجرت پیامبر در نظر بگیریم، این پیش بینی بر زمان بنی امیه و حکومت یزید، منطبق می‌شود.
 
ثانیاً، نقطه حساس حفظ سلامت نسل و تداوم پاکی در نسل‌های بعدی، پای بندی به ارتباط مستمر با خداوند است و ضایع کردن این رابطه، پاکی و طهارت را از سلسله فرزندان بشر می‌رباید، آنچه که باید در رابطه با این گروه مورد توجه قرار گیرد، معنای «ضایع کردن و انواع آن» است. باید دید که چگونه نماز ضایع می شود؟

 ضایع کردن یک عمل، یعنی آن را به نحوی انجام دهی که نتیجه و اثر واقعی آن ظاهر نشود به طوری که بود و نبودش و انجام دادن و ندادنش، مساوی باشد، علامه طباطبایی در تفسیر آیه می‌گوید: «مقصود از اضاعه نماز تباه کردن نماز است، همراه با سستی در امر نماز و خوار شمردن آن و به بازی گرفتن و تغییر ایجاد کردن در آن و ترک نماز بعد از گرفتن و قبول آن».
 
می‌توان گفت: بد نماز خواندن و نماز را بدون آرامش و با سرعت به جا آوردن از مصادیق ضایع کردن نماز است، نقل شده که روزی پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد مسجد شدند، شخصی را دیدند که با شتاب‌زدگی نماز می‌خواند و با رکوع و سجود ناقص، آن را انجام می‌دهد، فرمودند: عمل این شخص مانند نوک زدن کلاغ بر زمین برای برچیدن دانه است. «لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَکَذَا صَلَاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَى غَیْرِ دِینِی‏»؛ اگر این شخص با چنین نمازی بمیرد، قطعاً خارج از دین (اسلام) مرده است.
 
حجت‌الاسلام ابوترابی(ره) می‌گوید: بعثی‌ها در اردوگاه می‌گشتند تا ببینید رهبر فکری اسرای ایرانی چه کسی است؟ 150 نفر از اسرا را به عنوان رهبران فکری جدا کردند و به یک شهری بردند و شروع کردن به شکنجه کردن آنها تا اعتراف بگیرند. یک شب من را به همراه عده‌ای برای شلاق زدن بردند. آن شب دو نفر از اسرا را چنان زدند که چشمشان از حدقه درآمد و همان جا کور شدند! بقیه را هم در حدی می‌زدند که خون تمام زمین را گرفته بود. ما آن شب خیلی کتک خوردیم. هوا مهتابی بود. برای نماز بلند شدیم و در حالی که دستمان را به دیوار گرفته بودیم، نماز خواندیم. نماز را خواندیم و افتادیم. بعد متوجه شدیم که این مهتاب برای صبح نبوده است. آن شب هوا مهتابی بوده است. اما ما خیال کردیم که صبح شده است. دوباره صبح که شد، بلند شدیم و نماز خواندیم.

 آری اسرا و شهدا آن شبی که کتک خوردند تا حدی که چشم برخی آن‌ها از حدقه بیرون آمد، دوبار نماز صبح می‌خوانند. اما بعضی از افراد راحت از کنار نماز می‌گذرند؟ مغازه‌اش را نمی‌بندد برای اینکه یک مشتری یک کیلو نخود بخرد. واقعاً وقتی آدم نگاه می‌کند می‌بیند که بعضی‌ها از چه چیزهایی گذشتند، ولی بعضی‌ها از هیچ چیز نمی‌گذرند!
 
وقتی امامان ما صدای اذان را می‌شنیدند، رنگشان می‌پرید. سر نماز آنچنان محکم می‌ایستادند که جز باد، عبای اینها را تکان نمی‌داد. امامان ما این چنین حضور قلب داشتند. تازه وقتی نماز می‌خواند، می‌گوید: «إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلَا تُؤَاخِذْنِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ»؛ اگر در رکوع یا در سجود نماز من خلل و نقصی دیدی، خدایا به بزرگی خودت قبول کن‌، پس برای کسانی که نماز را ضایع کنند، یعنی نسبت به انجام آن سست باشند و نماز را خوار بشمارند و آن را به بازی بگیرند، جایگاهشان در یکی از طبقات پایین جهنم به نام «غی» است.
 
*تارکان نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف لایُصَلون اَبداً فَکانَ لَهُم سَقَر، وَ سقر اِسم دَرَکات جَهَنَم»؛ گروهی که هیچ وقت نماز نمی‌خوانند، «سقر» برای آنهاست، «سقر» هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است. (سقر سخت‌رین و پر جمعیت‌‏ترین درکات دوزخ است) خداوند متعال فرمود: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»؛ اهل بهشت از اهل جهنم سؤال می‌کنند: چه چیزی شما را به «سقر» کشاند؟ در جواب می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.



زهی روی سیاه بی‏‌نمازان/زهی حال تباه بی‌‏نمازان‏
عجب دارم اگر آتش نبارد/ز شومی گناه بی‏‌نمازان‏

 
ترک نماز، کوتاهی در مهم‏‌ترین دستور الهی و انجام ندادن بزرگ‏ترین وظیفه و برنامه زندگی است و این مساوی است با ناشکری، ناسپاسی و کفران نعمت‏‌های الهی و برداشتن عمود و ستون دین؛ زیرا نماز پایه و ستون اصلی دین است.

درمان کاهلی نماز,کاهلان نماز,کاهل نماز

نماز، نخستین عبادتی است که بر پیامبر(ص) و پیروانش در مکه واجب شد

 
اما تارکان نماز را می‏‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:
 دسته اول: ترک نماز از روی انکار: یعنی نماز را که یکی از ضروریات دین است، واجب ندانسته و خود را موظف و مکلف به انجام آن نمی‏‌داند، چنین شخصی کافر است.
 
دسته دوم: ترک نماز از روی سهل‌انگاری و بی‏‌اعتنایی: این قبیل افراد با ترک نماز، مرتکب گناه کبیره شده و فاسق می‌‏گردند.
 
دسته سوم: ترک نماز در بعضی اوقات: این اشخاص در اثر ضعف ایمان بی‌‏توجهی به آخرت، گاهی نماز خوانده و گاهی ترک می‏‌کنند و یا اینکه نماز را در وقتش بجا نمی‏‌آورند، اینان هر چند مانند دو قسم دیگر نیستند، لکن از روایات این گونه استفاده می‌‏شود که از ضایع کنندگان نمازند، چنانکه امیرالمؤمنین(ع) می‌‏فرماید: «هیچ عملی به پیشگاه خداوند محبوب تر از نماز نیست، پس چیزی از امور دنیا، شما رااز خواندن نماز اول وقت باز ندارد، زیرا خداوند تعالی مذمت نموده قومی را و فرموده: وای بر آن نماز گزارانی که از نمازشان غفلت کنند و در انجام آن در اول وقت مسامحه ورزند و عمداً تاخیر اندازند».

 دسته چهارم: ترک واجبی از واجبات نماز: یعنی نماز می‌‏خواند، اما نه آن نمازی که از او خواسته‏‌اند، بلکه نمازی که در لباس یا مکان غصبی خوانده شده و یا قرائت و اذکار واجبی را غلط می‏‌خواند. از ظاهر روایات چنین احتمال می‌‏رود که این قبیل افراد نیز از ضایع‌کنندگان نماز به شمار می‏‌روند. رسول خدا(ص) فرمودند: «دزدترین دزدها کسی است که از نمازش بدزدد، گفته شد: یا رسول الله، چگونه از نمازش می‏‌دزدد؟ فرمود: رکوع و سجود آن را تمام انجام نمی‏دهد».
 
اما در عواقب ترک نماز به ذکر چند مورد بسنده می کنیم:

دوری از امان خدا و رسول
رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»؛ کسی که نماز را عمداً و بدون علت ترک کند از امان خدا و رسولش دور خواهد بود.

 حبط اعمال
رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ حَتَّی تَفُوتَهُ مِنْ غَیرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»؛ کسی که نمازش را بدون عذر ترک کند (نخواند) تا وقت آن بگذرد، عمل او نابود شده است.

 ویرانی دین
پیامب (ص) در حدیث دیگری فرمودند: «الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَه»؛ نماز ستون دین است، هر کس از روى عمد نماز خود را ترک کند، دینش را ویران کرده است.

  *خاشعان در نماز
پیامبر(ص): «وَ صِنف یُصَلون اَبداً وَ هُم صَلوتهم خاشِعُون»؛ گروهی همیشه نماز می‌خوانند و در نمازشان خشوع دارند. خداوند متعال فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»؛ مؤمنان رستگار شدند، آن‌هایی که در نمازشان خشوع دارند.
 
«افلح» از ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنى شکافتن و بریدن است، سپس به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است، البته فلاح و رستگارى معنى وسیعى دارد که هم پیروزی‌هاى مادى را شامل مى‌‏شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.

 پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بى‌نیاز زندگى کند، و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت‌هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
 
در اذان این چنین دیگران را به نماز دعوت می‌کنیم «حی علی الفلاح» این جمله به صورت اجمالی یکی از اسرار نماز را بیان می‌‌کند که رستگاری در نماز است و بشتابید برای رستگار شدن.
 
آیت‌الله بهجت می‌فرماید: «هر قدر که امور نمازت منظم باشد امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد! مگر نمی‌دانی که رستگاری و سعادت با نماز قرین گشته است؟! «حی علی الصلاة حی علی الفلاح».
 
نماز در جبهه‌ها هم سبب رستگاری رزمندگان شد و هم سبب سربلندی و پیروزی کشور ایران، حسین احمد آبادی یکی از آزادگان سرافراز جنگ تحمیلی نقل کند: یکی از برادرانی که در آسایشگاه با ما به سر می‌برد، خیلی به نماز اهمیت می‌داد و هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نمی‌کرد. او تنگی نفس داشت و بسیاری اوقات نفسش می‌گرفت، به قلبش فشار می‌آمد. بعد از این حالت به زمین می افتاد.
 
بارها اتفاق افتاده بود که او هنگام خواندن نماز آن‌قدر سرفه می کرد که نقش بر زمین می‌شد، مدتی نگذشت که حالش وخیم شد و متوجه شدیم که او مبتلا به سرطان ریه شده است. دائم خون بالا می آورد. دیگر نمی‌توانست راه برود. وقتی می‌خواست وضو بگیرد دو نفری زیر بازوانش را می‌گرفتیم.
 
یک روز موقع نماز مغرب می خواست از جایش بلند شود. هر چه تلاش کرد میسر نشد. یکی از بچه‌ها که شاهد این صحنه بود، با حالتی دلسوزانه و از روی شفقت گفت: امیر جان با این وضع، مگر مجبوری نماز بخوانی؟ او با عصبانیت پاسخش را داد و گفت: به خدا قسم اگر بمیرم، باز هم جنازه‌ام نماز می‌خواند.
 
امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد و ما را مشمول دعای حضرت ابراهیم(ع) که در قرآن آمده قرار دهد: «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ»؛ خدایا! مرا و نسل و فرزندان مرا اقامه گر نماز قرار بده.خدایا، دعایم را بپذیر.

 

منبع:farsnews.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- شلوغ-جهنم -

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:41 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 


بهام مرگ, ترس منطقی از مرگ

مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند

 

آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است.

بدون فهم حقیقت «پل زندگی» که مرگ نامیده می شود و بدون شناخت جایی که پس از عبور از این پل باید بدان جا وارد شد، حقیقت زندگی روشن نخواهد شد. حقیقت مرگ مانند تپه، دامنه های گوناگونی دارد و مانند منشور، زوایایی متعدد که از هر برش آن بنگریم، با چهره جدیدی از آن آشنا می شویم.

مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم. با مجاز آشناییم و با حقیقت بیگانه؛ از این رو ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است.


ابهام مرگ
ناآگاهی درباره مرگ و ذهنیت نادرست در مورد آن و نیز نشناختن دنیای پس از آن، در رأس همه عوامل ترس از مرگ قرار دارد؛ همچنان که امام حسن (علیه السلام) فرموده است: «تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّكَ لَا تَعْرِفُه ؛ از مرگ می هراسی چون آن را نمی شناسی».(1). در پس زمینه ذهنی افراد، مرگ به معنای نیستی است؛ در حالی که مرگ، آغاز یک راه تازه و بسیار طولانی است.

تمایل انسان به جاوید بودن یکی از نیازهای فطری اوست که می باید پاسخی در عالم هستی داشته باشد و از آنجا که این نیاز و میل درونی در این دنیا تحقق نمی یابد، برای تحقق آن، عالمی دیگر را می باید جست که حیات انسان در آن برقرار و بر دوام باشد. همین نیاز فطری و درونی انسان به جاوید بودن و همین اندیشه و نگرانی درباره آینده، نشان آن است که عالمی دیگر و حیاتی دیگر که پایدار و باقی است، برای او در نظر گرفته شده است و او پس از مرگ بدان جا منتقل می شود. اگر انسان با یاد مرگ و اندیشه درباره آن، نگرشی صحیح به آن پیدا کند، نه تنها از آن اکراه نخواهد داشت؛ بلکه با آرامش از آن استقبال می کند و دیدار معبود و زندگی در سایه سار محبت او را در ورای مرگ می بیند و مرگ را بخش دوست داشتنی از حیات خود می داند.(2)

امام علی (علیه السلام) درباره اشتیاق آگاهانه برای پذیرش مرگ می فرماید: «واللَّه مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ ولا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ و مَا كُنْتُ إِلّا كَقَارِبٍوَرَدَ و طَالِبٍ وَجَدَ وَ مَا عنْد اللَّه خَیرٌ لِلأَبْرار؛ به خدا که با مردن چیزی به سر وقت من نیامد که آن را نپسندم و نه چیزی پدید آمد که آن را نشناسم؛ بلکه چون جوینده آب به شب هنگام بودم که ناگهان آب به دریا رسد یا خواهانی که آن چه را خواهان است، بیابد و آنچه نزد خداست، نیکوکاران را بهتر است».(3)


دلبستگی به زندگی و نعمت ها
آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است. به عبارتی دیگر آدمی خود را در قبال نعمت ها ارزان فروخته و دنیا و نعمت هایش را گران خریده است. از همین روست که امام (علیه السلام) هشدار می دهد: «إِیاكَ أَنْ ینْزِلَ بِكَ الْمَوْت وَ قَلبُكَ مَتعلِّقٌ بِشَى ءٍ مِنهَا فَتُهلِکَ؛ بترس که مرگ در حالی به تو وارد شود که دلت به چیزی از دنیا گرفتار است که در این صورت هلاک خواهی شد».(4)

از همین روست که مرگ برای آدمی بسیار تلخ و ناگوار است؛ زیرا از یک سو او را از دل بستگی ها و محبوب های پوشالی اش جدا می کند و از دیگر سو، مرگ او را به حضور معبود حقیقی ای می برد که عمری از او غافل بوده و قلب را که حریم او بوده، عرصه اغیار گردانیده و اینک می باید در برابر او با دستی تهی و رویی زرد حاضر شود.(5) 

بهام مرگ, ترس منطقی از مرگ

فرصت ها با مرگ به پایان می رسد، بنابراین باید توشه فراوان تدارک دید

 
ترس منطقی از مرگ
برخی افراد از مرگ آن چنان می هراسند که با یاد مرگ، دچار اضطراب و تشویش می شوند و در نهایت به نفرت می رسند. اما در مقابل افرادی نیز هستند که مشتاق مرگ هستند. امام علی (علیه السلام) با ارائه تصویر ترس منطقی از مرگ می فرماید: «احْذَرِ الْمَوْتَ وَ أَحْسِنْ لَهُ الِاسْتِعْدَادَ تَسْعَدْ بِمُنْقَلَبِك ؛ در مورد مرگ هشیار باش و برای آن به نیکی آماده شو تا در بازگشت گاه خود نیک بخت و سعادتمند شوی».(6)

در سخن دیگری نیز می فرماید: «غَایةُ الْمَوْتِ الْفَوْت ؛ فرصت ها با مرگ به پایان می رسد».(7) بنابراین باید توشه فراوان تدارک دید؛ آن هم نه برای یک روز یا دو روز، بلکه برای بی نهایت راهی که در پیش است. باید پیش از زمستان برای آن آماده شد؛ زیرا امروز روز عمل است و حسابی نیست، اما فردا روز حساب است و دیگر نمی توان کاری کرد: «إِنَ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل ».(8)


دلشوره برای مرگ
وقتی آدمی برای رسیدن مرگ آماده نشده و اندیشه صحیحی نسبت به آن نداشته باشد، رخدادش او را به هم می ریزد و از مواجهه با آن یکه می خورد؛ زیرا انتظارش را نداشته است و فکر می کند مرگ، پایان زندگی است، اما امام علی (علیه السلام) درباره آمادگی در مواجهه با مرگ می فرماید: «فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَی ؛ ترسی ندارم. می خواهد مرگ بر من داخل شود یا من بر مرگ فرود آیم».(9)


وقتی آدمی اندیشه ای صحیح نسبت به مرگ داشته باشد، با یاد آن آرام می شود. با شناخت تازه از خود، خدا و هستی است که ایمان در دل شکل می گیرد، تحولی در عشق ها و علاقه ها به وجود می آید و دنیا در کام انسان تلخ می شود: «ثَمَرَةُ الْإِیمَانِ الرَّغْبَةُ فِی دَارِ الْبَقَاء؛ نتیجه ایمان، گرایش به سرای پایدار است».(10) این جوشش ایمان در دل، همراه درک تلخی ها و تنگی ها در دنیا و شهود شیرینی ها و دیدارهای دوست داشتنی در آخرت، زمینه نفرت از ماندن و شوق پرکشیدن را بیشتر فراهم می کند و بر شعله های اشتیاق انسان می دمد؛ چنان که امام (علیه السلام) می فرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛ به خدا قسم! پسر ابی طالب به مرگ مأنوس تر است از طفل شیرخوار به پستان مادرش».(11) این اشتیاق امام تا آن جاست که درباره متقین می فرماید: «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی كُتِبَتْ عَلَیهِمْ لَمْ یسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَبْدَانِهِم ؛ اگر سرپوش مرگ نبود، آن ها یک لحظه هم در این فشار متراکم قرار نمی گرفتند».(12)

آن ها که از فریب دنیا به رهایی روی آورده اند و به دار خلود دل بسته اند، برای مرگ آماده می شوند و پیش از، از دست رفتن فرصت ها، کمرها را می بندند و با شتاب گام برمی دارند که فرصت تنگ است. امانت ها را به امانت داران دیگر می سپارند: «وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ فَیوَافِیكَ بِهِ غَداً حَیثُ تَحْتَاجُ إِلَیهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِی حَالِ غِنَاكَ لِیجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِی یوْمِ عُسْرَتِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِل ؛ و اگر از مستمندان کسی را پیدا کردی که از طرف تو توشه ای به قیامت ببرد و در آن روز در موقع احتیاج آن را به تو برساند، وجود او را غنیمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانی در فراوان کردن زاد و توشه  او بکوش. شاید روزی جستجویش کنی و او را نیابی؛ و هر کس که از تو وامی بخواهد و تو توانایی آن را داشته باشی، وجود او را غنیمت بشمار و نیازش را برطرف کن تا در روز دشواری آن را به تو ادا کند و بدان پیش رویت گردنه ای است رنج زا، در عبور از این گرده حال مردم سبکبار بهتر است از سنگین باران».(13)


============================
پی نوشت:
1.  صدوق، معانی الاخبار، ص 290.
2. ر.ک: محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص 231 230.
3.  نهج البلاغه، نامه 23.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم، ص 143.
5.  یاد مرگ، ص 235.
6.  شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج2، ص 281.
7. غررالحکم، ص 468.
8.  نهج البلاغه، خطبه 42.
9.  همان، خطبه 54.
10. غررالحکم، ص 329.
11.  نهج البلاغه، خطبه 5.
12. همان، خطبه 193.
13. همان، نامه 31.

 

منبع:tebyan.net


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان- ترس -مرگ-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:39 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 سنجش اعمال انسان در قیامت, سنجش اعمال در روز قیامت

ملاک برتری و بر حق بودن، از نظر خدای متعال کسی است که خدا ترس باشد

 

هر چیزی برای خود میزانی دارد و با آن میزان، کیفیت و ارزش آن سنجیده می شود. همانطور که کارکردهای افراد یک کشور، نسبت به قانون آن کشور سنجیده می شود و افراد نباید برای قانون، تعیین تکلیف نمایند.

در خوب بودن و بد بودن افراد، ملاکی وجود دارد. این ملاک از نظر قرآن، تقوای الهی است، آن تقوای الهی که با پیروی از معصومین (علیه السلام) و عقل سلیم مطابقت دارد.


میزان و ملاک حقیقی، تقوای الهی
قرآن کریم آیه ای دارد که میزان و ملاک برتری حقیقی انسان را نشان می دهد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛[حجرات/13] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است». [1]


پیام آیه این است که در میان نژادها و افراد انسانی کره ی خاکی، عامل و ملاک برتری، خداترسی است. امکان دارد یک قومی و کشوری از لحاظ یک یا چند فناوری برتری داشته باشند، اما این ملاک برتری حقیقی نیست و باید این فناوری را در خدمت انسانیت و فطرت قرار داد. این خدا ترسی به معنی بسته بودن دست و پای آدمی نیست بلکه برعکس، انسان را هویت می بخشد و او در چارچوب مشخصی رهنمون میشود.


علی (علیه السلام) ملاک حق است
از آنجا که باید افرادی باشند تا طریقه ی تقوای الهی در همه ی شئون زندگی را به مردم آموزش دهند؛ خداوند پیامبران و اوصیاء ایشان را برای تعلیم تقوا به مردم در نظر  گرفت، چنانکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وصی خود، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را ملاک و میزان حق (تقوای الهی) معرفی می کند: «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَه؛ [2] علی (علیه السلام) با حق است و حق با ایشان»، بنابر این تا زمانی که ما در مسیر زندگی، سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) را که سخنان پیامبر و رسول خداست؛ فراروی خود سازیم؛ در جاده ی حق هستیم.
یکی از کارهای مهمی که متاسفانه امروز نسبت به اشخاص، آن را می سنجند؛ بحث نماز است. تا می گویی: آقا نماز بخوان، می گویند: آیا مثل فلانی و فلانی نماز بخوانیم که ظاهری نماز می خواند؟ و ...، در حالی که ملاک نماز خواندن، باید علی بن ابیطالب (علیه السلام) باشد که در محراب عبادت به شهادت رسید.


در بحث های دیگر هم کم و بیش همین است. شخصی که به کارهای ناشایستی مثل دزدی و ... می پردازد؛ عمل جامعه را ملاک عمل قرار داده و ملاک اصلی را که قرآن و دین باشد نادیده می گیرد.


البته کسی منکر این نیست که کارهای نامطلوب دیگران، افراد را در ملاکهایشان دچار تردید می کند، ولی به فرمایش امام علی (علیه السلام) باید حق را بشناسیم تا در تطبیق ملاک اصلی بر موارد خارجی، تردید به خود راه ندهیم. «إنّ دین اللّه لا یعرف بالرجال بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله؛

[3] همانا دین خدا با عمل مردان (اشخاص) شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».


کسی که حق را شناخته باشد، افراد را با حق می سنجد نه برعکس، در سالهای اخیر که تکفیری های به ظاهر مسلمان، خود را به عنوان نماینده ی اسلام معرفی نموده، متاسفانه از کشورهای مسلمان، کسانی که دستشان از ملاک حق کوتاه بود، به تکفیری های ظاهر الصلاح پیوستند و آرزوی دشمنان اسلام را در معرفی نمودن اسلام به عنوان دین خشونت و تروریست برآورده ساختند، در حالی که این تکفیری های بی رحم و خشن، فرسنگ ها از اسلام حقیقی فاصله دارند.


تردید حارث بن حوت، در ملاک حق
در جنگ جمل، یکی از یاران حضرت علی (علیه السلام) به نام حارث بن حوت، از حضرت پرسید: آیا طلحه و زبیر و عایشه ناحقند؟ حضرت در جواب او فرمودند: «یَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ ] وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ [4] ای حارث تو به زیر پایت نگاه کردی (نگاهت در سطح پایین است) و به بالا نگاه نکردی (ژرف اندیش نیستی) برای همین سرگردانی، تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نیز نشناختی تا اهلش را بشناسی».


چند سال قبل در سیمای ملی، در یکی از برنامه ها چند کارشناس به سوالات دینی عده ای عمدتا جوان پاسخ می دادند، یکی از حضار راجع به رعایت حجاب خانمها (خودش خانم بود) انتقاداتی داشت و ملاک را روی افرادی می برد که شاید آنطور که باید باشند؛ نیستند، در مقابل این، یک خانم دیگری برخاست و گفت: ملاک ما باید حجاب مورد نظر قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشد نه پرداختن به این مصادیق کوچه و بازار چنانکه در عبارات فوق هم گفته شد؛ عملکرد منفی افراد، ممکن است ملاک اصلی (حق و حقیقت) را در نظر ما از ابهت بیندازد، ولی کسی برنده است که با ژرف نگری و تعمق، نسبت به ملاک حق، بدبین نگشته و فکری برای رفع تردیدهایش پیدا کند.


باز برایتان مثال می آورم:
سنت قرض الحسنه یکی از کارهای خوب است ولی عملکرد منفی افراد در باز پرداخت قسط قرض الحسنه، بعضیها را از خیر این کار منصرف می سازد. در اینجا انسان می داند که قرض الحسنه خیلی هم خوب است و خداپسندانه (حق)، ولی از ترس عواقب آن، از اینکار دست می کشد. از این مثالها متاسفانه فراوان است. راهکارش هم این است که همگان به ملاک حق و حقیقت پایبند باشیم. در همین مثال قرض الحسنه، هم باید قرض گیرنده در بازپرداخت قسطش سهل انگاری نکند و هم طرف مقابل که قرض دهنده است سعه صدر بیشتری از خود نشان دهد.


پاسخ به یک پرسش
امام علی (علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: «خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال ؛ [5] حکمت را از کسى که آن را برای تو می آورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به شخصیت گوینده نگاه نکن». در این حدیث، ملاک را حق بودن گرفته نه افراد و اشخاص، اما در روایت دیگری از امام جواد (علیه السلام) می خوانیم که ملاک شخص گوینده است، اگر حق گفت فبها و گرنه انسان با باطل همراهی نموده است: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»؛ [6] هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است».


این دو روایت نه تنها تعارض و تنافی با یکدیگر ندارند، بلکه به بخشی از ابعاد مهم تربیتی انسان اشاره می کنند و او را نسبت به پیچیدگی های زندگی اش آگاه می نمایند. در روایت اول؛ سفارش به تدبّر و تفکّر در سخنان شده است (اُنظر) و انسان را از قضاوت های سطحی و بدون تأمل برحذر می دارد، اما در روایت دوم؛ تمایل و توجه به سخن گوینده مطرح است، که نوعی تبعیّت و همراهی با وی را بدون تفکر و تأمل در پی دارد (اصغی) و این، گاهی می تواند خطرناک باشد؛ زیرا پیروی از کسی که سخنی از جانب خداوند نمی گوید امکان انحراف و نهایتاً تباهی وجود دارد.


سخن آخر
ملاک برتری و بر حق بودن، از نظر خدای متعال کسی است که خدا ترس باشد. معصومین (علیهم السلام) الگوهایی هستند که در خدا ترسی و سایر سجایای انسانی، شاخص و معیار هستند.  هر چند عملکرد افراد در پر رنگ شدن و کم رنگ شدن خیلی از کارها، نقش بسزایی دارد، ولی ملاک خوبی و بدی، حق و حقیقت است که قرآن و معصومین (علیهم السلام) آن را برای ما تبین فرموده اند.


=============================
پی نوشت ها:
[1] ترجمه مکارم، ص517
[2] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص 628
[3] كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1 ، ص 157
[4] نهج البلاغة (للصبحی صالح) ، ص 521  
[5] ]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق و مصحح: حسنی بیرجندی، حسین، ص 241، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش
[6] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 434، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

 

منبع:tebyan.netر


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-امیرالمومنین سنجیده شدن-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:36 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: متفرقه دینی

 حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام (ص)  رخ داد

 

حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشكار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح كردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى كه نمى دانیم این حكم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"

رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا كه جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.


حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب كرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را كیفر دهد.

سر به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را كه محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب كند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند كه آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (تذكره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)

در حقیقت مخالفان غدیر در هیچ برهه و زمانی از حرکت و تلاش باز نایستاده اند و همیشه در همه ی زمان ها به فراخور موقعیت های مختلف به نقشه کشی پرداخته اند.


اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:


جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.


ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.


معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.


وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.


جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.

و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله  «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»

مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:


سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.

کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.


چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.


سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟

چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟


تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.


این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.

باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله) 


به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی كردند ، چه می شد؟


در کتب اهل سنت به روشنی آمده است كه با كوچكترین دقت معلوم می شود كه اگر چنان كه حضرت امیر علیه السلام خلیفه می شد چه اتفاقی می افتاد ...  اینك به برخی از این روایات اشاره می كنیم:


1 - هدایت مردم به صراط مستقیم و بهشت :
به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان در صورتی که امیر مومنان علیه السلام را به خلافت می رساندند ، مردم را به راه راست و به سوی بهشت هدایت می نمودند.


ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الكبیر ج10/ص67)


به رسول خدا صلی الله و علیه وآله عرض کردند: ای رسول خدا ، آیا علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمی فرمایید ؟ فرمودند : اگر علی علیه السلام را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه راست می کشاند. (حلیة الأولیاء ج1/ص64)


2 - رهنمود مردم به راه روشن هدایت :
بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیر مومنان علیه السلام به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست می پندارد ؛ در این زمینه اهل سنت روایات جالبی دارند : 

حدیث غدیر,غدیر در قرآن

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم ترین مسائل تاریخ اسلام است

 

روایت ابن ابی الحدید از ابن عباس است که عمر به او گفته بود :
! أما إن ولى أمرهم حملهم على المحجة البیضاء والصراط المستقیم : آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد. (شرح نهج البلاغة: 52/12)


3 - رهنمود جامعه به سوی حق
عمر در مورد اصحاب شوری گفته است : اگر این کار را به شخص کم مو بسپارند ایشان را به حق وادار می کند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد . پس به او گفتم این را از او می دانی و او را خلیفه نمی کنی؟ ... (تاریخ مدینة دمشق ج42/ص428)


شبیه این مضامین در الكامل فی التاریخ ج2/ص460 و تاریخ الطبری ج2/ص580 و تاریخ الإسلام ذهبی ج3/ص639 و... و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 ص 260 آمده است .


4 - احیای سنت پیامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله)
یکی از فوایدی که بر انتخاب امیر مومنان علیه السلام مترتب می گشت، احیا شدن تمامی سنت های رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود ؛ امیر مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهری سعی در از بین بردن بدعت های خلفا نمودند، که این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده می شد حضرت سنت رسول خدا صلوات الله علیه را زنده می گردانیدند :


عمر به ابن عباس گفت : إنّ أحراهم إن ولیها أن یحملهم على كتاب اللّه  وسنّة نبیّهم صاحبك،  یعنی علیّاً.


سزاوار ترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی علیه السلام) است. (تاریخ المدینة المنورة: 883/3)


5 - موجب اتحاد جامعه اسلامی
مهمترین عامل تفرقه در بین مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد دین است ؛ و به همین جهت اگر کسی می توانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و از تفرقه دوری می کردند .


در این زمینه در کتب اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند : علی علیه السلام است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف می کنند بیان می کند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده می شد دیگر کسی در دین اختلاف نمی کرد :


از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی. (المستدرك: ج 3 ص 122)


منبع:tebyan.netر


موضوعات مرتبط: مذهبیتاریخی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-غدیر-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:33 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 



فلسفه عبادت,عبادت کردن,چرا عبادت می کنیم,پرستش و عبادت خدا,عبادت و فلسفه آن

عبادت به معنای اظهار ذلّت، عالی‏ترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریح) برای عبادت است. خداوند می‏فرماید:


»و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»[1]
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.


كارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:


«و لقد بعثنا فی كلّ امّه رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت»[2]
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.


روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنیٌّ عنكم»[3] و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‏گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.


آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا می‏دارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:


1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می‏بیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی می‏كند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم می‏كند.


2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع می‏كند.


وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا می‏دارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است كه اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی‏شد.


3ـ توجّه به نعمت‌ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت‏ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمت‏های بیشمار خداوند، می‏تواند قوی‌ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات‏های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت‏های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده می‏شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می‏سازد آنگاه در خواست نیاز از او می‏كند. خداوند هم می‏فرماید:


»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[4]

مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.


در آیه‏ای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.


4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می‏رسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‏ها كشیده می‏شود.


انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامده‏اند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.


علی ـ علیه السلام ـ می‏فرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»[5] خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت‌پرستی، به خدا پرستی دعوت كند.


بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می‏كند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك می‌خورد و لذّت هم می‏برد!


اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف می‏شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می‏شود. آنگونه كه در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزه‏اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله‌ی طلایی سامری روی آوردند.


فلسفه عبادات
احكام و برنامه‏های عبادی اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دلیل صدها آیه و حدیث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا می‏خواند و هیچ مكتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نكرده است.


ثانیاً: یكی از انتقادهای شدید قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقلید كور كورانه و بی دلیل از نیاكان است.


ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بیان احكام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حكمت‏ها پرداخته‏اند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف كتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام كرده‏اند.[6]


به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احكام الهی و دستورهای دینی برداشته می‏شود و هر چه از عمر اسلام می‏گذرد، بر عظمت و جلوه‌ی آن افزوده می‏گردد.


با توجه به همه‌ی نكات فوق، یاد آور می‏شود كه:
لازم نیست دلیل همه احكام را، همه مردم در همه زمان‏ها بدانند. گاهی دلیل برخی از آن‏ها الآن روشن نیست ولی گذشت زمان، آنرا روشن می‏سازد.


در فلسفه احكام، تنها نباید نظر به فواید و آثار مادّی آن‏ها داشت و تنها به بعد اقتصادی و بهداشتی و... توجه كرد و از آثار روحی و معنوی آخرتی آن غافل بود.


كسی كه خدا را حكیم و دستورهایش را بر اساس حكمت می‏داند، نباید بخاطر اینكه امروز دلیل حكمی را نمی‏داند از انجام آن تخلّف كند. مریض، اگر بگوید: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمی‏كنم، از درد خواهد مرد. البته باید دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد.


در هر جا كه از قرآن و حدیث، دلیل محكمی بر فلسفه حكمی نداریم، بهتر است ساكت باشیم و با یك سری توجیهات و حدسیّات دلیل تراشی نكنیم.


اگر از بعضی اسرار جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم كه دلیل همه چیز را بدانیم.


از مدار عادی خارج نشویم و به دامن وسوسه‏ها نیفتیم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختیار او قرار می‏دهند یا برای تعمیر اتومبیل خود، مكانیك را سؤال پیچ نمی‏كنند (چون به آگاهی پزشك و مكانیك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دینی هم كه به قانون خدا گردن می‏نهند، باید بپذیرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربان‏تر است، هم داناتر و حكیم‏تر. هم آینده را می‏داند، و هم آثار ظاهری و باطنی و نهان و آشكار را.


اگر گوشه‏ای از اسرار حكم خدا را دانستیم، نباید خیال كنیم بر همه‌ی اسرار واقف گشته‏ایم. آنكه دست خود را در دریا فرو می‏برد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این همه‌ی آب دریاست، بلكه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سر انگشت من رسیده است. آنكه فلسفه‌ی حكمی را بفهمد، نمی‏تواند خیال كند كه آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فكر محدود انسانی، می‏توان به عمق احكامی كه از علم بی انتهای خدا سر چشمه گرفته، پی برد؟


همان عقلی كه ما را به فهمیدن فلسفه‌ی احكام دعوت می‏كند، همان می‏گوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.


اینك، پس از این مقدّمات، نمونه هایی را از قرآن و حدیث نقل می‏كنیم كه اشاره به فلسفه‎ی احكام دارد.


امّا قرآن:
درباره‌ی نماز می‏گوید:

نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز می‏دارد.[7]
در جای دیگر می‏گوید: نماز را برای یاد و توجّه به من بپا دار.[8]
و در جای دیگر: با یاد خدا، دل‏ها آرام می‏گیرد.[9]


درباره روزه می‏گوید:

روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شوید.[10] چون بیشتر گناهان، از فوران غریزه‌ی غضب و شهوت است.


روزه، جلوی طغیان آنها را می‏گیرد و تقوا پدید می‏آورد. و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان كاهش می‏یابد.


درباره‌ی حج می‏گوید:

به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند.[11] فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست كه جای شك و شبهه باشد.


درباره زكات می‏گوید:

از مردم و اموالشان زكات بگیر، تا آنان را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاك كنی.[12]


درباره قمار و شراب می‏گوید:

شیطان توسّط آن‏ها میان شما دشمنی و كینه برقرار می‏كند و شما را از یاد خدا دور می‏سازد.[13]
و قصاص را، مایه حیات اجتماع می‏داند[14] چرا كه در جامعه، اگر جنایتكار، به كیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم كوب می‏شود و امنیّت (كه حیات اجتماعی است) از میان می‏رود.


این‏ها نمونه هایی از آیات قرآن بود كه به آثار و حكمت‏های احكام الهی اشاره داشت.


امّا حدیث:
از میان انبوه احادیث درباره‌ی این موضوع، تنها به چند جمله از یكی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره می‏كنیم:[15]


»فرض اللّه الایمان تطهیرا من الشرك و الصلوهَ تنزیهاً عن الكِبر و الزكوه تسبیباً للرّزق...»
خداوند، ایمان را برای پاكسازی از شرك، واجب ساخت و نماز را برای پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازی برای رزق و روزی و...


ایمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشق‏های پوچ و تكیه‌گاه‌های ناتوان نجات می‏بخشد.
نماز، كه توجه به سرچشمه‌ی همه‌ی بزرگی‏ها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان می‏زداید.


زكات، مهره‏های از كار افتاده‌ی جامعه را به كار می‏اندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت می‏رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دل‏ها زنده می‏سازد و محبّت مال و دنیا، از دل زكات دهنده بیرون می‏رود.

 

[1] . ذاریات/56.

[2] . نحل/36.
[3] . زمر/7.
[4] . قریش/3ـ4.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 147.
[6] . مانند: علل الشرایع از صدوق و دهها كتاب درباره‌ی اسرار نماز و حج و... .
[7] . «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر» عنكبوت/45.
[8] . «اقم الصلوه لذكری» طه/14.
[9] . «الا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد/28.
[10] . «لعلكم تتّقون» بقره/183.
[11] . «لشهدوا منافع لهم» حج/28.
[12] . «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم» توبه/103.
[13] . «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوه و البغضاء و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/91.
[14] . «ولكم فی القصاص حیاه...» بقره/179.
[15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، حكمت 252، فیض الاسلام، حكمت 244.

 

منبع:andisheqom.com


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-فلسفه عبادت-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:28 | نویسنده : مهدی اژدری |

مجموعه: اصول و فروع دین

 


علت خلقت جهان,علل خلقت جهان

 هر موجودي اعم از گياهان و حيوانات براي هدف معيني خلق شده‌اند

 

در مكتب اسلام، جهان هستي و موجودات در آن و بخصوص انسان، به سوي مقصدي معلوم در حركت است و چنين نيست كه عالم هستي در مسيري نامشخص و مبهم و بي هيچ هدفي در حركت باشد بلكه آفريدگار جهان، آن را به سوي مقصدي و هدفي معين و روشن رهنمون ساخته است. اعتقاد به اصل هدفمندي عالم و عبث نبودن آفرينش آن، نقش مهمي در حيات انسان ايفا مي‌كند و چنين انساني هرگز جهان و زندگاني در آن را لغو و بيهوده نمي‌يابد بلكه سعي و تلاش او در اين جهت است كه حيات و زندگي خويش را با نظام آفرينش هماهنگ سازد.[1]


معناي هدف در كارهاي خداوند و بشر
با اندكي تفكر و مطالعه در جهت شناخت خداوند متعال و انسان، به اين نكته مي‌رسيم كه تفاوت و روشني ميان خداوند و بشر وجود دارد. خداوند وجودي است كه از هيچ جهت محدوديت و نقصي نمي توانيم در او بيابيم و فقر و نياز هرگز در ذات پاك خداوند تصور نميشود. او وجودي است كه داراي همة صفات كمال مي‌باشد و خالق همة جهان هستي است.


اما انسان بر عكس موجودي است كه مخلوق است و سراسر وجودش نياز و احتياج است و موجودي است كه هر لحظه به لحظه از عمرش احساس نياز مي‌كند بعنوان مثال حال انسان طوري است كه اگر مثلاً لحظه‌اي در جائي قرار گيرد كه هوا نداشته باشد اين انسان حياتش را از دست خواهد داد پس انسان موجودي است سراسر احتياج و نياز به خداوند متعال.

 

با توجه به اين مطلب هدف در كارهاي خداوند بايد با معناي هدف در كارهاي انسان متفاوت باشد. انسان همه كارهايش در جهت رفع نيازمنديهاي مادي و معنوي است و هدفي جز در جهت رفع كمبودها و نقص‌ها از كارهايش ندارد اما نميتوانيم اين معناي از هدف را در كارهاي خداوند مطرح كنيم چونكه همانطور كه گفته شد خداوند از هر نقص،  نياز و احتياجي بدور است لذا نمي توانيم هدف در كار خداوند را در جهت رفع كمبود و نيازمنديها در نظر بگيريم بنابراين هدف در كارهاي خداوند داراي معني ديگري است و در واقع هدف او به نفع مخلوقات است يعني خداوند كاري كه انجام مي‌دهد در جهت فايده و سود رسانيدن به مخلوقات و موجودات عالم هستي است.


هدف از آفرينش و خلقت عالم چيست؟
اين سؤال كه خداوند چه حكمت و مصلحتي در خلقت عالم در نظر داشته، براي كسي پيش مي‌آيد كه با دلايل عقلي و قطعي، خدائي يكتا كه داراي همه صفات كمال باشد را اثبات كرده باشد.[2]


هر موجودي از گياهان و حيوانات اعم از پرندگان و حشرات و حيوانات صحرا و دريا، براي هدف معيني خلق شده‌اند و به خوبي مي‌بينيم كه هر كدام براي محيط و شرايط ويژه‌اي آفريده شده‌اند و هماهنگي كاملي با محيط خود دارند. و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان قرار داده شده است و اينكه هيچ موجودي بعد از آفرينش به حال خود رها نشده است يكي از نكاتي كه توجه ما را به اصل هدفمندي آفرينش موجودات سوق مي‌دهد، توجه به وجود نظم در ميان پديده‌ها و هماهنگي در نظام طبيعت است اگر اندكي در كيفيت طلوع و غروب كردن خورشيد و حركت ماه و ستارگان و نظم حاكم در روابط آنها دقت كنيم متوجه مي‌شويم كه اين نظم و حركت آنها بر اساس تدبيري صورت گرفته است و نميشود بطور تصادفي و بي هيچ هدفي باشد.[3] در قرآن كريم در پاسخ به اين سؤال، آيات فراواني وجود دارد. در مجموعه‌اي از آيات[4] قرآن كريم آمده است كه آفرينش جهان هستي بر اساس حق استوار است يعني بر باطل نبوده و از روي بازي و لهو و لعب صورت نگرفته است. و اينكه خداوند موجودات را به سوي هدف معيني راهنمايي و هدايت فرموده است. 

علت خلقت جهان,علل خلقت جهان

خلقت همه موجودات عالم در جهت فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي انسان است

 

در قرآن كريم آمده است «خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق ... نيافريده است. و {با اين همه} بسياري از مردم لقاي پروردگارشان را سخت منكرند».[5] مطلب ديگر اين است كه مطالعه اجمالي در جهان آفرينش، ما را از حقيقت روشني آگاه مي‌سازد و آن اين است كه سراسر جهان محل رشد و پرورش موجودات و تكامل آنهاست. هر موجودي از جماد (مثل سنگ)، نبات (مثل گياهان) و حيوان تا برسد به انسان كه شريف‌ترين مخلوقات است، همگي براي رسيدن به هدف و مقصد مشخص خلق شده‌اند و ابزار رشد و كمال هر موجودي در اختيارش قرار داده شده است و هر يك با برنامه مخصوصي به سوي كمال مي شتابد.


همه موجودات جهان هر روز و هر لحظه از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر از رشد و كمال مي‌رسند مثلاً يك درخت برومند روز نخست يك سلولي بيش نبوده سپس به تدريج پس از طي مراحلي رشد كرده و به صورت عظيمترين درختِ جهان در آمده است و يا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلولي در رحم مادر يا در ميان تخمي سربسته محبوس بود. بعداً در پرتو ارادة حكيمانه خداوند از پائين‌ترين مرحله به آخرين مرحله كمال شايستة خود رسيده است. انسان نيز جزئي از جهان آفرينش  است و همين قانون نيز در مورد او برقرار است و هدف از آفرينش او جز اين نيست كه به كمال شايسته و لايق به خود برسد و استعدادهاي نهفتة خويش را شكوفا كند.


مطلب ديگري كه در پاسخ به اين سؤال در آيات و روايات به آن اشاره شد اين است كه جهان و بسياري از موجودات آن به خاطر انسان آفريده شده‌اند يعني موجودات عالم آفريده شده‌اند فقط براي يك موجود كه آن انسان است. همه موجودات در خدمت انسان هستند و انسان براي رفع نيازمنديهايش از آنها بهره گرفته و در مسير كمال شايستة خود حركت مي‌كند.


موجودات مادي و نظام دنيا با تمام وسعتش كه عبارتند از آسمانها و زمين و موجودات در آنها، همه براي اين خلق شده‌اند تا زمينه ساز پيدايش و تكامل موجودي بنام انسان بشوند و نظام دنيا شكل گرفته تا انسان در اين عالم استعدادهايش را شكوفا كند و با شركت در آزمايش الهي، قواي نهفتة خويش را به مرحله ظهور و تحقق برساند يعني انسان رنگ خدايي به خود و كارهاي خود ببخشد و طوري زندگي كند كه كارهاي او مورد رضاي خداوند باشد و صفات خداوند را از خود بروز دهد و به نمونه‌اي از انسان كامل تبديل شود.[6]


از اين روست كه قرآن در آياتي[7] هدف از خلقت آسمانها و زمين و نعمتهاي در آن را، آزمايش شدن بشر بيان مي‌كند قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد كه:


«و اوست كه آفريد آسمانها و زمين را ... تا بيازمايد شما را كه كدامتان نيكوتريد در كردار».[8] يعني خداوند خواهان اين است كه بندگان او كارهايي كه انجام مي‌دهند بر اساس دستورات الهي و مورد رضايت او و در جهت عبادت او يا در جهت خدمت به بندگان او باشد. در آياتي ديگر،[9] رسماً بيان مي‌كند كه اين عالم طبيعت از آسمانها و زمين و موجودات و نعمتهاي الهي در آن،‌همه براي شما انسانها آفريده شده‌اند تا شما بهره مند گرديد يعني همه اين موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمينه ساز  رشد و تعالي و كمال بشر مي‌‌باشند. در سوره بقره آمده است «او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه كه در زمين است».[10] شعر:


ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند      تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري


نكته اي كه اين بيت شعر در بيان آن است عدم غفلت انسان است يعني اي انسان غفلت نكن از خالق خودت، غفلت نكن از وظيفه‌اي كه در برابر او داري، غفلت نكن نسبت به برادران ديني خود و ... امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ  در تفسير آيه مي‌فرمايد: او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه در زمين است براي اينكه عبرت بگيرد و به وسيله آن به بهشت و رضوان الهي برسيد و از عذاب او دور شويد».[11]

نتيجه
از آنچه گفته شد به اين نتيجه مي‌رسيم كه آفرينش عالم هستي، بر اساس هدف و مقصد روشن مي‌باشد و آن هدف تكامل و رشد و شكوفايي در موجودات عالم است بلكه در جهت رشد و تكامل شريف‌ترين موجودات، بنام انسان مي‌باشد و همه موجودات عالم خلقت رشد و تكامل آنها نيز در جهت فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي انسان است. انسان مي‌تواند با پرستش و عبادت خداوند و با انجام اعمالي كه مورد رضايت اوست رشد و تكامل يابد و به مقام قرب الهي و رضوان الهي بر,


==============================
پي نوشت ها:
[1] . رجوع شود به: جمعي از نويسندگان، معارف  اسلامي، انتشارات نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها، چاپ ششم، 1378، ص160.
[2] . رجوع شود به: موسوي همداني،  پاسخ به پرسشهاي ديني، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ چهارم، 1357، ص202.
[3] . رجوع شود به: مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1376، ص132ـ133.
[4] . رجوع شود به: انبياء/18ـ16،  ص/27، دخان/9ـ38، احقاف/3، زمر/5، جائيه/22.
[5] . روم/8.
[6] . رجوع شود به: مكارم  شيرازي، ناصر و سبحاني، جعفر، پاسخ به پرسشهاي مذهبي، مطبوعاتي هدف، چاپ اول، 1377، ص80ـ79.
[7] . هود/7، كهف/7، ملك/2.
[8] . هود/7.
[9] . جاثيه/13ـ12.
[10] . بقره/29.
[11] . رجوع شود به: فقيهي، علي نقي، شناخت راه و مقصد، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه، چاپ اول، 1376، ص23ـ21.

 

منبع:andisheqom.com

 


موضوعات مرتبط: مذهبی
برچسب‌ها: پاتوق بوشیگان-رازخلقت-

تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 | 7:14 | نویسنده : مهدی اژدری |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب سه میل
  • وب آریاروید
  • وب نگاه چت
  • وب ول فتح